آخرین پست و بلاگ دخترایرانی "http://hosnairani.blogfa.com/"

 
 
 
 
 
 
 
اگرسخن برخی از مورخین را بپذیریم

که می گویند:


مادر "رقیه جان"

حضرت"شهربانو" علیها سلام

بوده است


حتما خیلی خیلی خوشحال می شویم که بدانیم
آنکه
کاخ سبز امویان را زیر پای خرابه نشینی له کرد کسی نیست جز یک


"دخــــتـــــر ایــــرانــــی" ...


یک دختر سه ساله ایرانی...

===========


اصولا یک دختر ایرانی از کودکی
برای گریه کردن در روضه های حسین
تربیت می شود...


اصولا یک دختر ایرانی حاضر است بمیرد
ولی لبهای حسین را زیر خیزران شراب آلود یزیدیان نبیند...


دختر ایرانی
می میرد ولی سازش نمی پذیرد!


دختر ایرانی


دختر سه ساله ایرانی
می میرد
ولی دست از گریه مکتبی بر نمیدارد.

دختر ایرانی حاضر است که صدبار بسوزد و آتش بگیرد

ولی

لحظه ای معجرش از دست نرود..

==============

دختر ایرانی نیمه شب وقتی بغض میکند و بهانه می گیرد...

باید

باید

باید

پدر را

ولو از کاخ یزید

ولو از تشت طلا

ولو با سری بریده

ولو در طبق

ولو زخمی

ولو خسته

باید،باید،باید در آغوش بکشد پدر را...

آه ... که چقدر دختر ایرانی، دیوانه وار عاشق پدر است..

ولو از پدر چیزی باقی نمانده باشد.

ولو پدر دو بخش شده باشد!! بخشی بر خاک کربلا ، بخشی بر روی نیزه ها...

ولو پدر ، از گودی قتلگاه به تنور خولی مهمان رفته باشد..

ولو اگر بیش از رقیه جان سوخته باشد...

=

=

=

دختر ایرانی که بهانه پدر بگیرد، تا پدر را نبیند آرام نمی شود..

دختر ایرانی حاضر است بمیرد

ولی لحظه ای از پدر جدا نشود...

=

=

=

دختر ایرانی محبتش را با قلب پدر منظم می کند...!

یعنی چه!؟ یعنی دختر ایرانی، آن چیزی را دوست دارد که پدر دوست دارد!

اگر پدر، عاشق برادری مثل "حسن جان" باشد، عاشقانه اورا می خواهد...

=

=

=

برادرزاده ای همچون "رقیه"

عموی نازنینی چون "حسن جان"

.................
.................
سلام بر رقیه جان،


برادرزاده حسن جان،


... "دختر ایرانی" ...
.................................

 

 

 

 

به نقل ازhttp://hosnairani.blogfa.com/

...حسن جان...

وقتی رهبر بجای دیگران از مخالفش عذرخواهی کرد

 

سایت آینده از آن حزب الله در مطلبی نوشت: تابستان سال ۱۳۶۹ است. هنوز اولین سالگرد ارتحالِ امام خمینی فرا نرسیده. عطاالله مهاجرانی که معاون پارلمانی رئیس جمهور وقت است در صفحه‌ی ۲ روزنامه‌ی اطلاعات مورخ ۶ اردیبهشت مقاله‌ایی می‌نویسد با عنوانِ "مذاکره‌ی مستقیم" و در آن ایستادگی در برابر کاخ سفید را شعارگرایی خوانده و خواستار پایان آن می‌شود. ایشان در بخش‌هایی از این مقاله‌ی جنجالی می‌نویسند:

«جیمز بیکر، وزیر امور خارجه آمریکا در روز یکشنبه گذشته (۳۰ فروردین ۱۳۶۹) اعلام کرد که آمریکا آماده است با مقامات ایرانی مستقیماً مذاکره نماید. ممکن است بگوئیم به همین دلیل، فتنه ای در کار و توطئه ای برپاست و الا چگونه است که «بیکر» پیشنهاد مذاکره مستقیم را داده است. در هر حال این خود شیوه ای است که صرف نظر از سنجش سخن و موضوع، صرفاً به همین اعتبار که گوینده چه کسی است، می توان به سخن خط بطلان کشید و در پس هر حرفی، توطئه ای را کشف کرد. به گمانم می توان از زاویه ای دیگر نیز، مذاکره مستقیم را سنجید و بین مذاکره مستقیم و غیرمستقیم طرف بهتر و یا لااقل آن که شرش کمتر است را برگزینیم…

به گمانم اگر در شرایط ویژه ای که هستیم، مصلحت های کشور و انقلاب را بر سایر امور ترجیح ندهیم، بهره اش از دست رفتن فرصت ها برای انقلاب و کشور و ملتی خواهد بود که دشمنانش می خواهند فرصت های او را بگیرند و سال ها پس ازسال ها بگذرد و ما در وادی بازی با شعار، مثل بازی با یخ متوقف بمانیم.»

کسانی که بهار ۶۹ را درک کرده باشند با همین یک پاراگراف به راحتی خواهند فهمید که این مقاله چه جنجالی را به دنبال خواهد داشت و همین طور هم شد. واکنش بسیار شدید گروه‌ها و جریانات سیاسی باعث شد عطاءالله مهاجرانی مقاله‌ایی دیگر بنویسید اما چه نوشت؟ :

"این جانب، مقاله مذاکره مستقیم را، یکی از نقاط برجسته نویسندگی و کار مطبوعاتی و سیاسی خود می دانم و به یمن عنایت خدای سبحان، وقتی غبار ره نشست، پیرو پیمان، از خجالت منتقدین محترم بیرون می آیم، کم وکیف مذاکره مستقیم را تبیین می کنم و علاوه بر آن، به لحاظ روان شناسی اجتماعی، به کالبدشکافی بیماری جوزدگی و عوام زدگی می پردازم."

و آتش معرکه بالا گرفت و نوشته در جواب نوشته و عملاً این موضوع به یکی از داغ‌ترین موضوعات آن روزها تبدیل شد. تا اینکه نهایتاً رهبر انقلاب در یکی از سخنرانی‌‌هایشان به این بحث روز در جامعه اشاره می‌کنند و می‌فرمایند:

"و اما مسئله ای که این روزها در سطح جمعی از اهل فکر و اهل نظر در جریان است، مذاکره کردن و مذاکره نکردن است. بعضی حرفی می زنند، بعضی حرف دیگری می زنند. اینها چیزی می نویسند، آنها چیز دیگری می نویسند. راجع به این موضوع، من باید جمله کوتاهی را خیرخواهانه ودلسوزانه عرض بکنم. قبلاً به این نکته هم اشاره بکنم که من از اظهارنظر کسی که نظر سیاسی خودش را بیان بکند، نگرانی ندارم…

و اما مذاکره. من معتقدم، آن کسانی که فکر می کنند ما باید با رأس استکبار- یعنی آمریکا- مذاکره کنیم، یا دچار ساده لوحی هستند، یا مرعوبند. من بارها این نکته را عرض کرده ام که استکبار، بیش از این که نان قدرت و توانایی خودش را بخورد، نان هیبت و تشر خودش را می خورد. اصلاً استکبار، با تشر و ابهت و شکلک درآوردن و ترساندن این و آن، زنده است.

مذاکره، یعنی چه؟ صرف این که شما بروید با آمریکا بنشینید حرف بزنید و مذاکره کنید، مشکلات حل می شود؟ این طوری که نیست. مذاکره در عرف سیاسی، یعنی معامله، مذاکره با آمریکا، یعنی معامله با آمریکا. معامله، یعنی داد و ستد؛ یعنی چیزی بگیر، چیزی بده. تو از انقلاب اسلامی، به آمریکا چه می خواهی بدهی، تا چیزی از او بگیری؟ آن چیزی که شما می خواهید به آمریکا بدهید، تا در مقابل از او چیزی بگیرید، چیست؟ ما چه می توانیم به آمریکا بدهیم؟ او از ما چه می خواهد؟ آیا می دانید که او چه می خواهد؟ « و ما نقموا منهم الا ان یؤمنوا بالله العزیز الحمید». والله که آمریکا از هیچ چیز ملت ایران، به قدر مسلمان بودن و پایبند بودن به اسلام ناب محمدی، ناراحت نیست. او می خواهد شما از این پایبندیتان دست بردارید. او می خواهد شما این گردن برافراشته و سرافراز را نداشته باشید؛ حاضرید؟"

مثل همیشه عده ای جاهل این وسط از نظر رهبر انقلاب سوء استفاده کرده و موجی از فشار شدید را بر روی شخص مهاجرانی وارد می‌آوردند. اما؛ به شب نمی‌کشد که رهبر جامعه‌ی اسلامی وارد عمل می‌شوند و رسماً به عطاء الله مهاجرانی نامه ای می‌نویسند.


نامه به عطاءالله مهاجرانى درباره‌ى مقاله‌ى «مذاکره‌‌ى مستقیم»

بسمه تعالى‌
برادر گرامى، آقاى عطاءالله مهاجرانى‌
شنیدم بعضیها از حرفهاى امروز من، قصد طعن و توهینى نسبت به جناب‌عالى استنباط کرده‌اند و شاید بعضى خواسته‌اند یا بخواهند آن را مستمسکى براى اهانت به شما بسازند.

اعلام مى‌کنم که این استنباط غلط است. من یک فکر را تخطئه کرده‌ام و نیت توهین به کسى نداشته‌ام و اگر بدون اراده‌ى من به شما توهین شده است، از شما عذر مى‌خواهم. من شما را ده سال است به صدق و صفا و طهارت می‌‌شناسم و مطمئنم جز دلسوزى و خیرخواهى، نظرى نداشته‌اید.

شما همچنان برادر خوب من هستید و حداکثر آن است که به توصیه‌ى شما در مقاله‌ى «مذاکره‌ى مستقیم» عمل نخواهیم کرد.
والسّلام علیکم - سیّدعلى خامنه‌اى - 12/02/1369

همه‏ى ائمه‏ى ما، دختران و مادران و خواهرانى داشتند؛ اما كو يك نفر مثل زينب كبرى‏؟

 
 
 
زينب كبرى‏ يك زن بزرگ است. عظمتى كه اين زن بزرگ در چشم ملتهاى اسلامى دارد، از چيست؟ نمى‏شود گفت به خاطر اين است كه دختر على‏بن‏ابى‏طالب(عليه‏السّلام)، يا خواهر حسين‏بن‏على و حسن‏بن‏على(عليهماالسّلام) است. نسبتها هرگز نمى‏توانند چنين عظمتى را خلق كنند.
همه‏ى ائمه‏ى ما، دختران و مادران و خواهرانى داشتند؛ اما كو يك نفر مثل زينب كبرى‏؟
ارزش و عظمت زينب كبرى‏، به خاطر موضع و حركت عظيم انسانى و اسلامى او بر اساس تكليف الهى است. كار او، تصميم او، نوع حركت او، به او اين‏طور عظمت بخشيد. هر كس چنين كارى بكند، ولو دختر اميرالمؤمنين(عليه‏السّلام) هم نباشد، عظمت پيدا مى‏كند.
بخش عمده‏ى اين عظمت از اين‏جاست كه اولاً موقعيت را شناخت؛ هم موقعيت قبل از رفتن امام حسين عليه‏السّلام به كربلا، هم موقعيت لحظات بحرانى روز عاشورا، هم موقعيت حوادث كشنده‏ بعد از شهادت امام حسين را؛ و ثانياً طبق هر موقعيت، يك انتخاب كرد. اين انتخابها زينب را ساخت.
قبل از حركت به كربلا، بزرگانى مثل ابن‏عباس و ابن‏جعفر و چهره‏هاى نامدار صدر اسلام، كه ادعاى فقاهت و شهامت و رياست و آقازادگى و امثال اينها را داشتند، گيج شدند و نفهميدند چه‏كار بايد بكنند؛ ولى زينب كبرى‏ گيج نشد و فهميد كه بايد اين راه را برود و امام خود را تنها نگذارد؛ و رفت. نه اين‏كه نمى‏فهميد راه سختى است؛ او بهتر از ديگران حس مى‏كرد. او يك زن بود؛ زنى كه براى مأموريت، از شوهر و خانواده‏اشجدا مى‏شود؛ و به همين دليل هم بود كه بچه‏هاى خردسال و نوباوگان خود را هم به همراه برد؛ حس مى‏كرد كه حادثه چگونه است.
در آن ساعتهاى بحرانى كه قويترين انسانها نمى‏توانند بفهمند چه بايد بكنند، او فهميد و امام خود را پشتيبانى كرد و او را براى شهيد شدن تجهيز نمود. بعد از شهادت حسين‏بن‏على هم كه دنيا ظلمانى شد و دلها و جانها و آفاق عالم تاريك گرديد، اين زن بزرگ يك نورى شد و درخشيد. زينب به جايى رسيد كه فقط والاترين انسانهاى تاريخ بشريت - يعنى پيامبران - مى‏توانند به آن‏جا برسند.
 
 
 
قطعه ای از سخنان حضرت آقا حفظه الله در مدح و منقبت عقیله اهل بیت علیها سلام

غزلی از شاعر آل الله برادر مهدی رحیمی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

حسن شدی که غریبی همیشه ناب بماند

رد دو دست ابالفضل روی آب بماند

 

حسن شدی که سوال غریب کیست درعالم

میان کوچه وگودال بی جواب بماند

 

حسین نیز غریب است اگرشبیه برادر

ولی بناست بقیع حسن خراب بماند

 

کمی زغصه ی تورخنه کرده است به بیرون

تفاوت زن چون "جعده" و "رباب" بماند

 

به احترام حسین سه روز مانده به گودال

بناست زائر تو زیر آفتاب بماند

 

 

 

جان حسن جان حسن جان حسن جان حسن جان

ادامه نوشته

فضایل و مناقب حسن جان روحی له الفدا

برترين و والاترين ويژگى جانشينان پيامبر اعظم (صلى الله عليه و آله) دورى از هر گونه گناه و اشتباه و فراموشى است و داشتن اين ويژگى براى او ضرورى است؛ زيرا پس از پيامبر (صلى الله عليه و آله) او پاسدار شريعت و نگهبان قرآن و حجت بالغه خداوند در عالم هستى است و كسى كه چنين وظيفه سنگينى بر عهده دارد، بايد از همه آلايش‏هاى مادى و معنوى پاك باشد. بنابراين، امام براى برآوردن اين هدف، نه تنها در دوران امامت، بلكه پيش از آن نيز بايد از اين ويژگى برخوردار باشد كه خداوند در آيه تطهير مى‏فرمايد: «اِنَّما يُريدُ اللّه لِيُذهِبُ عَنكُم الرِّجسَ اَهلَ البَيتِ وَ يُطَهِّرَكُم تَطهيرا»؛ «خداوند خواسته است تا هر گونه پليدى را از شما اهل‏بيت (عليهم‏السلام) بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.»
اين ويژگى بزرگ از امامان و پيشوايان ما كامل‏ترين الگوهاى هستى را ساخته و سر منشأ ديگر خوبى‏ها و نيكى‏هاى آن‏ها است به گونه‏اى كه هر لحظه از حيات پر بركت‏شان براى بشر افتخار آفرين و نجات بخش است. ويژگى‏هاى روحى و رفتارى آنان به گونه‏اى بود كه دوست و دشمن زبان به تحسين آنان مى‏گشود. مقاله پيش رو به بيان اين ويژگى‏ها در امام حسن مجتبى (عليه‏السلام)، از زبان معصومين (عليهم‏السلام)، دوستان و دشمنان آن‏ها پرداخته است.


1. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله)
شيفتگى و علاقه زياد پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) به امام حسن (عليه‏السلام) به اندازه‏اى بود كه در زمان زندگانى ايشان، همه مردم جايگاه برجسته امام حسن (عليه‏السلام) را مى‏شناختند. پيامبر بسيار مى‏فرمود: «حسن از من و من از اويم. هر كس او را دوست بدارد، خدا دوستش خواهد داشت». پيامبر (صلى الله عليه و آله) همواره امام حسن (عليه‏السلام) و امام حسين (عليه‏السلام) را بر دوش خود سوار مى‏كرد و مى‏فرمود: «به خدا قسم شما دو نفر (حسن و حسين) را گرامى مى‏دارم؛ زيرا خدا شما را گرامى داشته است».
و نيز همواره مى‏فرمود: «حسن (عليه‏السلام) گل خوشبوى من است». و مى‏فرمود: «پروردگارا! من او را دوست دارم، پس تو هم او و هر كه او را دوست دارد، دوست بدار». و نيز مى‏فرمود: «هر كه مرا دوست دارد، بايد او را دوست بدارد».
ابراز محبت پيامبر (صلى الله عليه و آله) نسبت به امام حسن (عليه‏السلام) تا جايى بود كه همواره مردم او را در آغوش پيامبر مى‏ديدند. گاهى كه پيامبر بالاى منبر مشغول سخنرانى بود. با ديدن امام حسن (عليه‏السلام) سخنش را قطع مى‏كرد و از منبر به زير مى‏آمد، سپس او را در آغوش مى‏گرفت و به او محبت مى‏كرد. همواره او را مى‏بوسيد و سه مرتبه اين سخن را تكرار مى‏كرد: «خداوندا! من او را دوست دارم و هر كه او را دوست بدارد نيز دوست خواهم داشت».
روزى در نماز جماعت، پيامبر (صلى الله عليه و آله) به سجده رفت و سجده را طولانى كرد تا جايى كه بعضى از نمازگزاران شگفت زده شدند. وقتى نماز تمام شد، از ايشان پرسيدند: اى رسول خدا، سجده را به اندازه‏اى طولانى كرديد كه ما فكر كرديم در سجده بر شما وحى نازل شده است. پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمود: خير! وحى بر من نازل نشد، ولى فرزندم حسن (عليه‏السلام) بر دوش من رفته بود و مى‏خواستم او خود پايين بيايد. از همين رو، صبر كردم و سجده‏ام طولانى شد.
اين ابراز محبت تا جايى بود كه گاه تعجب ديگران را بر مى‏انگيخت و از خود مى‏پرسيدند چرا پيامبر (صلى الله عليه و آله) اين اندازه حسن (عليه‏السلام) و برادرش حسين (عليه‏السلام) را دوست مى‏دارد. اين در حالى است كه پيامبر جز حسن و حسين (عليهم‏السلام)، نوه‏هاى ديگرى نيز داشت، ولى به آن‏ها اين اندازه علاقه نشان نمى‏داد!
پيامبر (صلى الله عليه و آله) در پاسخ پرسش كنندگان مى‏فرمود: «اين دو (حسن و حسين) دو گل خوشبوى من در دنيا هستند». بارها در كوچه‏هاى مدينه پيامبر (صلى الله عليه و آله) را مى‏ديدند كه حسن (عليه‏السلام) را بر دوش راست و حسين (عليه‏السلام) را بر دوش چپ خود سوار كرده بود. ابوبكر حضرت را ديد و گفت: «اى رسول خدا! بردن هر دوى آن‏ها براى شما دشوار است. يكى از آن‏ها را به من بدهيد.» پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمود: «هم مركب آن‏ها مركب خوبى است و هم خود اين دو خوب سواركارانى هستند. البته پدرشان از اين دو بهتر و برتر است». سپس فرمود: «اى مسلمانان! آيا شما را به كسى كه جدّ و جدّه‏اش بهترين مردمند، سفارش بكنم!» گفتند: آرى! پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمود: حسن و حسين (عليهم‏السلام) كه جدشان آخرين پيامبران و جده‏شان حضرت خديجه (عليهاالسلام) دختر خويلد بانوى زنان بهشت است». دوباره فرمود: «بگويم چه كسى پدر و مادرش بهترين بندگان خدا هستند؟» گفتند: «بلى!» فرمود: «حسن و حسين (عليهم‏السلام) كه پدرشان على بن ابى‏طالب و مادرشان فاطمه (عليهاالسلام) دختر پيامبر است». باز پرسيد: «آيا شما را به كسى كه عمه و عمويشان بهترين مردم هستند سفارش بكنم؟ گفتند: «بلى يا رسول الله! فرمود: حسن و حسين (عليهم‏السلام) عمويشان جعفر بن ابى طالب و عمه‏شان امّ هانى دختر ابى‏طالب است». سپس پرسيد: «آى مردم! آيا مى‏خواهيد بدانيد خاله و دايى چه كسانى از همه بهترند؟» عرض كردند: بلى! فرمود: «حسن و حسين (عليهم‏السلام) دايى‏شان قاسم پسر رسول خدا و خاله‏شان زينب دختر رسول خداست».
آن گاه دست به دعا برداشت و فرمود: «خداوندا! تو مى‏دانى كه حسن و حسين (عليهم‏السلام) بهشتى‏اند. پدرشان در بهشت، مادرشان در بهشت، جد و جده‏شان در بهشت، عمه و عمويشان در بهشت و خاله و دايى‏شان در بهشت هستند. پس هر كس آن دو را دوست دارد، بهشتى و هر كس دوست داران آن‏ها را هم دوست بدارد، بهشتى است».
نوشته‏اند روزى حضرت زهرا (عليهاالسلام) مشغول پختن غذا بود كه پيامبر (صلى الله عليه و آله) به خانه ايشان آمد و با فاطمه (عليهاالسلام) مشغول صحبت شد. على (عليه‏السلام) نيز در گوشه‏اى كنار حسين (عليه‏السلام) خوابيده بود.در اين هنگام، حسن (عليه‏السلام) بيدار شد و به پيامبر (صلى الله عليه و آله) گفت: «پدر! تشنه‏ام». حضرت او را در آغوش گرفت و كنار شترش كه شيرده بود برد. سپس شير آن را دوشيد و خواست كه به او بنوشاند كه حسين (عليه‏السلام) نيز بيدار شد و ابراز تشنگى كرد. پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمود: فرزندم! برادرت از تو بزرگ‏تر است و پيش از تو از من آب خواسته است. نخست به او شير بنوشانم. ولى حسين خردسال (عليه‏السلام) نيز، كودكانه درخواست آب كرد. در اين حال، فاطمه (عليهاالسلام) عرض كرد: «پدر! گويا حسن (عليه‏السلام) را بيش‏تر از حسين (عليه‏السلام) دوست مى‏داريد؟ پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمود: خير! هر دوى آنها نزد من يكسان‏اند، ولى اول حسن (عليه‏السلام) درخواست آب كرده است. دخترم! من و تو اين دو و آن كسى كه خوابيده (على عليه‏السلام) در بهشت در يك مرتبه و در يك جايگاه خواهيم بود.

گاه حسن (عليه‏السلام) در حالى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله) خطبه مى‏خواند، از منبر بالا مى‏رفت و بر گردن آن حضرت سوار مى‏شد و پاهاى خود را روى دوش پيامبر (صلى الله عليه و آله) آويزان مى‏كرد؛ به گونه‏اى كه برق خلخال پاى او ديده مى‏شد. پيامبر (صلى الله عليه و آله) همچنان به خطبه‏اش ادامه مى‏داد تا اين كه از منبر پايين مى‏آمد.
2. امير المؤمنين (عليه‏السلام)
گاه پيش مى‏آمد كه امام على (عليه‏السلام) دستور مى‏داد كه امام حسن (عليه‏السلام) در حضور وى به قضاوت بپردازد. سپس با ديدن تيزهوشى و تيز بينى امام حسن (عليه‏السلام) در مسائل، وى را با پيامبران الهى (عليه‏السلام) مى‏سنجيد و مى‏فرمود: «اى مردم! پسرم حسن مى‏داند همان چيزى را كه خدا به سليمان بن داود آموخته بود».
3. امام مجتبى (عليه‏السلام) درباره خود
روزى امام حسن (عليه‏السلام) وارد مسجد شد. مجلسى شلوغ و پر ازدحام بود. معاويه بالاى منبر نشسته بود و سخن مى‏پراكند. امام جاى خالى نيافت و ناگزير نزديك پاى معاويه كه بالاى منبر بود، نشست. معاويه با دشنام به على (عليه‏السلام) سخنش را آغاز كرد و درباره خلافت خودش سخن راند و گفت: «من از عايشه در شگفتم كه مرا در خور خلافت نديده است و فكر مى‏كند كه اين جايگاه، حق من نيست.» سپس با حالتى تمسخرآميز گفت: زن را به اين سخنان چه كار؟ خدا از گناهش بگذرد. آرى! پدرِ اين مرد - با اشاره به امام مجتبى (عليه‏السلام) - در كار خلافت با من سر ستيز داشت، خدا هم جانش را گرفت.
امام مجتبى (عليه‏السلام) فرمود: اى معاويه! آيا از سخنان عايشه تعجب مى‏كنى؟ معاويه گفت: بله به خدا! امام فرمود: مى‏خواهى عجيب‏تر از آن را برايت بگويم؟ گفت: بگو، امام در مقام ترسيم جايگاه خود پاسخ داد: «عجيب‏تر از آن كه عايشه تو را قبول ندارد، اين است كه من پاى منبر تو و نزد پاى تو بنشينم».
4. امام حسين (عليه‏السلام)
پس از شهادت امام مجتبى (عليه‏السلام)، امام حسين (عليه‏السلام) هر شب جمعه بر مزار او مى‏رفت و اين گونه با برادر سخن مى‏گفت: «چگونه سر و بدن خود را خوشبو كنم در حالى كه بدن تو در زير خاك است. چگونه از دنيا بهره گيرم در حالى كه هر آنچه به تو نزديك است نزد من محبوب است. هرگاه كبوترى بانگ زند و باد شمال و جنوب به وزش در آيد، بر تو خواهم گريست. تا وقتى بر درخت‏هاى حجاز شاخه‏اى جوانه مى‏زند چشمانم از اشك بر تو خشك نخواهد شد. گريه‏ام طولانى و اشكم جارى است كه تو از من دورى و مزارت نزديك و غريب. ديواره‏هاى قبر، تو را در بر گرفته كه هر كس زير خاك است غريب است. او كه رفته خوشحال و اين‏كه مانده غمگين است. غارت زده آن كسى نيست كه دارايى‏اش را به تاراج برده‏اند، غارت زده كسى است كه برادرش را زير خاك پوشانده‏اند».
5. امام صادق (عليه‏السلام)
امام صادق (عليه‏السلام) درباره جايگاه امام مجتبى (عليه‏السلام) فرمود: «حسن بن على (عليه‏السلام) عابدترين و زاهدترين و برترين فرد روزگار خود بود. هنگامى كه به حج مى‏رفت با پاى پياده مى‏رفت و حتى بارها با پاى برهنه از مدينه به سوى مكه روانه مى‏شد. به هنگام يادِ مرگ و قبر و بر انگيخته شدن در روز رستاخيز و به دست گرفتن نامه اعمال به سختى مى‏گريست. هرگاه سخن از گذشتن از صراط و عرضه اعمال به خداوند به ميان مى‏آمد، آن چنان ناله مى‏زد كه همگان براى حال او نگران مى‏شدند. وقتى براى نماز به پا مى‏خاست و در برابر پروردگار مى‏ايستاد، تمام بدنش از ترس خدا مى‏لرزيد. آن گاه كه ياد بهشت و جهنم مى‏افتاد نگرانى عجيبى سراپايش را فرا مى‏گرفت و به سان انسان عقرب گزيده ناله مى‏كرد و به خود مى‏پيچيد. از خدا بهشت را مى‏خواست و از جهنمش دورى مى‏گزيد. اعمال و رفتار او به گونه‏اى بود كه هر بيننده‏اى را به ياد خدا مى‏انداخت. سخنى راست، درست و شيوا داشت. هرگاه قرآن، مؤمنان را خطاب مى‏كرد كه «يا أيّها الَّذين آمنوا...» پاسخ مى‏گفت: «لَبيك اللّهم لَبيك».
6. محمد بن حنفيه
وى پس از شهادت امام حسن مجتبى (عليه‏السلام) بر مزار ايشان، حاضر مى‏شد و با اندوه مى‏گفت: «خداى تو را رحمت كند، اى ابا محمد! همان گونه كه زندگانى ات سبب سربلندى و افتخار ما بود، شهادتت نيز به همان اندازه سنگين و كمرشكن بود. چه روح بزرگوارى داشتى و چه پر بركت بود آن بدن كه كفن آن را در بر گرفت. آرى! چگونه چنين نباشد كه تو فرزند هدايت بودى و هم پيمان پرهيزكارى. در دامن اسلام پرورش يافته بودى و از سينه ايمان شير نوشيده بودى، تو آن همه پيشينه درخشان و مراتب بزرگ را به نام خود رقم زدى...».
7. عبدالله بن عباس
هرگاه ابن عباس مى‏ديد كه امام حسن يا امام حسين (عليهم‏السلام) مى‏خواهند بر مركب خود سوار شوند، جلو مى‏رفت و ركاب ايشان را مى‏گرفت و پارچه روى مركب و لباس امام را مى‏تكاند و آنان را بدرقه مى‏كرد. «مدارك بن زياد» با ديدن اين صحنه، او را سرزنش كرد. ولى ابن عباس با تندى گفت: «اى نادان و بى خرد! هيچ مى‏دانى اينان كيستند؟! اينان فرزندان رسول خدايند! آيا اين نعمت خدا نيست كه بر من ارزانى شده است تا ركاب آن دو بزرگوار را بگيرم و بر مركب سوارشان سازم و لباس‏شان را مرتب نمايم؟.»
8. انس بن مالك
انس ابن مالك نيز درباره امام حسن (عليه‏السلام) گفته است: «كسى به پيامبر (صلى الله عليه و آله) شبيه‏تر از حسن بن على (عليه‏السلام) نبود».
9. عايشه
عايشه مى‏گفت: «هر كس مى‏خواهد رسول خدا (صلى الله عليه و آله) را ببيند به اين پسر نگاه كند». او مى‏گفت: «رسول خدا (صلى الله عليه و آله) را مى‏ديدم كه حسن (عليه‏السلام) را به سينه مى‏چسبانيد و مى‏فرمود: «بار خدايا! اين پسر من است. او را دوست دارم. تو نيز او را دوست بدار و هر كسى كه او را دوست مى‏دارد، دوست بدار».
10. ابوهريره
ابوهريره مى‏گفت: «هرگاه حسن بن على (عليه‏السلام) را مى‏ديدم، اشك از ديدگانم سرازير مى‏شد؛ زيرا روزى او را ديدم كه مى‏دويد و خود را در دامان رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى‏انداخت. در آن حال، رسول خدا او را در آغوش مى‏فشرد و در دهان حسن (عليه‏السلام) مى‏فرمود: خدايا من او را دوست دارم و نيز هر كه او را دوست بدارد، دوست دارم».
11. سعد بن ابى وقاص
سعد مى‏گويد: «نزد رسول خدا بودم و حسن و حسين (عليهماالسلام) پيش روى او بازى مى‏كردند. عرض كردم: اى رسول خدا! آيا اين دو را دوست مى‏دارى؟ فرمود: چگونه اين دو را دوست نداشته باشم كه اين‏ها گل‏هاى خوشبوى من در دنيا هستند و من آن‏ها را مى‏بويم».
12. ابوبكر
ابوبكر درباره امام حسن و امام حسين (عليهماالسلام) گفته است: «حسن و حسين را ديدم، در حالى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نماز مى‏خواند و آن دو بر پشت پيامبر (صلى الله عليه و آله) سوار شده بودند. رسول خدا آن دو را با دست خود نگه داشت و آنان را به آهستگى بر زمين گذارد كه برخيزند و آنان به راحتى بر زمين ايستادند. وقتى نمازش به پايان رسيد، آن دو را در دامان خود نشانيد و نوازش كرد و فرمود: «اين دو پسر، دو گل خوشبوى من در اين دنيايند».
13. معاويه بن ابى سفيان
امام مجتبى (عليه‏السلام) در جنگ‏هاى بسيارى شركت كرده و دلاورى‏هاى بسيارى از خود نشان داده بود. معاويه درباره دلاورى‏هاى او مى‏گفت: «او فرزند كسى است كه به هر كجا مى‏رفت، مرگ نيز همواره، به دنبالش بود (كنايه از اين كه نترس بود و از مرگ نمى‏هراسيد)».
وقتى خبر شهادت امام به گوش معاويه رسيد، او از خوشحالى بى اختيار قهقهه زد و سپس تكبير گفت و سجده شكر به جاى آورد؟! حاضران نيز براى خوشايند او پيروى كردند و به خاك افتادند. ولى فاخته همسر معاويه از شادمانى پوچ او تعجب كرد و كلمه استرجاع را بر زبان آورد و گريست.
نوشته‏اند وقتى ابن عباس نزد معاويه رفت معاويه از او پرسيد: «ابن عباس! آيا ابو محمد (عليه‏السلام) در گذشت؟» گفت: بله خدايش رحمت كند. خبر تكبير گفتن و اظهار شادمانى تو نيز به من رسيد، ولى به خدا سوگند مرگ او جلوى مرگ تو را نخواهد گرفت و كوتاهى عمر او بر عمر تو نخواهد افزود». معاويه سرش را پايين انداخت و دوباره با لحن حق به جانبى گفت: تو از اين پس بزرگ قبيله خود هستى. ولى ابن عباس باز هم او را سر افكنده كرد و گفت: تا زمانى كه حسين بن على (عليه‏السلام) زنده است، من هرگز بزرگ قبيله‏ام نيستم.
14. مروان بن حكم
از جمله خصلت‏هاى پسنديده امام، بردبارى و شكيبايى بود. اين بردبارى تا جايى بود كه مروان بن حكم - دشمن سرسخت امام - مدّت‏ها پس از شهادت ايشان با حالتى اندوهگين در مورد ايشان سخنانى مبنى بر تأثر از جاى خالى ايشان گفته بود. همگان مى‏دانستند كه او همواره با امام دشمنى داشت. اما از آنجا كه سعه وجودى آن بزرگوار به حدى بود كه دشمن نيز به تمجيد آن لب مى‏گشود، در پاسخ آنانى كه به او مى‏گفتند: تو كه تا ديروز با او دشمن بودى، پاسخ داده بود: «او كسى بود كه بردبارى‏اش با كوه‏ها سنجيده نمى‏شد».
پى‏نوشت‏ها:
1. سوره احزاب (33) آيه 33.
2. بحار الانوار، ج 43، ص 306.
3. ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 27.
4. همان، ص 25.
5. كشف الغمة، ج 2، ص 190.
6. ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 25.
7. همان، ص 24.
8. همان، ص 25؛ بحارالانوار، ج 43، ص 264.
9. بحارالانوار، ج 43، ص 302.
10. سليم بن قيس، اسرار آل محمد (صلى الله عليه و آله)، ص 401.
11. همان، ص 405.
12. مناقب آل ابى‏طالب (عليه‏السلام)، ج 4، ص 10.
13. ميرزا محمد تقى سپهر، ناسخ التواريخ، ج 2، ص 293.
14. بحار الانوار، ج 44، ص 151.
15. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى‏طالب، ج 4، ص 50.
16. بحار الانوار، ج 43، ص 331.
17. مروج الذهب، ج 2، ص 3؛ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 200.
18. ابن شهر آشوب، مناقب، ج 3، ص 400.
19. بحار الانوار، ج 43، ص 301.
20. حياة امام الحسن بن على (عليه‏السلام)، ج 1، ص 67.
21. على المتقى بن حسام الدين هندى، كنز العمال فى سنن الاقوال و الافعال، ج 7، ص 104.
22. بحار الانوار، ج 43، ص 266.
23. ابن شهر آشوب، مناقب، ج 3، ص 383.
24. محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ج 2، ص 25.
25. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 73.
26. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى‏طالب، ج 4، ص 44.
27. مروج الذهب، ج 3، ص 8.
28. ابن قتيبة الدينورى، الامامة و السياسة، ص 197.
29. هاشم معروف الحسينى، ائمة اثنى عشر، ج 1، ص 506.



اي علوي ذات و خدائي صفات
صدر نشين همه کائنات

سيد و سالار شباب بهشت
دست قضا و قلم سرنوشت

زاده طوبي و بهشت برين
نور خدا در ظلمات زمين

نور دل و ديده ختمي ماب
سايه يي از پرتو تو آفتاب

علت غائي همه ممکنات
عمر ابد داد به آب حيات

پاکترين گوهر نسل بشر
جن و ملک بر قدمش سوده سر

صاحب عنوان بشير و نذير
بر فلک وحي سراج منير

آينه پاک که نور خدا
تابد از اين آينه بر ماسوي

باب تو سر سلسله اولياست
چشم پر از نور خدا مرتضي است

مادر تو دخت پيمبر بود
آيه اي از سوره کوثر بود

پرده نشين حرم کبريا
فاطمه آن زهره زهراي ما

عاشق کل حضرت سلطان عشق
خون خدا شاه شهيدان عشق

با تو ز يک گوهر و يک مادر است
ظل خدائي تواش بر سر است

آيه تطهير به شأن شماست
حکم شما امر اولوالامر ماست

سينه سيناي شما طور وحي
نور شما شاخه اي از نور وحي

در رمضان ماه نشاط و سرور
ماه دعا، ماه خدا، ماه نور

نورفشان شد ز دو سو آسمان
در دو افق تافت دو خورشيد جان

وحي خدا از افق ايزدي
نور حسن از افق احمدي

مشگ و گلاب بهم آميختند
در قدح اهل ولا ريختند

اي رمضان از تو شرف يافته
نور تو بر جبهه او تافته

نيمه ماه رمضان عزيز
گيسوي مشگين تو شد مشگ ريز

نور خدا تافت از آن روي ماه
خاصه از آن چشم درشت سياه

سرخي گل عکس گل روي توست
ظلمت شب سايه گيسوي توست

روز که خورشيد درخشان صبح
سر زند از چاک گريبان صبح

سرخي آن نور و پگاه سپيد
روي افق نقش تو آيد پديد

اي رخ تو در رمضان بدر ما
هر سر موي تو شب قدر ما

ديده که بي نور تو شد کور به
سر که نه در پاي تو، در گور به

بعد علي شاخص عترت توئي
وارث ميراث نبوت توئي

مصلحت ملت اسلام و دين
کرد تو را گوشه عزلت نشين

هيچ گذشتي چو گذشت تو نيست
آنکه ز شاهي بکشد، دست کيست

صبر هم از صبر تو بي تاب شد
کوزه شد و زهر شد و آب شد

بعد شهادت نکشيد از تو دست
تير شد و بر تن پاکت نشست

سبزه بر آمد ز گلستان دين
تا رخ سبز شد از زهر کين

ريشه دين گشت همايون درخت
تا ز تو خورد آن جگر لخت لخت

ملت اسلام که پاينده باد
مشعل توحيد که تابنده باد

هر دو رهين خدمات تواند
شکر گزارنده ذات تواند

تا ابد اي خسرو والا مقام
بر تو و بر دين محمد (ص) سلام

کلک «رياضي» که گهر ريز شد
زان نظر مرحمت آميز شد



پیشوای دوم جهان تشیع، اولین ثمره زندگی مشترک علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام در نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجری در «مدینة الرسول‏» دیده به جهان گشود (1) . وقتی خبر ولادت امام مجتبی به گوش پیامبر گرامی اسلام رسید، شادی و خوشحالی در رخسار مبارک آن حضرت نمایان شد . مردم شادی‏کنان می‏آمدند و به پیامبر صلی الله علیه و آله و علی و زهرا علیهما السلام تبریک می‏گفتند، رسول خدا در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت (2) .


پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روز هفتم ولادت، گوسفندی را عقیقه (و قربانی) کرد و در هنگام کشتن گوسفند، این دعا را خواند: «بسم الله عقیقة عن الحسن، اللهم عظمها بعظمه ولحمها بلحمه شعرها بشعره . اللهم اجعلها وقاء لمحمد و آله (3) ; بنام خدا، [این] عقیقه‏ای است از جانب حسن، خدایا! استخوان عقیقه در مقابل استخوان حسن، و گوشتش در برابر گوشت او . خدایا! عقیقه را وسیله حفظ محمد و آل محمد قرار ده .»
سپس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله موهای سر او را تراشید و فاطمه زهرا علیها السلام هموزن آن به مستمندان «درهم‏» نقره سکه‏دار انفاق نمود (4) . از این تاریخ آیین عقیقه و صدقه به وزن موهای سر نوزاد مرسوم شد .
حسن بن علی، هفت‏سال در دوران جدش زندگی کرد و سی سال از همراهی پدرش امیرمؤمنان برخوردار بود . پس از شهادت پدر (در سال 40 هجری) به مدت 10 سال امامت امت را به عهده داشت و در سال 50 هجری با توطئه معاویه بر اثر مسمومیت در سن 48 سالگی به درجه شهادت رسید (5) و در قبرستان «بقیع‏» در مدینه مدفون گشت .
به بهانه ولادت آن بزرگوار، در این مقال برآنیم که گوشه‏هایی از فضائل و مناقب او را بیان کنیم .
فضائل امام حسن علیه السلام
سیوطی در تاریخ خود می‏نویسد: «کان الحسن رضی الله عنه له مناقب کثیرة، سیدا حلیما، ذا سکینة ووقار وحشمة، جوادا، ممدوحا (6) ; حسن [بن علی دارای امتیازات اخلاقی و فضائل انسانی فراوان بود، او [شخصیتی ] بزرگوار، بردبار، با وقار، متین، سخاوتمند، و مورد ستایش بود .»
البته سبط اکبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باید چنین باشد، چرا که متقین باید دارای فضائل باشند . امام علی علیه السلام فرمود: «فالمتقون هم اهل الفضائل (7) ; پرهیزگاران، اهل فضائل هستند .»
در ذیل برخی از فضائل آن حضرت را بر می‏شمریم .
1- محبوب رسول خدا صلی الله علیه و آله
از راه‏های شناخت عظمت و برتری یک انسان این است که محبوب انسان‏های برتر و با فضیلت‏باشد . در عالم هستی برتر از خاتم پیامبران صلی الله علیه و آله نداریم و حسن بن علی علیهما السلام سخت محبوب پیغمبر گرامی اسلام بود و این محبت و دوستی را در گفتار و کردار خویش ظاهر، و به اصحاب خود
می‏فهماند . بخاری از ابی بکر نقل می‏کند که گفت: «رایت النبی صلی الله علیه و آله علی المنبر والحسن بن علی معه وهو یقبل علی الناس مرة وینظر الیه مرة ویقول: ابنی هذا سید (8) ; دیدم نبی اکرم صلی الله علیه و آله را که بر فراز منبر بود، و حسن بن علی هم با او بود . او گاهی به مردم رو می‏کرد و گاهی به حسن، و می‏فرمود: این فرزند من [سید و] آقاست .» و می‏فرمود: «من احب الحسن والحسین فقد احبنی ومن ابغضهما فقد ابغضنی (9) ; هر که حسن و حسین را دوست‏بدارد، مرا دوست دارد، و هر که با آن دو دشمنی کند با من دشمنی کرده است .»
در این حدیث علاوه بر محبوبیت امام حسن علیه السلام در نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله که خود نشانه فضیلت است، محبت او و برادرش حسین علیه السلام معیار فضیلت و خوبی‏ها قرار داده شده است، چنان که دشمنی آن دو، نشانه مبغوضیت نزد رسول خدا و پلیدی است .
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در جای دیگری فرمود: «هما سیدا شباب اهل الجنة وهما ریحانتی (10) ; آن دو (حسن و حسین) آقای جوانان بهشت و ریحانه من هستند .»
2- عبادت و خوف از خدا
بندگی رمز پیشرفت اولیاء الهی و زمینه‏ساز رسیدن به اوج کمالات و فتح قله سعادت است . با عبادت، انسان محبوب خدا شده و به او تقرب می‏یابد .
اگر ایوب و داوود و دیگر پیامبران الهی مدال افتخار دارند، به خاطر بندگی خداست که خداوند با عبارت «نعم العبد» (11) آنان را ستوده است . و اگر خضر نبی علم لدنی داشت و پیغمبر اولوالعزمی همچون موسی علیه السلام شاگردی او می‏کرد و جدایی از او را تلخ‏ترین حادثه زندگی می‏دانست، در اثر بندگی او بود . قرآن کریم نام حضرت خضر را نیاورد بلکه فرمود: «فوجدا عبدا من عبادنا» (12) ; «بنده‏ای از بندگان ما را یافتند .» که نشان دهنده مقام بندگی و عبودیت در پیشگاه خداوند است . و اگر پیامبر خاتم، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله به اوج قله مکاشفه و دریافت آخرین دین الهی دست‏یازید، بر اثر بندگی بود، از این رو در شبانه روز حداقل ده نوبت عرضه می‏داریم: «اشهد ان محمدا عبده ورسوله; شهادت می‏دهم که محمد صلی الله علیه و آله بنده و رسول خداست .» خداوند هدف از آفرینش انسان را بندگی می‏داند و می‏فرماید: «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون‏» (13) ; «من جن و انس را نیافریدم جز برای این که عبادت کنند .»
راستی بندگی چه اکسیری است که در دسترس همگان قرار دارد، ولی اکثر مردم از آن بی‏خبر و نسبت‏به آن بی‏توجه‏اند . در حالی که تمام عزت‏ها، سربلندی‏ها و افتخارها، زیر سایه بندگی است .
امام مجتبی علیه السلام می‏فرماید: «اذا اردت عزا بلا عشیرة، وهیبة بلا سلطان فاخرج من ذل معصیة الله الی عز طاعة الله (14) ; هرگاه اراده عزتی بدون دار و دسته، و هیبتی بدون سلطنت داشتی، از خواری معصیت الهی بیرون آمده، به سوی عزت طاعت‏خداوند رو کن .»
از مصادیق کامل بندگان مقرب الهی، امام حسن مجتبی علیه السلام است که در تمام حالات رو به سوی خدا داشت، خود را در محضر او می‏دید و خوف عظمت الهی سراسر وجود او را پر کرده، و تمام هستی او را فرا گرفته بود .
در ذیل به نمونه‏هایی در این زمینه اشاره می‏شود:
الف) هنگام وضو:
آن حضرت هنگام وضو گرفتن بدنش می‏لرزید، و چهره‏اش زرد می‏شد، از او درباره راز این امر سؤال شد، فرمود: «حق علی کل من وقف بین یدی رب العرش ان یصفر لونه و ترتعد مفاصله; (15) بر هر کسی که در پیشگاه خداوند می‏ایستد لازم است که [از عظمت الهی] رنگش زرد و اندامش به لرزه افتد .»
ب) هنگام ورود به مسجد:
وقتی که در آستانه مسجد قرار می‏گرفت، سر به سوی آسمان بلند می‏کرد و عرضه می‏داشت: «الهی ضیفک ببابک یا محسن قد اتاک المسی‏ء، فتجاوز عن قبیح ما عندی بجمیل ما عندک یا کریم (16) ; خدایا میهمانت درب خانه‏ات ایستاده، ای احسان کننده! [بنده] گنه‏کار به سوی تو آمد، بخوبی آنچه نزد توست، از بدی آنچه نزد من است درگذر . ای [خدای] بخشنده .»
ج) در وقت نماز و در هر حال:
امام صادق علیه السلام می‏فرماید: «ان الحسن بن علی کان اعبد الناس فی زمانه وازهدهم وافضلهم وکان اذا حج‏حج ماشیا وربما مشی حافیا وکان اذا ذکر الموت بکی واذا ذکر القبر بکی، واذا ذکر البعث والنشور بکی، واذا ذکر الممر علی الصراط بکی واذا ذکر العرض علی الله تعالی ذکره شهق شهقة یغشی علیه منها وکان اذا قام فی صلاته ترتعد فرائضه بین یدی ربه عزوجل وکان اذا ذکر الجنة والنار اضطرب اضطراب السلیم وسال الله الجنة (17) ; امام حسن علیه السلام عابدترین، زاهدترین و برترین مردم زمان خویش بود، هرگاه حج‏بجا می‏آورد پیاده و گاهی پابرهنه بود، همیشه این گونه بود که اگر یادی از مرگ و قبر و قیامت می‏کرد گریه می‏کرد . وقتی یادی از گذشتن از صراط می‏کرد، گریه می‏کرد، وقتی یادی از عرضه شدن در پیشگاه الهی [برای حساب و کتاب] می‏کرد، صدای حضرت بلند می‏شد، تا آنجا که غش می‏کرد [و بیهوش می‏افتاد]، و هرگاه برای نماز می‏ایستاد، بند بند وجود او در مقابل خدایش می‏لرزید و هر وقت از بهشت و جهنم یاد می‏کرد، مانند مارگزیده می‏پیچید، و از خداوند بهشت را درخواست می‏کرد .»
د) بعد از نماز:
در حالات آن حضرت نوشته‏اند: «ان الحسن کان اذا فرغ من الفجر لم یتکلم حتی تطلع الشمس (18) ; امام حسن علیه السلام همواره چنین بود که وقتی از نماز صبح فارغ می‏شد، [باز هم بر سجاده خویش می‏نشست و عبادت خدا می‏کرد، ] با هیچ کس [در آن حال ] سخن نمی‏گفت: تا آنگاه که خورشید طلوع می‏کرد .»
ه) هنگام خواندن قرآن:
در هنگام قرائت قرآن، وقتی به آیه «یا ایها الذین آمنوا» می‏رسید، می‏گفت: «لبیک اللهم لبیک (19) ; اجابت کردم خدایا، اجابت کردم .»
و) هنگام مرگ و شهادت:
آن حضرت هیچگاه خدا را فراموش نکرد و در تمام عمر خویش به یاد محبوب بود . از دوری دوست و خوف و عظمت او اشک می‏ریخت; در نماز، در حال خواندن قرآن، . . . و تا آخرین لحظه، حتی آنگاه که در بستر شهادت قرار گرفت، گریه‏اش شدت گرفت، عرض کردند: ای پسر رسول خدا! گریه می‏کنی در حالی که محبوب رسول خدا هستی و رسول خدا درباره تو بسیار تعریف کرد و سخن گفت و تو بیست نوبت پیاده به حج مشرف شدی . فرمود: «انما ابکی لخصلتین; لهول المطلع وفراق الاحبة (20) ; بخاطر دو چیز می‏گریم; وحشت آنچه در پیش دارم و جدائی دوستان .»
3- علم الهی
مهمترین امتیاز انسان نسبت‏به سایر موجودات - حتی ملائکه - دانش و بینش است . در قرآن کریم آمده است: «وعلم آدم الاسماء کلها ثم غرضهم علی الملائکة فقال انبئونی باسماء هؤلاء ان کنتم صادقین قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا» (21) ; علم اسماء [ علم اسرار آفرینش و نامگذاری موجودات] را همگی به آدم آموخت، بعد آن‏ها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست می‏گویید، اسامی این‏ها را به من خبر دهید . عرض کردند: تو منزهی، ما چیزی جز آنچه به ما تعلیم داده‏ای نمی‏دانیم .»
برترین علم‏ها، علمی است که مستقیما از ذات الهی به شخصی افاضه شود که به آن علم «لدنی‏» گفته می‏شود . خداوند در مورد حضرت خضر علیه السلام می‏فرماید: «وعلمناه من لدنا علما» (22) ; «علم فراوانی از نزد خود به او آموخته‏ایم .»
امام حسن مجتبی علیه السلام دارای چنین علمی بود . به برخی روایات در این زمینه توجه کنید:
1- عثمان بن عفان درباره علم امام حسن علیه السلام خطاب به شخصی که در نزد او حاضر بود می‏گوید: «ومن لک بمثل هؤلاء الفتیة اولئک فطموا العلم فطما وحازوا الخیر والحکمة (23) ; کجا می‏توانی مثل این جوان‏ها را پیدا کنی؟ آنان [از خاندانی هستند] که کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکی و فضیلتند .»
2- امام علی علیه السلام درباره فرزندش امام حسن علیه السلام بعد از شنیدن سخنان او با ابوسفیان در حالی که کودکی چهارساله بیش نبود، فرمود: «الحمد لله الذی جعل فی آل محمد من ذریة محمد المصطفی نظیر یحیی بن زکریا «وآتیناه الحکم صبیا» (24) ; سپاس خدای را که در میان آل محمد و در نسل پیامبر خدا، کسی را قرار داد که همچون یحیی بن زکریاست [ . که خداوند در مورد او فرمود: ] به وی علم و دانش در کودکی عطا کردیم .»
3- معاویه، به امام حسن مجتبی علیه السلام عرض کرد: شنیده‏ام رسول خدا مقدار خرمای درخت را می‏دانست، آیا چیزی از آن علم (الهی) در نزد شما هم وجود دارد؟ شیعیان شما چنین می‏پندارند که شما به همه چیز; آنچه در زمین است و هر چه در آسمان است آگاهی دارید . حضرت فرمود: «ان رسول الله صلی الله علیه و آله کان یخرص کیلا وانا اخرص عددا (25) ; پیامبر خدا صلی الله علیه و آله [مقدار] وزن و پیمانه [درخت‏خرما] را می‏گفت و من عدد آن را می‏گویم .» معاویه گفت: این درخت‏خرما چند عدد خرما دارد؟ حضرت فرمود: چهار هزار و چهار عدد . دانه‏های خرما را شمردند و دیدند همان مقدار است که حضرت فرموده است .
4- شجاعت و شهامت
از صفات بارز پرواپیشگان و اولیاء خداوند، این است که خدا در نظر آنان بزرگ و غیر او در نظرشان کوچک می‏باشد . امیرالمؤمنین علی علیه السلام درباره متقین می‏فرماید: «عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعینهم (26) ; خالق در جان آنان بزرگ است پس غیراو در چشمشان کوچک می‏باشد .» سر شجاعت اولیای الهی نیز در همین است .
بعضی می‏پندارند که شجاعت امام حسن علیه السلام کمتر از ائمه دیگر بوده است . برای اینکه نادرستی این پندار روشن شود به نمونه‏هایی از شهامت آن حضرت اشاره می‏شود:
1- به نقل برخی از مورخان مانند «ابن اثیر» ، «ابن خلدون‏» ، «سید هاشم معروف الحسنی‏» و «باقر شریف قرشی‏» ، امام حسن علیه السلام به همراه برادرش امام حسین علیه السلام در فتح شمال آفریقا با ده هزار رزمنده شرکت کردند (27) .
همچنین به نقل از «طبری‏» و «ابن اثیر» ، امام حسن علیه السلام و برادرش امام حسین علیه السلام در فتح طبرستان در سال سی هجری در کنار دیگر رزمندگان اسلام حضور داشتند (28) .
ابونعیم اصفهانی می‏نویسد: امام حسن علیه السلام در فتوحات ایران شرکت داشت و در اصفهان و گرگان کنار رزمندگان اسلام بود (29) .
2- امام مجتبی علیه السلام در جنگ جمل، در رکاب پدر خود امیرالمؤمنین علیه السلام در خط مقدم جبهه می‏جنگید و از یاران دلاور و شجاع علی علیه السلام سبقت می‏گرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختی می‏کرد (30) .
پیش از شروع جنگ نیز، به دستور پدر، همراه عمار یاسر و تنی چند از یاران، وارد کوفه شدند و مردم کوفه را جهت‏شرکت در این جهاد دعوت کرد (31) .
او وقتی وارد کوفه شد که هنوز «ابوموسی اشعری‏» ، یکی از مهره‏های حکومت عثمان بر سر کار بود و با حکومت عادلانه امیرمؤمنان علیه السلام مخالفت نموده، از جنبش و حرکت مسلمانان در جهت پشتیبانی از مبارزه آن حضرت با پیمان شکنان جلوگیری می‏کرد . با این حال حسن بن علی علیهما السلام متجاوز از 9 هزار نفر از شهر کوفه به میدان جنگ گسیل داشت (32) .
3- آن حضرت در جنگ صفین، در بسیج عمومی نیروها و گسیل داشتن ارتش امیرمؤمنان علیه السلام برای جنگ با معاویه، نقش مهمی به عهده داشت و با سخنان پرشور و مهیج‏خویش، مردم کوفه را به جهاد در رکاب علی علیه السلام و سرکوبی خائنان و دشمنان اسلام دعوت نمود (33) .

آمادگی او برای جانبازی در راه حق به قدری بود که امیرمؤمنان، در جنگ صفین از یاران خود خواست که او و برادرش حسین علیه السلام را از پیشتازی در جنگ با دشمن بازدارند، تا نسل پیامبر صلی الله علیه و آله با کشته شدن این دو شخصیت از بین نرود (34) .

آنچه بیان شد، و موارد مشابه آن، نشان از آن دارد که امام حسن مجتبی علیه السلام فردی سخت‏شجاع و با شهامت‏بوده، هرگز ترس و بیم در وجود او راه نداشته است .
آن حضرت در پیشرفت اسلام از هیچ‏گونه جانبازی دریغ نمی‏ورزید و همواره آماده جهاد و مبارزه در راه خدا بود .
5- معاشرت و اخلاق
امام حسن مجتبی علیه السلام تجسم عالی فضایل انسانی بود . او مقتدای پاکان و صالحان بود و خود بهره بسیار از خلق و خوی رسول خدا صلی الله علیه و آله داشت .
«علامه مجلسی‏» می‏نویسد: مردی از شام به تحریک معاویه به امام مجتبی علیه السلام ناسزا گفت . امام مجتبی علیه السلام صبر کرد تا سخن او به پایان رسید، آن‏گاه به سوی او رفت، تبسمی کرد و به او سلام کرد و سپس فرمود: پیر مرد! فکر می‏کنم غریب هستی و شاید در اشتباه افتاده‏ای . اگر به چیزی نیازی داری، برآورده کنیم، اگر راهنمایی می‏خواهی، راهنمائیت کنیم و اگر گرسنه‏ای سیرت کنیم، اگر برهنه‏ای لباست دهیم، و اگر نیازمندی، بی‏نیازت کنیم، اگر جا و مکان نداری، مسکنت دهیم، و می‏توانی تا برگشتنت میهمان ما باشی و . . . .
مرد شامی در برابر این خلق عظیم شرمنده شد، گریه کرد و گفت: «اشهد انک خلیفة الله فی ارضه، الله اعلم حیث‏یجعل رسالته; گواهی می‏دهم که تو جانشین خدا در زمین هستی، خدا بهتر می‏داند که رسالت‏خویش را کجا قرار دهد .» و سپس فرمود: تو و پدرت نزد من مبغوض‏ترین افراد بودید، ولی اکنون محبوب‏ترین افراد در نزدم هستید (35) .
6- سخاوت و فریادرسی از محرومان
در آیین اسلام، ثروتمندان، مسؤولیت‏سنگینی در برابر مستمندان و تهیدستان اجتماع دارند و به حکم پیوند عمیق معنوی و برادری دینی، باید همواره در تامین نیازمندی‏های محرومان کوشا باشند . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و پیشوایان دینی ما، نه تنها سفارش‏های مؤکدی در این زمینه نموده‏اند، بلکه هر کدام در عصر خود، نمونه برجسته‏ای از انسان دوستی و ضعیف‏نوازی به شمار می‏رفتند .
پیشوای دوم شیعیان، در بذل و بخشش و دستگیری از بیچارگان، سر آمد روزگار خویش و آرام بخش دل‏های دردمند و نقطه امید درماندگان بود . هیچ آزرده دلی نزد آن حضرت شرح پریشانی نمی‏کرد، جز آنکه مرهمی بر دل آزرده او می‏نهاد و گاهی پیش از آن که مستمندی اظهار احتیاج کند و عرق شرم بریزد، احتیاج او را بر طرف می‏ساخت و اجازه نمی‏داد رنج و مذلت‏سؤال را بر خود هموار سازد!
آن حضرت دوبار تمامی دارایی خویش را در راه خدا داد، و سه بار تمام اموال خود را با خدا تقسیم کرد و نصف اموال را به مستمندان بخشید (36) .
در اینجا به نمونه‏هایی از انفاق‏های آن حضرت اشاره می‏شود:
1- روزی عثمان در کنار مسجد نشسته بود، مرد فقیری از او کمک مالی خواست، عثمان پنج درهم به وی داد، مرد فقیر گفت: مرا نزد کسی راهنمایی کن که کمک بیشتری نماید . عثمان به امام حسن و امام حسین علیهما السلام اشاره کرد، وی پیش آن‏ها رفت و درخواست کمک نمود . امام مجتبی علیه السلام فرمود: «ان المسالة لا تحل الا فی احدی ثلاث دم مفجع، او دین مقرح، او فقر مدقع (37) ; درخواست کردن از دیگران جایز نیست مگر در سه مورد: دیه‏ای به گردن انسان باشد که از پرداخت آن عاجز است، یا بدهی و دینی کمرشکن داشته باشد که توان ادای آن را ندارد، و یا فقیر و درمانده گردد و دستش به جایی نرسد .» کدامیک از این موارد برای تو پیش آمده است؟ عرض کرد: اتفاقا گرفتاری من یکی از همین سه چیز است .
آنگاه حضرت پنجاه دینار به وی داد و به پیروی از آن حضرت، حسین بن علی علیهما السلام چهل و نه دینار به او عطا کرد .
فقیر هنگام برگشت از کنار عثمان گذشت، عثمان گفت: چه کردی؟ جواب داد: تو کمک کردی ولی هیچ نپرسیدی پول را برای چه منظوری می‏خواهم؟ اما حسن بن علی در مورد مصرف پول از من سؤال کرد، آنگاه پنجاه دینار عطا فرمود .
عثمان گفت: این خاندان کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکی و فضیلتند . نظیر آن‏ها را کی می‏توان یافت (38) ؟
2- این ابی عتیق بدنبال آن حضرت راه افتاد، حضرت با تبسم به او فرمود: حاجتی داری؟ عرض کرد بله، از اسبت‏خوشم آمده است . حضرت از اسب پایین آمد و آن را به او بخشید (39) .
3- کمک غیرمستقیم: همت‏بلند و طبع عالی حضرت مجتبی علیه السلام اجازه نمی‏داد کسی از در خانه او ناامید برگردد وگاه که کمک مستقیم مقدور حضرت نبود، به طور غیر مستقیم در رفع نیازمندی‏های افراد کوشش می‏کرد و با تدبیری خاص گره از مشکلات گرفتاران می‏گشود .
روزی مرد فقیری به آن بزرگوار مراجعه کرد و درخواست کمک نمود . اتفاقا در آن هنگام امام مجتبی علیه السلام پولی در دست نداشت و از طرف دیگر از اینکه فرد تهیدستی از درخانه‏اش ناامید برگردد شرمسار بود . از این رو فرمود: آیا حاضری تو را به کاری راهنمایی کنم که به مقصودت برسی؟ گفت: چه کاری؟ فرمود: امروز دختر خلیفه از دنیا رفته و خلیفه عزادار شده، ولی هنوز کسی به او تسلیت نگفته است . نزد خلیفه می‏روی وبا سخنانی که به تو یاد می‏دهم، به وی تسلیت می‏گویی و از این راه به هدف خود می‏رسی . گفت: چگونه تسلیت‏بگویم؟ فرمود: وقتی نزد خلیفه رسیدی بگو «الحمد لله الذی سترها بجلوسک علی قبرها ولاهتکها بجلوسها علی قبرک; حمد خدا را که او را با نشستن تو بر قبرش پوشیده داشت و با نشستنش بر قبرت مورد هتک حرمت قرار نداد .» یعنی اگر دخترت پیش از تو از دنیا رفت و در زیر خاک پنهان شد، زیر سایه پدر بود، ولی اگر تو پیش از او از دنیا می‏رفتی، دخترت پس از مرگ تو در به در می‏شد و ممکن بود مورد هتک حرمت واقع شود .
مرد فقیر به این ترتیب عمل کرد . این جمله‏های عاطفی در روان خلیفه اثر عمیقی بر جای نهاد و از حزن و اندوه وی کاست و دستور داد جایزه‏ای به وی بدهند . آنگاه پرسید: این سخن از آن خودت بود؟ گفت: نه، حسن بن علی علیهما السلام آن را به من آموخته است . خلیفه گفت: راست می‏گویی، او منبع سخنان فصیح و شیرین است .
پی‏نوشت‏ها:
1) محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، (بیروت، داراالاحیاء التراث العربی)، ج‏44، ص‏134 و 144 .

2) همان، ج‏43، ص‏282 .
3) هاشم معروف الحسنی، سیرة الائمة الاثنی عشر، (قم، منشورات الشریف الرضی) ج‏1، ص‏462 .
4) همان، ص‏257 .
5) بحار الانوار، (پیشین)، ج‏44، ص‏134 .
6) - سیوطی، تاریخ الخلفا، (بغداد، مکتبة المثنی، 1383 ه . ق) ص‏189 .
7) نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 193، ص‏402 .
8) محمد بن اسماعیل بخاری، الجامع الصحیح، (بیروت، دار احیاء التراث العربی) ج‏3، ص‏31 .
9) بحار الانوار، (پیشین)، ج 43، ص 264 .
10) ر . ک: بحار الانوار، ج‏43، ص‏262 .
11) ص/30 و 44 .
12) کهف/69 .
13) ذاریات/56 .
14) بحار الانوار، (پیشین)، ج‏44، ص‏139 .
15) همان، ج 43، ص 339 .
16) همان .
17) همان، ج‏43، ص‏331، روایت 1 .
18) همان، ج‏43، ص‏339 .
19) همان، ص‏331 .
20) همان، ج‏43، ص‏332 .
21) بقره/31- 32 .
22) کهف/65 .
23) بحار الانوار، (پیشین)، ج‏43، ص‏332- 333، روایت 4 .
24) همان، ج‏43، ص‏326، حدیث 6، و ر . ک: مناقب ابن شهرآشوب، ج‏4، ص‏6 .
25) همان، ج‏43، ص‏329، حدیث 9 .
26) نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 182 .
27) هاشم معروف الحسنی، سیرة الائمة الاثنی عشر، قم منشورات الشریف الرضی، ج‏2، ص‏16; حقایق پنهان، ص‏117 .
28) همان .
29) اخبار اصفهان، ج‏1، ص‏43- 47 و حقایق پنهان، ص‏117 .
30) ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، (قم، مؤسسه انتشارات علامه)، ج‏4، ص‏21 .
31) ابن واضح، تاریخ یعقوبی، (نجف، منشورات المکتبة الحیدریه، 1384 ه . ق)، ج‏2، ص‏170 .
32) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، (بیروت، دارصادر)، ج‏3، ص‏231 .
33) نصربن مزاحم، واقعه صفین، (قم، مکتبة بصیرتی، 1382 ه . ق)، ص‏113 .
34) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، (قاهره، داراحیاء الکتب العربیة، 1961 م)، ج‏11، ص‏25 .
35) بحار الانوار، (پیشین)، ج‏43، ص‏344، ذیل روایت 16 .
36) همان، ص‏339، ذیل روایت 13 و تاریخ یعقوبی (پیشین)، ج‏2، ص‏215 .
37) وسائل الشیعه، ج 9، ص 447 .
38) بحار الانوار، (پیشین)، ج‏43، ص‏333- 332، حدیث 4 .
39) همان، ص‏344 .



روح و ريحان محمد سرو بستان علي
زينت آغوش ناز زهره زهرا شده

سبط اکبر، سرور جمع جوانان بهشت
کز ازل فرمان فرمانداري اش امضاء شده

خسرو شيرين زبان و شهد لب شکر سخن
نوبر و نوشين روان و نوگل و زيبا شده

نام نيکويش حسن، خلقش حسن، خويش حسن
حسن سر تا سر، ز پا تا سر، ز سر تا پا شده

آن چه خوبان جهان دارند از حسن و جمال
جمله در وجه حسن بر وجه احسن جا شده

شه شده شهزاد گشته، ره شده رهبر شده
سر شده سردار گشته، مه شده، مولي شده

مجمع اسماء حسني را که «فادعوه بها» ست
مظهر نص «له الاسماء والحسني» شده

لمعه اي از پرتو روي نکويش «والضحي»
تار مويش لام «و الليل اذا يغشي» شده

از نگاه چشم مستش حور حيران در قصور
قهرمان «يعمل الجهر و ما يخفي» شده

بر دم عيسي دميده تا مسيحا دم شده
دست موسي را گرفته تا يد بيضا شده

همچو جدش مصطفي پيشاني نوراني اش
نقش نور «سبح اسم ربک الاعلي» شده

همچو بابش مرتضي چون ماه در شبهاي تار
نور بخش بي چراغان شب يلدا شده

خوان جودش «ربنا انزل علينا مائده»
نان بي من و اذايش «من والسلوي» شده

طاق ابروي خمش، بر آن خم ابر و قسم
در ره معراج ما چون «مسجد الاقصي» شده

نسل پاک احمد و حيدر حسين است و حسن
اين دو دريا بار ديگر باز يک دريا شده

جاي پيغمبر حسن، جاي علي باشد حسين
زين دو نور انوار نيکان جهان انشا شده

هر که در حُسن حَسن حُسن خداوندي نديد
روز ديد از ديدن دادار نابينا شده



ادعیه ی نقل شده از حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام در چهار بخش :
>ادعيه آن حضرت در ثناء الهي و درخواست حوائج از او
>ادعيه آن حضرت در مورد نياز و آنچه به آن ارتباط دارد
>ادعيه آن حضرت در رفع خطرات و بيماريها
>ادعيه آن حضرت در امور متفرقه
جمع آوری گردیده است . که هر کدام از این بخش ها، مشتمل بر چندین دعا می باشد . توجه شما را به این ادعیه ی پرمغز و محتوا ، از حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام ، جلب می نموده و از شما بازدید کننده ی گرامی التماس دعا داریم .

 

>>>>>ادعيه آن حضرت در ثناء الهي و درخواست حوائج از او
>دعاؤه في التسبيح لله سبحانه في اليوم الرابع من الشهر
سبحان من هو مطلع علي خوازن القلوب، سبحان من هو محصي عدد الذنوب سبحان من لايخفي عليه خافية في السماوات و الارض، سبحان المطلع علي السرائر عالم الخفيات.
سبحان من لايعزب عنه مثقال ذرة في الارض و لا في السماء سبحان من السرائر عنده علانية والبواطن عنده ظواهر سبحان الله و بحمده.
دعاي آن حضرت در تنزيه خداي بزرگ در روز چهارم ماه
پاک و منزه است خدائي که که بر اسرار قلبها آگاه است، پاک و منزه است کسي که شمارش گناهان را مي داند، پاک و منزه است، آنکه چيزي در آسمانها و زمين از ديد او پنهان نيست، پاک و منزه است آگاه بر رازها و داناي بر پنهانيها.
پاک و منزه است آنکه اندک چيز در زمين و آسمان از او پنهان نمي باشد، پاک و منزه، است آنکه رازها برايش آشکار و اسرار برايش هويدا است، پاک و منزه است خداوند و ستايش مخصوص اوست.

>>>>>ادعيه آن حضرت در مورد نياز و آنچه به آن ارتباط دارد
>
دعاؤه في قنوت الوتر
اللهم اهدني فيمن هديت، و عافني فيمن عافيت، و تولني فيمن توليت، و بارک لي فيما اعطيت، و قني شر ما قضيت، انک تقضي و لا يقضي عليک، انه لا يذل من واليت، تبارکت ربنا و تعاليت.

>دعاي آن حضرت در قنوت نماز وتر
دعاي آن حضرت در قنوت نماز وتر
پروردگارا! مرا در زمره کساني قرار ده که ايشان را هدايت کرده اي، و سلامت دار به همراه کساني که به آنان سلامتي عطا فرموده اي، و مرا سرپرستي کن در ميان افرادي که ايشان را سرپرستي نموده اي، و در آنچه به من عطا کرده اي برکت عنايت نما، و شر و بدي آنچه مقدر کرده اي را از من دو دار، تو حاکم بوده و کسي بر تو حکم نمي کند، به درستيکه تو هر که را سرپرستي کني ذليل نمي گردد.


>دعاؤه في القنوت
يا من بسلطانه ينتصر المظلوم و بعونه يعتصم المکلوم سبقت مشيتک و تمت کلمتک و انت علي کل شيء قدير و بما تمضيه خبير
يا حاضر کل غيب، و يا عالم کل سر، و ملجاء کل مضطر، ضلت فيک الفهوم، و تقطعت دونک العلوم، انت الله الحي القيوم، الدائم الديموم.
قد تري ما انت به عليم، و فيه حکيم، و عنه حليم، و انت بالتناصر علي کشفه و العون علي کفه غير ضائق، و اليک مرجع کل امر کما عن مشيتک مصدره.
و قد ابنت عن عقود کل قوم، و اخفيت سرائر اخرين، و امضيت ما قضيت، و اخرت ما لافوت عليک فيه، و حملت العقول ما تحملت في غيبک ليهلک من هلک عن بينة و يحيي من حي عن بينة و انک انت السميع العليم، الاحد البصير
و انت اللهم المستعان و عليک التوکل، و انت ولي ما توليت لک الامر کله، تشهد الانفعال و تعلم الاختلال وتري تخاذل اهل الخبال و جنوحهم الي ما جنحوا اليه، من عاجل فان و حطام عقباه حميم ان و قعود من قعد، و ارتداد من ارتد و خلوي من النصار، [1] و انفرادي من الظهار، و بک اعتصم و بحبلک استمسک و عليک اتوکل
اللهم قد تعلم اني ما ذخرت جهدي، و لا منعت و جدي حتي انفل حدي و بقيت وحدي فاتبعت طريق من تقدمني في کف العادية و تسکين الطاغية عن دماء اهل المشايعة [2] و حرست ما حرسه اوليائي من امر اخرتي و دنياي.
فکنت لغيظهم اکظم و بنظامهم انتظم، و لطريقتهم اتسنم، و بميسمهم اتسم، حتي يأتي نصرک و انت ناصر الحق و عونه و ان بعد المدي من المرتاد و نأي الوقت عن افناء الاضداد.
اللهم صل علي محمد و ال محمد و آله و اخرجهم مع النصاب في سرمد العذاب، و اعم عن الرشد و ابصارهم و سکعهم في غمرات لذاتهم، حتي تأخدهم بغتة و هم غافلون و سحرة و هم نائمون بالحق الذي تظهره، و اليد التي تبطش بها، و العلم الذي تبديه، انک کريم عليم.


دعاي آن حضرت در قنوت
اي آنکه با قدرت او مظلوم ياري شده، و با کمک او مجروح التيام مي يابد، فرمانت پيشي گرفته، و امرت پايان پذيرفته، و تو بر هر کار توانا، و بر آنچه مي گذرد دانائي.
اي آنکه در هر پنهاني حاضر و بر هر راز و نهاني آگاهي و پناه هر مضطر و درمانده اي، اوهام در يافتن تو گم گشته، و علوم از رسيدن به کنه تو درمانده اند، و تو خدائي هستي که پايدار و دائمي و جاوداني.
آنچه بدان دانا و در آن حکيم بوده و از آن شکيبا و بردباري، را مي بيني، و تو بر ياري کردن براي برطرف ساختن آن و بر بازداشتن از آن قادري، و بازگشت هر کار به سوي توست، همچنانکه آغاز آن از فرمان تو بوده است.
از تصميمات هر گروهي جدا بوده و راز و نهان ديگران را مخفي مي داري، آن چه حکم کرده اي را اجرا نموده، و آن چه از دسترس تو دور نمي باشد را تأخير مي اندازي، آنچه عقول در مشيت تو بدان قادر بوده اند را به آنها داده اي، تا هر که هلاک مي گردد يا به راه راست هدايت مي شود با دليل و برهان توام بوده، و نزد خداوند عذري نداشته باشند و به درستيکه تو شنوا و دانا، يگانه و بينائي.
پروردگارا! تو ياري کننده بوده و توکل و اعتماد بر توست، و تو شايستگي سرپرستي مخلوقاتت را داري، و تمام جهان در اختيار توست، هر تأثير و تأثري در جهان را شاهد بوده، و به هر تغييري آگاهي، اعراض و روي گرداندن مکاران، و تمايل آنان به دنياي فاني و زينتهاي زودگذر آن - که عقاب الهي را به دنبال خود دارد - و نيز مبارزه نکردن آنان و بازگشتشان از دين، و بدون ياور شدنم، و نداشتن پشتيباني براي خود، را ديده اي، از تو ياري خواسته و به ريسمان محکم تو چنگ زده و بر تو توکل مي نمايم.
پروردگارا! تو مي داني که از هيچ کوششي فروگذار نکرده، و از هيچ عملي دريغ ننموده ام، تا آنگاه که قدرتم کاسته شد، و تنها ماندم، از اينرو راهي را انتخاب کردم که پيشينيان من براي رفع دشمني و ساکن نمودن طغيان و آشوب در جهت جلوگيري از خونريزي شيعيان برگزيده بودند، و آنچه اوليائم از امور دنيا و آخرت حراست کرده اند، را پاسداري نمودم.
از اينرو خشمشان، را تحمل کرده، و روششان را متابعت نموده، و راهشان را پذيرفته، و با نشانه آنان شناخته شده ام، تا آنگاه که ياري تو فرا رسد، و تو ياري کننده حق مي باشي، اگر چه مطلوبمان از ما دور باشد، و زمان براي نابودي دشمنان گذشته باشد.
خداوندا! بر محمد و خاندانش درود فرست، و آنان را به همراه دشمنانت در عذاب الهي ابدي داخل کن، و چشمانشان را از يافتن راه حق کور نما، ايشان را در لذات دنيوي فرو بر، تا مرگ آنان به طور ناگهاني فرا رسد، در حاليکه در غفلت به سر مي برند، يا در آن هنگام که در خواب فرو رفته اند، با حقيقتي که تو آن را ياري کرده و قدرتي که با آن دشمنانت را مجازات مي کني، و علمي که آن را آشکار مي گرداني، به درستيکه تو بزرگوار و دانائي.
[1] اشارة الي قعود اهل الکوفة.
[2] اهل المشايعة: المراد به شيعتهم عليهم السلام.

دعاؤه في الاستسقاء
اللهم هيج لنا السحاب بفتح الابواب بماء عباب و رباب بانصباب و انسکاب.
يا وهاب، اسقنا مغدقة، مطبقة مونقة، فتح اغلاقها و يسر اطباقها، و سهل اطلاقها، و عجل سياقها بالاندية في بطون الاودية بصبوب الماء.
يا فعال اسقنا مطرا قطرا، طلا مطلا مطبقا طبقا، عاملا معما، رهما بهما، رحما [1] رشا مرشا، واسعا کافيا، عاجلا طيبا مريئا مبارکا، سلاطحا بلاطحا يباطح الاباطح مغدودقا مغرورقا.
اسق سهلنا و جبلنا و بدونا و حضرنا، حتي ترخص به اسعارنا، و تبارک لنا في صاعنا و مدنا، ارنا الرزق موجودا، و الغلاء مفقودا، امين رب العالمين.

>دعاي آن حضرت در طلب باران
پروردگارا! ابرها را براي ما با گشودن درهايش براي ريزش آبهاي بسيار فراوان و پي در پي به حرکت درآور.
اي بخشنده! براي ما باران فرو ريز، پي در پي فراگير روياننده، قفلهايش را بگشا، و موانعش را برطرف کن، و ريزش آنرا آسان گردان، و در آمدن آن براي نمناک ساختن دشتها به وسيله ريزش آب تسريع فرما.
اي تلاشگر برايمان باران فرو ريز، باراني قطره قطره، فراوان و بسيار، پي در پي و فراگير، نمناک کننده، وسيع و کافي، سريع و پاکيزه و روياننده، گوارا و مبارک، عريض و گسترده که دشتها را نمناک سازد.
در کوه و دشتمان، و شهر و بيابانمان باران فرو ريز، تا قيمتهايمان را کاهش داده، و در کيل و وزنمان برکت عطا کني، روزيمان را بما بنمايان، و قحطي را معدوم ساز، اي پروردگار جهانيان اجابت فرما.
[1] رجما (خ ل).

دعاؤه عند باب المسجد
روي انه کان عليه السلام: اذا بلغ باب المسجد رفع رأسه و يقول: الهي ضيفک ببابک، يا محسن قد اتاک المسيء فتجاوز عن قبيح ما عندي بجميل ما عندک يا کريم.

>دعاي آن حضرت در کنار درب مسجد
روايت شده که آن حضرت هنگامي که به درب مسجد مي رسيد سر را بلند کرده و مي فرمود:
پروردگارا! ميهمانت کنار در خانه ات ايستاده، اي نيکوکار گناهکار به درگاهت آمده، پس اي بزرگوار در مقابل زيبائيهايي که نزد توست از کار زشت من درگذر.




>>>>>ادعيه آن حضرت در رفع خطرات و بيماريها
>دعاؤه في الاحتجاب
اللهم يا من جعل بين البحرين حاجزا و برزخا و حجرا محجورا يا ذالقوة و السلطان، يا علي المکان، کيف اخاف، و انت املي، و کيف اضام و عليک متکلي.
فغطني من اعدائک [1] بسترک، و افرغ علي من صبرک و اظهرني علي اعدائي بامرک و ايدني بنصرک اليک اللجاء و نحوک الملتجاء، فاجعل لي من امري فرجا و مخرجا
يا کافي اهل الحرم من اصحاب الفيل، و المرسل عليهم طيرا ابابيل، ترميهم بحجارة من سجيل، ارم من عاداني بالتنکيل
اللهم اني اسألک الشفاء من کل داء، و النصر علي الاعداء و التوفيق لما تحب و ترضي
يا اله من في السماء و الارض، و ما بينهما و ما تحت الثري، بک استکفي، و بک استشفي، و بک استعفي، و عليک اتوکل فسيکفيکهم الله و هو السميع العليم.

>دعاي آن حضرت در پوشيده ماندن از خطرات
پروردگارا! اي آنکه بين دو دريا مانع و فاصله قرار دادي، اي داراي نيرو و توانمندي اي آنکه جايگاهش برتر است، چگونه از تو در هراس باشم در حاليکه تو اميدم مي باشي، و چگونه مورد ستم واقع شوم در حاليکه تو پناهم هستي.
پس با پوشش خود مرا از دشمنانت پوشيده دار، و صبر و بردباريت را بر من فرو ريز، و با قدرتت مرا بر دشمنانم ياري گردان، و با ياريت کمک فرما، پناه توئي و اعتماد بر توست، پس در کارم گشايش و فرج مقدر کن.
اي آنکه اهل مکه را در مقابل اصحاب فيل ياري کرده، و پرندگان ابابيل را براي آنان فرستادي، تا ايشان را با سنگهاي آتشين سنگ باران کردند، هر که با من دشمني مي کند را عقوبت کن.
خداوندا! شفاء از هر بيماري، و ياري بر دشمنان، و توفيق بر آنچه خشنودي تو در آنست را از تو مي خواهم.
اي پروردگار هر که در آسمان و زمين و در ميان آنها و در زير زمين است، از تو شفا طلبيده و از تو بخشش مي خواهم، و بر تو توکل مي کنم، و خداوند آنان را کفايت کرده، و او شنوا و داناست.

[1] اعدائي (خ ل).

>دعاؤه في الاحتراز
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم اني اسألک بمکانک و بمعاقد عزک، و سکان سماواتک و انبيائک و رسلک ان تستجيب لي فقد رهقني من امري عسر
اللهم اني اسألک ان تصلي علي محمد و ال محمد و ان تجعل لي من عسري يسرا.

دعاي آن حضرت در دفع شدائد
بنام خداوند بخشنده مهربان، خداوندا به جايگاهت و مکانهاي عزتت و ساکنين آسمانهايت، و پيامبران و رسولانت، از تو مي خواهم که دعايم را اجابت کني، چرا که در سختي قرار گرفته ام.
خدايا! از تو مي خواهم که بر محمد و خاندانش درود فرستي و امر مشکلم را آسان فرمائي.


>دعاؤه اذا احزنه امر
روي انه عليه السلام اذا احزنه امر: خلا في بيت و دعا به:
يا کهيعص يا نور يا قدوس، يا خبير يا الله يا رحمان - ثلاثا.
اغفر لي الذنوب التي تحل بها النقم، و اغفرلي الذنوب التي تغير النعم، و اغفر لي الذنوب لتي تهتک العصم، و اغفر لي الذنوب التي تنزل البلاء، و اغفرلي الذنوب التي تعجل الفناء.
و اغفرلي الذنوب التي تديل الاعداء، و اغفرلي الذنوب التي تقطع الرجاء، و اغفرلي الذنوب التي ترد الدعاء و اغفرلي الذنوب التي تمسک غيث السماء و اغفرلي الذنوب التي تظلم الهواء، و اغفرلي الذنوب التي تکشف الغطاء.
ثم يدعو بما يريد.

دعاي آن حضرت در دفع حزن اندوه
روايت شده: هرگاه آن حضرت محزون مي گرديد در اتاقي قرار گرفته و اين دعا را مي خواند:
اي کهيعص، اي نور، اي پاکيزه، اي دانا، اي خداوند، اي بخشنده - سه بار.
گناهاني که نعمت و عذاب را بر من فرود مي آورد، و گناهاني که نعمت ها را به نقمت مبدل مي سازد، و گناهاني که پرده هاي حيا را مي درد، و گناهاني که بلا را نازل مي کند، و گناهاني که فنا و نابودي را تسريع مي گرداند، را بيامرز.
و گناهاني که دشمنان را مسلط مي سازد، و گناهاني که اميدها را نااميد مي کند و گناهاني که دعا را رد مي کند، و گناهاني که از نزول باران ممانعت بعمل مي آورد، و گناهاني که هوا را تاريک مي کند، و گناهاني که پرده ها را مي درد، را بر من ببخشاي.
آنگاه به آنچه مي خواهد دعا مي کند.


>دعاؤه في دفع کيد الاعداء و رد بأسهم
اللهم اني ادرا بک في نحورهم، و اعوذ بک من شرورهم و استعين بک عليهم فاکفنيهم بما شئت و اني شئت من حولک و قوتک يا ارحم الراحمين.

>دعاي آن حضرت در دفع کيد و دشمنان و شر آنان
دعاي آن حضرت در دفع کيد و دشمنان و شر آنان
پروردگارا! به ياري تو در مقابل دشمنان ايستادگي کرده و از شرور آنان به تو پناه مي آورم، و از تو بر عليه ايشان ياري مي طلبم، به هر چه مي خواهي و هر گونه که مي خواهي مرا بر آنان ياري فرما، اي بهترين ياري کنندگان.

>دعاؤه علي اعدائه
اللهم اني قد دعوت و انذرت و امرت و نهيت، و کانوا عن اجابة الداعي غافلين، و عن نصرته قاعدين و عن طاعته مقصرين، و لاعدائه ناصرين.
اللهم فانزل عليهم رجزک و بأسک و عذابک، الذي لا يرد عن القوم الظالمين.

>دعاي آن حضرت بر عليه دشمنانش
دعاي آن حضرت بر عليه دشمنانش
خداوندا! من آن را به تو خوانده و از مخالفتت بر حذر داشتم، و ايشان را امر و نهي نمودم، اما ايشان از پذيرش دعوتم غافل و از ياريم باز ايستاده، و از اطاعتم کوتاهي کرده و دشمنانم را ياري نمودند.
خدايا! پس عذاب و سخط و عقابت که شامل ستمکاران مي گردد را بر آنان فرو ريز.

>دعاؤه لدفع کيد العدو (لما أتي معاوية)
بسم الله الرحمن الرحيم، بسم الله العظيم الاکبر، اللهم سبحانک يا قيوم، سبحان الحي الذي لا يموت.
اسألک کما امسکت عن دانيال افواه الاسد، و هو في الجب فلا يستطيعون اليه سبيلا الا باذنک اسألک ان تمسک عني امر هذا الرجل، و کل عدوي في مشارق الارض و مغاربها، من الانس و الجن، خذ باذانهم و اسماعهم و ابصارهم و قلوبهم و جوارهم
و اکفني کيدهم بحول منک و قوة و کن لي جارا منهم و من کل جبار عنيد، و من کل شيطان مريد، لايؤمن بيوم الحساب
ان وليي الله الذي نزل الکتاب، و هو يتولي الصالحين، فان تولوا فقل حسبي الله لا اله الا هو عليه توکلت و هو رب العرش العظيم.

>دعاي آن حضرت بر عليه دشمنش، آنگاه که نزد معاويه رفت
دعاي آن حضرت بر عليه دشمنش، آنگاه که نزد معاويه رفت
بنام خداوند بخشنده مهربان، بنام خداوند برتر و والاتر، پروردگارا اي پابرجا تو از هر عيب و نقصي منزه هستي، پاک و منزه است زنده اي که نمي ميرد.
از تو مي خواهم همانگونه که دانيال را درون چاه از گزند شيران نجات دادي، و به او صدمه اي نرساندند، مرا از آزار اين مرد، و هر انسان و جن که در شرق و غرب جهان است در امان داري، و گوشها و چشمها و قلبها و اندامشان را در اختيار بگير.
مرا با نيرو و توانمندي خودت از کيد و مکر آنان در امان دار، و از آنان و از هر ستمگر کينه توز و هر شيطان رانده شده اي، که به روز قيامت ايمان ندارد، در امان دار.
به درستيکه سرپرست من خداوندي است که کتاب را نازل فرمود و نيکوکاران را سرپرستي مي کند پس اگر روي گرداندند بگو خداوند مرا کفايت مي کند، معبودي جز او نبوده، بر او توکل کرده و او پروردگار جهانيان است.

>دعاؤه علي زياد بن أبيه
اللهم خذلنا و لشيعتنا من زياد بن ابيه، و ارنا فيه نکالا عاجلا انک علي کل شي ء قدير.

>دعاي آن حضرت بر عليه ابن زياد
دعاي آن حضرت بر عليه ابن زياد
پروردگارا! انتقام من و شيعيانم را از ابن زياد بگير، و مجازات سريعي را در مورد او به عمل آور و بما نشان ده، به درستيکه تو بر هر کار توانائي.

>دعاؤه علي رجل من بني امية
روي ان رجلا من بني امية اغلظ للحسن عليه السلام کلامه، و تجاوز الحد في السب و الشتم له و لابيه، فقال الحسن عليه السلام:
اللهم غير ما به من النعمة و اجعله انثي ليعتبر به.
فنظر الاموي في نفسه، و قد صار امرأة.

دعاي آن حضرت بر عليه مردي از بني اميه
روايت شده: مردي از بني اميه به آن حضرت کلمات درشتي گفته، و فحش ناسزاي بسياري را به ايشان و پدرش نسبت داد، آن حضرت فرمود:
پروردگارا! نعمتي که به او داده اي را به عذاب مبدل کن، و او را براي عبرت ديگران زن گردان.
آن شخص بخود نظر افکند، ديد به زن مبدل شده است.


>دعاؤه لدفع شر الجار
شکار رجل الي الحسن بن علي عليهماالسلام جارا يؤذيه، فقال له الحسن عليه السلام: اذا صليت المغرب، فصل رکعتين، ثم قل:
يا شديد المحال يا عزيز اذللت بعزتک جميع ما خلقت اکفني شر فلان بما شئت.
و في رواية:
يا شديد القوي، يا شديد المحال يا عزيز، اذللت بعزتک جميع من خلقت، صل علي محمد و آل محمد و اکفني مؤونة فلان بما شئت.

>دعاي آن حضرت در دفع شر همسايه
شخصي نزد آن حضرت از آزار همسايه اش شکايت کرد، آن حضرت فرمود: بعد از نماز مغرب دو رکعت نماز بگزار، و سپس بگو:
اي آنکه کيد و مکرش قوي است، اي پايدار، با قدرتت تمامي مخلوقانت را در اختيار خود قرار داده اي، شر فلان فرد را با هر چه خواهي بگير.
و در روايتي آمده:
اي نيرومند، اي آنکه مکر و کيدش قوي است، اي پايدار، با قدرتت تمامي مخلوقاتت را در اختيار گرفته اي، بر محمد و خاندانش درود فرست و رنج فلان فرد را با هر چه مي خواهي از من دور دار.

>دعاؤه في العوذة لوجع الرجل
عن الباقر عليه السلام قال: کنت عند الحسين بن علي عليهماالسلام اذ اتاه رجل من بني امية من شيعتنا، فقال له: يا ابن رسول الله ما قدرت ان امشي اليک من وجع رجلي، قال: فاين انت من عوذة الحسن بن علي عليهماالسلام؟ قال: يابن رسول الله و ما ذاک؟ قال:
انا فتحنا لک فتحا مبينا، ليغفر لک الله - الي قومه: - و کان الله عزيزا حکيما. [1] .

>دعاي آن حضرت براي درد پا
دعاي آن حضرت براي درد پا
از آن حضرت روايت شده که فرمود: نزد امام حسين عليه السلام بودم که فردي شيعه از بني اميه نزد ايشان آمد و گفت:
اي پسر پيامبر بخاطر درد پا نمي توانم نزد تو بيايم، فرمود: چرا دعاي حضرت امام حسن عليه السلام را نمي خواني فرمود، آن کدامست؟ فرمود:
به درستيکه گشايش و پيروزي آشکاري که براي تو فراهم آورديم، تا خداوند از گناهان گذشته و آينده تو درگذرد - تا آنجا که فرمايد: و خداوند استوار و حکيم است. [2] .

[1] انا فتحنا لک فتحا مبينا - ليغفر لک الله ما تقدم من ذبنک و ما تأخر و يتم نعمته عليک و يهديک صراطا مستقيما و ينصرک الله نصرا عزيزا - هو الذي انزل السکينة في قلوب المؤمنين ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم والله جنود السماوات و الارض و کان الله عليما حکيما - ليدخل المؤمنين و المؤمنات جنات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها و يکفر عنهم سيئاتهم و کان ذلک عند فوزا عظيما - و يعذب المنافقين و المنافقات و المشرکين و المشرکات الظانين بالله ظن السوء عليهم دائرة السوء و غضب الله عليهم و لعنهم و اعد لهم و سأت مصيرا - و لله جنود السماوات و الارض و کان الله عزيزا حکيما - الفتح 1 - 7.
[2] به درستيکه گشايش و پيروزي آشکاري را براي تو فراهم آورديم، تا خداوند از گناهان گذشته و آينده تو درگذرد و نعمت خود را بر تو کامل کرده و تو را به راه راست هدايت نمايد.
و تو را با نصرتي و عزت ياري کند، اوست پروردگاري که آرامش و وقار را بر دلهاي مؤمنان نازل کرد تا بر يقين، و ايمانشان بيفزايد، و ايمانشان را کامل گرداند و لشکريان آسمانها و زمين از آن خداست و خداوند آگاه و حکيم است، براي آنکه خدا مي خواست مردان و زنان مؤمن را تا ابد در بهشت هائي که زير درختانش نهرها جاري است داخل گرداند، و گناهانشان را ببخشد، در حقيقت اين پيروزي بزرگي است و نيز خداوند خواست، تا همه منافقان ومشرکان و آنانکه بخدا بدگمان بودند را عذاب کند، و خداوند بر آنان خشم نمود، و مورد لعنتشان قرار داده و جهنم را بر ايشان آماده ساخت که بدجايگاهي است و لشکريان آسمانها و زمين براي خداست و خداوند پابرجا و حکيم است سوره فتح 1 - 7.

>دعاؤه في العوذة لاصابة العين
عن الحسن عليه السلام: ان دواء الاصابة بالعين ان يقراء:
و ان يکاد الذين کفروا ليزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و يقولون انه لمجنون و ما هو الا ذکر للعالمين.
دعاي آن حضرت در دفع چشم زخم
از آن حضرت روايت شده که فرمود: دواء چشم زخم آن است که بخواني:
و آنگاه که کافران آيات قرآن را شنيدند، نزديک بود با چشمهاي خود تو را چشم زخم زنند، و مي گويند اين شخص ديوانه است، و در حاليکه اين کتاب الهي جز تذکر و پند براي جهانيان چيز ديگري نيست.

>>>>>>ادعيه آن حضرت در امور متفرقه

>دعاؤه في الاستعاذه
اللهم اني اعوذ بک من قلب يعرف و لسان يصف و اعمال تخالف.

>دعاي آن حضرت در پناه بردن به خدا از بعضي از امور
دعاي آن حضرت در پناه بردن به خدا از بعضي از امور
پروردگارا! از قلبي که مي شناسد، و زباني که توصيف مي کند، و اعمالي که مخالفت کرده مي شود، به تو پناه مي برم.

>دعاؤه عند التزام الرکن
روي ان الحسن بن علي بن ابيطالب عليهما السلام التزم الرکن، فقال:
الهي انعمت علي فلم تجدني شاکرا و ابتليتني فلم تجدني صابرا فلا انت سلبت النعمة بترک الشکر و لا انت ادمت الشدة بترک الصبر الهي ما يکون من الکريم الا الکرم.

>دعاي آن حضرت در کنار رکن يماني
دعاي آن حضرت در کنار رکن يماني
روايت شده: امام حسن عليه السلام کنار رکن يماني قرار گرفته و فرمود:
پروردگارا! به من نعمت ارزاني داشتي ولي سپاسگزارم نيافتي، و مرا به ناراحتي دچار ساختي ولي صبور و شکيبايم نديدي، پس نعمتت را به سبب ترک شکر سلب نکرده، و ناراحتي را به سبب ترک صبر و شکيبائي استمرار نمي بخشي، پروردگارا از بزرگوار جز بزرگواري انتظار نمي رود.


>دعاؤه اذا أفطر
عن الکاظم، عن ابيه، عن جده، عن الحسن بن علي عليهما السلام:
ان لکل صائم عند فطوره دعوة مستجابة، فاذا کان اول لقمة فقل:
بسم الله، يا واسع المغفرة اغفرلي.
و في رواية اخري:
بسم الله الرحمن الرحيم، يا واسع المغفرة، اغفرلي.
فانه من قالها عند افطاره غفر له.

>دعاي آن حضرت هنگام افطار
دعاي آن حضرت هنگام افطار
از آن حضرت روايت شده که فرمود: هر روزه دار در زمان افطار يک دعاي مستجاب دارد، در اولين لقمه خود بگويد:
بنام خداي، اي داراي بخشش بسيار، مرا ببخشاي.
و در روايتي آمده:
بنام خداوند بخشنده مهربان، اي داراي بخشش بسيار مرا ببخش.
هر که هنگام افطار اين دعا را بخواند، بخشيده مي شود.


>دعاؤه في ليلة القدر
يا باطنا في ظهوره و يا ظاهر في بطونه يا باطنا ليس يخفي يا ظاهرا ليس يري، يا موصوفا لا يبلغ بکينونته موصوف، و لا حد محدود.
يا غائبا غير مفقود، و يا شاهدا غير مشهود، يطلب فيصاب لم يخل منه السماوات لم يخل منه السماوات و الارض و ما بينهما طرفة عين لا يدرک بکيف و لا يأين باين و لا بحيث.
انت نور النور و رب الارباب، احطت بجميع الامور، سبحان من ليس کمثله شيء، و هو السميع البصير سبحان من هو هکذا و لا هکذا غيره.

>دعاي آن حضرت در شب قدر
دعاي آن حضرت در شب قدر
اي که از شدت ظهور پنهان و در ناپيدائي آشکاري، اي ناپيدائي که هيچ چيز بر تو مخفي نيست، اي آشکاري که ديده نمي شود، اي توصيف شده اي که هيچ توصيف شده اي به ذات تو پي نبرده، و تو را تحديد به مقداري ننمايد.
اي غائبي که هرگز گم نشده اي، و اي شاهدي که مشاهده نمي شوي، اگر جستجو شوي پيدا نشده، و آسمانها و زمين و آنچه در آنهاست لحظه اي از تو خالي نمي باشد، با کيفيتي درک نشده و با مکان تعيين نمي گردي.
نورانيت نور از توست، و پروردگار هر پرورش دهنده اي، و به تمام کارها احاطه داري، پاک و منزه است آنکه چيزي همانند او نيست و او شنوا و بيناست پاک و منزه است آنکه چنين است و همانندي ندارد.

>دعاؤه اذا هنئه بمولود
روي انه ولد للحسن بن علي عليهما السلام مولود، فاتته قريش فقالوا: يهنئک الفارس، فقال عليه السلام: و ما هذا من الکلام، فقولوا:
شکرت الواهب، و بورک لک في الموهوب و بلغ الله به اشده و رزقک بره.

>دعاي آن حضرت در کيفيت تبريک براي ولادت فرزند پسر
دعاي آن حضرت در کيفيت تبريک براي ولادت فرزند پسر
روايت شده: براي آن حضرت فرزند پسري به دنيا آمد، قريش نزد ايشان آمده و گفتند: تو را به خاطر داشتن اسب سوار تبريک مي گوئيم، امام فرمود: اين چه کلامي است بگوييد:
بخشنده را شکر گزارده، و در آنچه به تو داده شده برکت عطا شود، و خداوند او را به نهايت درجه برساند، و از نيکي او تو را بهره مند سازد.


>دعاؤه عند احتضاره لطلب الرحمة من الله تعالي
عن رؤبة من مصقلة قال: لما نزل بالحسن عليه السلام الموت قال: اخرجوا فراشي الي صحن الدار، فاخرجوه، فرفع رأسه الي السماء و قال:
اللهم اني احتسب عندک نفسي، فانها اعز الانفس علي لم اصب بمثلها.
اللهم ارحم صرعتي، و انس في القبر وحدتي.

>دعاي آن حضرت هنگام احتضار براي طلب رحمت الهي
دعاي آن حضرت هنگام احتضار براي طلب رحمت الهي
از رؤبه بن مصقله روايت شده که گفت: آن حضرت هنگام احتضار فرمود: بستر مرا به حياط ببريد، او را بيرون بردند، سر بلند کرد و اين دعا را خواند:
خداوندا! من جانم که عزيزترين چيزها نزد من بوده و همانند آن چيزي را در اختيار ندارم به تو مي سپارم.
خدايا! مرا مورد رحمتت قرار ده، و در تنهايي قبر مونس من باش.

برگرفته از صحيفة الحسن

نوشته ی جواد قيومي اصفهاني

انتشارات :دفتر انتشارات اسلامي



ادامه نوشته

درباره ماه صفر

 

 

درباره ماه صفر

در نامگذارى این ماه دو جهت ذکر شده است، یکی اینکه از «صُفْرَة (زردى)» گرفته شده؛ زیرا زمان انتخاب نام، مقارن فصل پاییز و زردى برگ درختان بوده است.

دلیل دیگر اینکه از ریشه «صفر» به معنی تهی و خالی گرفته شده، زیرا مردم پس از پایان ماههاى حرام، روانه جنگ مى شدند و شهر‌ها خالى مى شد.

این ماه، معروف به نحوست است. از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) درباره ماه صفر چنین نقل شده است: هر کس خبر تمام شدن این ماه را به من دهد، بشارت بهشت را به او مى دهم.

حوادث تاریخی فراوانی در ماه صفر رخ داده است که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

اول صفر : وارد كردن سر مطهر امام حسين عليه السلام به شام ، ورود اهل بيت عليهم السلام به شام ، شهادت زيد بن علي بن الحسين عليهم السلام (به روايتي)، آغاز جنگ صفين (بنا بر روايتي)

دوم صفر : مجلس يزيد لعنت‌الله عليه بنا بر نقلي، شهادت زيد بن علي بن الحسين عليهم السلام ( به روايت ديگر)

سوم صفر : ولادت حضرت امام محمد باقر عليه السلام 57 هجري قمري به روايتي.

چهارم صفر : وفات آيت‌الله محمد علي شاه آبادي (1369 هجري)

پنجم صفر : شهادت حضرت رقيه سلام الله عليها و لعنة‌الله علي قاتليها، 61 هجري.

ششم صفر : صدور توقيع امام عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداء به حسين بن روح.



هفتم صفر : شهادت امام حسن مجتبي عليه السلام بنابر نقل بحار،

وفات آيت‌الله العظمي مرعشي نجفي 1411 قمري.



هشتم صفر : وفات حضرت سلمان فارسي (سلمان محمّدي ) رضي‌الله عنه 35 هجري قمري

نهم صفر : شهادت عمار ياسر رضي‌الله عنه در جنگ صفين 37 هجري، شروع جنگ نهروان 38 هجري قمري.

دوازدهم صفر : وفات هارون برادر حضرت موسي عليهماالسلام.

سيزدهم صفر : اختيار حكمين در صفين و حيله عمروعاص.

چهاردهم صفر : شهادت محمدبن ابوبكر به دست عمروعاص (بنابر روايتي)

شانزدهم صفر : شهادت آيت‌الله سيد حسن اصفهاني فرزند آيت‌الله سيد ابوالحسن اصفهاني 1349 قمري.

هجدهم صفر : شهادت اويس قرني در جنگ صفين 37 هجري قمري.

بيستم صفر : اربعين حسيني.

بيست و دوم صفر : صدور توقيع شريف امام عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداء براي مرحوم شيخ مفيد اعلي الله مقامه 420 قمري.

بيست و سوم صفر : پي كردن ناقه حضرت صالح نبي عليه السلام توسط قومش - گرفتار شدن حضرت يونس عليه السلام در شكم ماهي.

بيست و چهارم صفر : شدّت يافتن بيماري حضرت رسول اعظم صلي الله عليه و آله و سلّم.

بيست و پنجم صفر : شانه گوسفند و دوات طلبيدن پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله و سلّم براي نوشتن وصيّت نامه و منع عمر (لعنة الله علیه) از اين كار.

بيست و ششم صفر : دستور پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلم به لشكر اسامه جهت آماده شدن در جنگ با روميان( بنابر نقل واقدي 11 هجري) ، سالروز انقراض حكومت امويان.

بيست و هشتم صفر : شهادت جانسوز رحمت للعالمين پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلّم در روز دوشنبه 28 صفر سال 11 هجري قمري - شهادت مظلومانه سبط اكبر امام مجتبي عليه السلام 50 قمري.

(سي ام / بیست و نهم ) صفر : شهادت امام رضا عليه السلام 203 هجري قمري

اعمال ماه صفر

بدان كه اين ماه معروف به نحوست است و براي رفع نحوست هيچ چيز بهتر از تصدق و ادعيه و استعاذات وارده نيست و اگر كسي خواهد كه محفوظ ماند از بلاهاي نازله در اين ماه در هر روز ده مرتبه بخواند چنانكه محدث فيض و غيره فرموده يَا شَدِيدَ الْقُوَي وَ يَا شَدِيدَ الْمِحَالِ يَا عَزِيزُ يَا عَزِيزُ يَا عَزِيزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِكَ جَمِيعُ خَلْقِكَ فَاكْفِنِي شَرَّ خَلْقِكَ يَا مُحْسِنُ يَا مُجْمِلُ يَا مُنْعِمُ يَا مُفْضِلُ يَا لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ وَ صَلَّي اللَّهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ و سيد دعايي براي هلال اين ماه روايت كرده .

روز اول

روز اول سنه سي و هفتم شروع به جنگ صفين شد

و در اين روز سنه شصت و يكم به قولي سر مبارك حضرت سيد الشهداء عليه السلام را وارد دمشق كردند و بني اميه آن روز را عيد قرار دادند و آن روزي است كه تازه مي‏شود در آن احزان (كانت مآتم بالعراق تعدها أموية بالشام من أعيادها) و در اين روز و به قولي روز سوم سنه صد و بيست و يك زيد بن علي بن الحسين شهيد شده.

روز سوم

سيد بن طاوس از كتب أصحابنا الإمامية نقل كرده كه مستحب است در اين روز دو ركعت نماز در ركعت اول حمد و إنا فتحنا و در دوم حمد و توحيد بخواند و بعد از سلام صد مرتبه صلوات بفرستد و صد مرتبه بگويد اللَّهُمَّ الْعَنْ آلَ أَبِي سُفْيَانَ و صد مرتبه استغفار كند پس حاجت خود را بخواهد

منابع:

هدایة الانام الی وقایع الایام، محدث قمی، ص 63؛

مفاتیح الجنان، ص 532

پایگاه اطلاع رسانی حج

 

 

بی اعتنایی صداوسیما به نظرات مراجع تقلید به چه معناست

 

 

موضوع آن قدرآشکار است که نیازی نیست برای فهمیدن مناسبت روز، سری به تقویم های رایج بزنی. از شبکه های سراسری گرفته تا شبکه ی استانی قم، همه تبریک گوی عیدی شده اند که قرار است در میانه ی دوماه عزاداری، زنگ تفریحی باشد!

در گوشه ای دیگر اما، خبرهای دیگری است: حوزه ی علمیه قم و دروس مراجع معظم تقلید تعطیل است، نه به خاطر ولادت حضرت امام کاظم علیه السلام؛ بلکه به دلیل آنکه هفتم صفر سالروز شهادت غریبانه ی سبط اکبر، حضرت امام مجتبی علیه السلام است.
از بزرگ ترهای حوزه که می پرسی می گویند: از زمان حاج شیخ ( آیت الله حائری یزدی موسس حوزه قم ) به بعد، رسم این گونه بوده است. مراجعی چون مرحوم آیت الله بروجردی نیز همین روش را ادامه داده اند. سراغ حوزه ی نجف هم که می روی، دیرینه ای به قدمت فراوان در اعلام هفتم صفر به عنوان روز شهادت می بینی.

 


سراغ منابع هم که بروی، متوجه می شوی که از "دلایل الامامه"(1) گرفته تا "کافی" (2) و "وسایل الشیعه" (3) و ... همه، قول دیگری برای ولادت هفتمین امام شیعه حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نیز نقل کرده اند که خبر از ولادت در ماه ذی الحجه می دهد.
مطمئنا این تنها مناسبت مهم نیست که روایات مختلف دارد و بر حسب شرایط برخوردهای علمی و منطقی با این تعدد نقل صورت گرفته است. پس با دو مناسبت مواجهیم که هر یک دو نقل درمنابع شیعی دارد؛ تکلیف چیست؟
اگر؛ آری اگر؛ هنوز سیره مراجع معظم تقلید در گذشته و حال معیار مکلفین است، وظیفه روشن است: هفتم صفر روز عزاست، روزعزایی که در میان اندوه بارترین ایام قرار گرفته است؛ ولی اگر جوهر خشکیده بر تقویم تعیین کننده ی نوع وظیفه است؛ دیگر بحثی نیست.
آقای صدا و سیمای سراسری واستانی و ... لطفا دلیل این رفتار متضادتان را بیان کنید: چرا در مواقع مختلف از کارشناسان حوزه دعوت می کنید تا نکات مبهم برای مردم روشن شود، اما وقتی نظر خبره ترین کارشناسان مذهبی که مراجع معظم تقلید دامت برکاتهم باشند، واضح وآشکار است، به سهولت از کنارش می گذرید و صدای خوشی و آوازه خوانی تان را به گوش عزاداران سیدالشهدا و اهل بیت به اسارت برده شده ی ایشان علیهم السلام می رسانید؟ آیا برای این رفتار توجیه منطقی دارید؟ آیا زین پس برای کارشناسان گرانقدر حوزه انگیزه ای برای پاسخ مثبت به دعوت شما باقی خواهد ماند؟

شایان ذکر است در استفتایی که از برخی مراجع تقلید در این خصوص شده است چنین امده است : با توجه به اهميت برگزاري شعائر اهلبيت عليهم السلام و مظلوميت سبط اکبر امام حسن مجتبي عليه السلام و سيره ي مستمره ي علماي حوزه هاي علميه ي قم و نجف اشرف و ساير مشاهد مشرفه که روز هفتم ماه صفر را به عنوان شهادت امام حسن مجتبي عليه السلام اقامه ي عزا مي کردند و از جمله مرحوم حاج شيخ عبد الکريم حائري مؤسس حوزه علميه ي قم که بر تعطيلي دروس حوزه ي علميه و اقامه ي عزا بر آن وجود شريف اصرار داشتند و به دستور ايشان بازار قم تعطيل مي گرديد و از زمان حيات آن بزرگوار تا کنون نيز بر اين منوال باقي است؛ نظر حضرتعالي نسبت به روز هفتم صفر ـ که بنا بر اقوالي از جمعه شهيد اول در کتاب دروس، مرحوم کفعمي در مصباح، شيخ بهايي و مرحوم شيخ جعفر کاشف الغطاء و برخي ديگر از اعاظم فقها تصريح بر شهادت امام حسن مجتبي عليه السلام در اين روز نموده اند؛ـ چيست؟ در صورت صحت اقوال فوق الذکر در اين روز و بنا بر قولي ولادت امام موسي کاظم عليه السلام نيز هست، وظيفه و تکليف ما شيعيان و خصوصا صدا و سيما در بر پايي عزاداري و يا جشن و سرور چه مي باشد؟


پاسخ آيت الله وحيد خراساني :بسم الله الرحمن الرحيم
به آنچه فقيه محقق ، موسس حوزه علميه قدس سره فرموده اند ، بايد عمل شود.
پاسح ایت الله آيت الله سيستاني :بسمه تعالي
 بزرگداشت شهادت سبط اکبر امام حسن مجتبي عليه السلام و ترتيب مجالسي براي آن حضرت و ذکر مصائب و يادآوري مناقب آن امام از مصاديق تعظيم شعائر است . و من يعظم شعائرالله فانها من تقوي القلوب
پاسخ آیت‌ الله سید صادق روحانی: باسمه جلت اسمائه،
جماعتی از محققین و علما مانند شیخ مفید، شهید و کاشف‌الغطاء بعد از تحقیق، روز هفتم صفر را روز شهادت آن حضرت نوشته‌اند من هم موقعی‌ که در این مورد تحقیق می‌کردم، تقریبا اطمینان به این پیدا کردم بنابراین مقتضای تعظیم شعائر، اقامه مجلس عزا، تعطیلی بازار، خروج دسته‌جات و عزاداری در این روز است، و وظیفه صدا و سیما بر پایی عزاداری است و تولد امام کاظم‌(ع) در این روز مانع نباید بشود.
پاسخ آيت الله صافي گلپايگاني :بیمه تعالی
برپائي مجلس ميلاد ائمه عليهم السلام بسيار خوب و مناسب است اما چ.ن هفتم صفر بنا بر بعضي اقوال مصادف با سالروز شهادت امام حسن مجتبي عليه السلام مي باشد و از طرفي تمام ماه محرم و صفر ماههاي حزن آل الله و کاروان داغدار و مصيبت زده حضرت سيدالشهداء عليه السلام است سزاوار است در اين دوماه مجلس روضه وعزا برپا نموده و از مجالس جشن وسرور جدا اجتناب نمود.ان شاءالله مجمع مقدس شما عزيزان مورد توجه و عنايت خاصه حضرت بقيةالله ارواحنا فداه قرار بگيرد و همه از منتظران امر فرج آن حضرت بوده باشيد.
پاسخ مرحوم آيت الله میرزا جواد تبريزي :بسمه تعالی
محرم و صفر ماه هاي حزن بر سيدالشهداء و خاندان اهل بيت عليهم السلام مي باشد و بايد به مجالس عزاداري روضه خواني بگذرد.والله العالم
پاسخ مرحوم ایت الله فاضل لنکراني : بسمه تعالي و له الحمد
در اين که بايد يک روز اختصاص به حضرت امام مجتبي عليه السلام داشته باشد ترديدي نيست و با توجه به اينکه روز هفتم صفر روز رحلت خاتم الانبيا (ص) هم هست و بدين لحاظ شهادت سبط اکبر عليه السلام تحت الشعاع قرار مي گيرد، لذا خوب است که روز هفتم صفر را به اين عنوان اختصاص دهند که (( مشهور )) هم همين است .
 
 


1- دلایل الامامه، صفحه 303
2- کافی، جلد1، صفحه 385
3- وسایل الشیعه، جلد21، صفحه401
 
 
 
 
ادامه نوشته

نظر مراجع تقلید در خصوص سالروز شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام) در هفتم ماه صفر

============================

با تعطیل کردن دروس خارج؛ مراجع تقلید در عزای امام حسن علیه السلام نشستند

مراسم سوگواری و عزاداری شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام با حضور مراجع تقلید و علما در شهر مقدش قم برگزار شد.

به گزارش رسا، همزمان با سالروز شهادت دومین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام، مراسم سوگواری و عزاداری شهادت آن امام همام در بیوت مراجع تقلید در قم برگزار شد.

براساس این گزارش، حضرات آیات ناصر مکارم شیرازی،‌ حسین نوری همدانی، لطف‌الله صافی گلپایگانی و حسین وحید خراسانی از مراجع تقلید امروز با تعطیل کردن دروس خارج خود، مراسم مرثیه خوانی و عزاداری امام حسن مجتبی علیه السلام را در بیوت خود برگزار کردند.

حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی از مراجع تقلید در درس خارج فقه در روز گذشته، با تسلیت شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام و تبریک ولادت با سعادت امام موسی کاظم علیه السلام گفت: در خصوص هفتم صفر دو روایت وارد شده، یکی این که امروز میلاد با سعادت امام موسی کاظم علیه السلام و روایتی هم می گوید امروز روز شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام است.

وی افزود: حوزه‌های علمیه در عمل، هفتم صفر را شهادت گرفته‌اند و در این روز مرثیه خوانی و عزاداری می‌کنند.
این مرجع تقلید با بیان این که در تقویم رسمی کشور، هفتم صفر تنها به عنوان روز ولادت امام موسی کاظم علیه السلام ثبت شده است، اظهار کرد: امیدواریم دولت نیز با حوزه‌های علمیه هماهنگ شود و این روز را به عنوان روز شهادت به حساب آورد.
این گزارش حاکی است، همچنین حضرت آیت‌الله صافی گلپایگانی از مراجع تقلید در خصوص مراسم عزادری روز هفتم صفر گفت: برپایی مجلس میلاد ائمه علیهم صلوات الله اجمعین، بسیار خوب و مناسب است، امّا چون هفتم صفر بنابر بعض اقوال مصادف با سالروز شهادت امام حسن مجتبی‌ علیه السلام مى‌باشد، و از طرفی تمام ماه محرّم و صفر، ایام حزن آل الله و کاروان داغدار و مصیبت‌زده حضرت سیدالشهداء علیه السلام است،سزاوار است مؤمنین در این دو ماه، مجالس روضه و عزا بر پا نمایند و از برپایی مجالس جشن و سرور اجتناب کنند.

==============================

با توجه به اهميت برگزاري شعائر اهلبيت عليهم السلام و مظلوميت سبط اکبر امام حسن مجتبي عليه السلام و سيره ي مستمره ي علماي حوزه هاي علميه ي قم و نجف اشرف و ساير مشاهد مشرفه که روز هفتم ماه صفر را به عنوان شهادت امام حسن مجتبي عليه السلام اقامه ي عزا مي کردند و از جمله مرحوم حاج شيخ عبد الکريم حائري مؤسس حوزه علميه ي قم که بر تعطيلي دروس حوزه ي علميه و اقامه ي عزا بر آن وجود شريف اصرار داشتند و به دستور ايشان بازار قم تعطيل مي گرديد و از زمان حيات آن بزرگوار تا کنون نيز بر اين منوال باقي است؛ نظر حضرتعالي نسبت به روز هفتم صفر ـ که بنا بر اقوالي از جمعه شهيد اول در کتاب دروس، مرحوم کفعمي در مصباح، شيخ بهايي و مرحوم شيخ جعفر کاشف الغطاء و برخي ديگر از اعاظم فقها تصريح بر شهادت امام حسن مجتبي عليه السلام در اين روز نموده اند؛ـ چيست؟ در صورت صحت اقوال فوق الذکر در اين روز و بنا بر قولي ولادت امام موسي کاظم عليه السلام نيز هست، وظيفه و تکليف ما شيعيان و خصوصا صدا و سيما در بر پايي عزاداري و يا جشن و سرور چه مي باشد؟


پاسخ آيت الله وحيد خراساني :
بسم الله الرحمن الرحيم

به آنچه فقيه محقق ، موسس حوزه علميه قدس سره فرموده اند ، بايد عمل شود.

پاسح ایت الله آيت الله سيستاني :
بسمه تعالي بزرگداشت شهادت سبط اکبر امام حسن مجتبي عليه السلام و ترتيب مجالسي براي آن حضرت و ذکر مصائب و يادآوري مناقب آن امام از مصاديق تعظيم شعائر است . و من يعظم شعائرالله فانها من تقوي القلوب

پاسخ آیت‌ الله سید صادق روحانی:
باسمه جلت اسمائه، جماعتی از محققین و علما مانند شیخ مفید، شهید و کاشف‌الغطاء بعد از تحقیق، روز هفتم صفر را روز شهادت آن حضرت نوشته‌اند من هم موقعی‌ که در این مورد تحقیق می‌کردم، تقریبا اطمینان به این پیدا کردم بنابراین مقتضای تعظیم شعائر، اقامه مجلس عزا، تعطیلی بازار، خروج دسته‌جات و عزاداری در این روز است، و وظیفه صدا و سیما بر پایی عزاداری است و تولد امام کاظم‌(ع) در این روز مانع نباید بشود.

پاسخ آيت الله صافي گلپايگاني :
برپائي مجلس ميلاد ائمه عليهم السلام بسيار خوب و مناسب است اما چ.ن هفتم صفر بنا بر بعضي اقوال مصادف با سالروز شهادت امام حسن مجتبي عليه السلام مي باشد و از طرفي تمام ماه محرم و صفر ماههاي حزن آل الله و کاروان داغدار و مصيبت زده حضرت سيدالشهداء عليه السلام است سزاوار است در اين دوماه مجلس روضه وعزا برپا نموده و از مجالس جشن وسرور جدا اجتناب نمود.ان شاءالله مجمع مقدس شما عزيزان مورد توجه و عنايت خاصه حضرت بقيةالله ارواحنا فداه قرار بگيرد و همه از منتظران امر فرج آن حضرت بوده باشيد.

پاسخ مرحوم آيت الله میرزا جواد تبريزي :
محرم و صفر ماه هاي حزن بر سيدالشهداء و خاندان اهل بيت عليهم السلام مي باشد و بايد به مجالس عزاداري روضه خواني بگذرد.


والله العالم


پاسخ مرحوم ایت الله فاضل لنکراني :


بسمه تعالي و له الحمد در اين که بايد يک روز اختصاص به حضرت امام مجتبي عليه السلام داشته باشد ترديدي نيست و با توجه به اينکه روز ??صفر روز رحلت خاتم الانبيا (ص) هم هست و بدين لحاظ شهادت سبط اکبر عليه السلام تحت الشعاع قرار مي گيرد، لذا خوب است که روز هفتم صفر را به اين عنوان اختصاص دهند که (( مشهور )) هم همين است

 


شهادت حسن جان تسلیت باد.

 

 

حضرت آيت‌الله صافي گلپايگاني در پاسخ به استفتائي، نظر خود را درباره عزاداري روز هفتم صفر اعلام کردند.  متن استفتاء و پاسخ اين مرجع تقليد بدين شرح است:

 



بسمه تعالي
محضر مبارک مرجع عاليقدر شيعه حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني مدظله العالي
سلام عليکم؛
احتراماً با توجه به تقارن ميلاد مبارک حضرت موسي بن جعفر عليه السلام با شهادت امام حسن مجتبي عليه السلام و نيز ماه محرم و صفر، بفرماييد وظيفه و تکليف شيعيان در برپايي مراسم اين روز چيست؟
با احترام/جمعي از مؤمنين

 


بسم الله الرحمن الرحيم
عليکم السلام و رحمة‌الله
برپايي مجلس ميلاد ائمه عليهم صلوات الله اجمعين، بسيار خوب و مناسب است، امّا چون هفتم صفر بنابر بعض اقوال مصادف با سالروز شهادت امام حسن مجتبي‌ عليه السلام مى‌باشد، و از طرفي تمام ماه محرّم و صفر، ايام حزن آل الله و کاروان داغدار و مصيبت‌زده حضرت سيدالشهداء عليه السلام است، سزاوار است مؤمنين در اين دو ماه، مجالس روضه و عزا بر پا نمايند و از برپايي مجالس جشن و سرور اجتناب کنند. خداوند همگان را در اظهار ارادت به خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام موفق بدارد.
لطف الله صافي
6 صفر المظفر 1433

 

 

 

برادرزاده ای همچون رقیه.......عموی نازنینی چون حسن جان

یا ملیکة الحسین

سلام بر فرشته دوست داشتنی "حسن جان"

سلام بر فاطمه کربلا

 

شب های طوفانی گریه و ناله  فرا رسید .

از سه شنبه شب سوم صفر ( ششم دی ماه ۱۳۹۰)

تا روز  جمعه شب ششم صفر (نهم دی ماه  ۱۳۹۰ )

ایام شهادت ریحانة الزینب ، حضرت رقیه بنت الحسین (علیهاسلام)

 

از  ساعت ۸:۳۰   الی   ۱۰  شب

با مداحی  برادر یوسف خانقاهی

 

 

 

نشانی :

سه شنبه : شهر ک آزادی -  منزل مرحــــوم قبادی

چهارشنبه الی جمعه : حسینیه حسن جان (علیه السلام)

 

 

 

ادامه نوشته