برترين و والاترين ويژگى جانشينان پيامبر اعظم (صلى الله عليه و آله) دورى از هر گونه گناه و اشتباه و فراموشى است و داشتن اين ويژگى براى او ضرورى است؛ زيرا پس از پيامبر (صلى الله عليه و آله) او پاسدار شريعت و نگهبان قرآن و حجت بالغه خداوند در عالم هستى است و كسى كه چنين وظيفه سنگينى بر عهده دارد، بايد از همه آلايشهاى مادى و معنوى پاك باشد. بنابراين، امام براى برآوردن اين هدف، نه تنها در دوران امامت، بلكه پيش از آن نيز بايد از اين ويژگى برخوردار باشد كه خداوند در آيه تطهير مىفرمايد: «اِنَّما يُريدُ اللّه لِيُذهِبُ عَنكُم الرِّجسَ اَهلَ البَيتِ وَ يُطَهِّرَكُم تَطهيرا»؛ «خداوند خواسته است تا هر گونه پليدى را از شما اهلبيت (عليهمالسلام) بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.»
اين ويژگى بزرگ از امامان و پيشوايان ما كاملترين الگوهاى هستى را ساخته و سر منشأ ديگر خوبىها و نيكىهاى آنها است به گونهاى كه هر لحظه از حيات پر بركتشان براى بشر افتخار آفرين و نجات بخش است. ويژگىهاى روحى و رفتارى آنان به گونهاى بود كه دوست و دشمن زبان به تحسين آنان مىگشود. مقاله پيش رو به بيان اين ويژگىها در امام حسن مجتبى (عليهالسلام)، از زبان معصومين (عليهمالسلام)، دوستان و دشمنان آنها پرداخته است.
1. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله)
شيفتگى و علاقه زياد پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) به امام حسن (عليهالسلام) به اندازهاى بود كه در زمان زندگانى ايشان، همه مردم جايگاه برجسته امام حسن (عليهالسلام) را مىشناختند. پيامبر بسيار مىفرمود: «حسن از من و من از اويم. هر كس او را دوست بدارد، خدا دوستش خواهد داشت». پيامبر (صلى الله عليه و آله) همواره امام حسن (عليهالسلام) و امام حسين (عليهالسلام) را بر دوش خود سوار مىكرد و مىفرمود: «به خدا قسم شما دو نفر (حسن و حسين) را گرامى مىدارم؛ زيرا خدا شما را گرامى داشته است».
و نيز همواره مىفرمود: «حسن (عليهالسلام) گل خوشبوى من است». و مىفرمود: «پروردگارا! من او را دوست دارم، پس تو هم او و هر كه او را دوست دارد، دوست بدار». و نيز مىفرمود: «هر كه مرا دوست دارد، بايد او را دوست بدارد».
ابراز محبت پيامبر (صلى الله عليه و آله) نسبت به امام حسن (عليهالسلام) تا جايى بود كه همواره مردم او را در آغوش پيامبر مىديدند. گاهى كه پيامبر بالاى منبر مشغول سخنرانى بود. با ديدن امام حسن (عليهالسلام) سخنش را قطع مىكرد و از منبر به زير مىآمد، سپس او را در آغوش مىگرفت و به او محبت مىكرد. همواره او را مىبوسيد و سه مرتبه اين سخن را تكرار مىكرد: «خداوندا! من او را دوست دارم و هر كه او را دوست بدارد نيز دوست خواهم داشت».
روزى در نماز جماعت، پيامبر (صلى الله عليه و آله) به سجده رفت و سجده را طولانى كرد تا جايى كه بعضى از نمازگزاران شگفت زده شدند. وقتى نماز تمام شد، از ايشان پرسيدند: اى رسول خدا، سجده را به اندازهاى طولانى كرديد كه ما فكر كرديم در سجده بر شما وحى نازل شده است. پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمود: خير! وحى بر من نازل نشد، ولى فرزندم حسن (عليهالسلام) بر دوش من رفته بود و مىخواستم او خود پايين بيايد. از همين رو، صبر كردم و سجدهام طولانى شد.
اين ابراز محبت تا جايى بود كه گاه تعجب ديگران را بر مىانگيخت و از خود مىپرسيدند چرا پيامبر (صلى الله عليه و آله) اين اندازه حسن (عليهالسلام) و برادرش حسين (عليهالسلام) را دوست مىدارد. اين در حالى است كه پيامبر جز حسن و حسين (عليهمالسلام)، نوههاى ديگرى نيز داشت، ولى به آنها اين اندازه علاقه نشان نمىداد!
پيامبر (صلى الله عليه و آله) در پاسخ پرسش كنندگان مىفرمود: «اين دو (حسن و حسين) دو گل خوشبوى من در دنيا هستند». بارها در كوچههاى مدينه پيامبر (صلى الله عليه و آله) را مىديدند كه حسن (عليهالسلام) را بر دوش راست و حسين (عليهالسلام) را بر دوش چپ خود سوار كرده بود. ابوبكر حضرت را ديد و گفت: «اى رسول خدا! بردن هر دوى آنها براى شما دشوار است. يكى از آنها را به من بدهيد.» پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمود: «هم مركب آنها مركب خوبى است و هم خود اين دو خوب سواركارانى هستند. البته پدرشان از اين دو بهتر و برتر است». سپس فرمود: «اى مسلمانان! آيا شما را به كسى كه جدّ و جدّهاش بهترين مردمند، سفارش بكنم!» گفتند: آرى! پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمود: حسن و حسين (عليهمالسلام) كه جدشان آخرين پيامبران و جدهشان حضرت خديجه (عليهاالسلام) دختر خويلد بانوى زنان بهشت است». دوباره فرمود: «بگويم چه كسى پدر و مادرش بهترين بندگان خدا هستند؟» گفتند: «بلى!» فرمود: «حسن و حسين (عليهمالسلام) كه پدرشان على بن ابىطالب و مادرشان فاطمه (عليهاالسلام) دختر پيامبر است». باز پرسيد: «آيا شما را به كسى كه عمه و عمويشان بهترين مردم هستند سفارش بكنم؟ گفتند: «بلى يا رسول الله! فرمود: حسن و حسين (عليهمالسلام) عمويشان جعفر بن ابى طالب و عمهشان امّ هانى دختر ابىطالب است». سپس پرسيد: «آى مردم! آيا مىخواهيد بدانيد خاله و دايى چه كسانى از همه بهترند؟» عرض كردند: بلى! فرمود: «حسن و حسين (عليهمالسلام) دايىشان قاسم پسر رسول خدا و خالهشان زينب دختر رسول خداست».
آن گاه دست به دعا برداشت و فرمود: «خداوندا! تو مىدانى كه حسن و حسين (عليهمالسلام) بهشتىاند. پدرشان در بهشت، مادرشان در بهشت، جد و جدهشان در بهشت، عمه و عمويشان در بهشت و خاله و دايىشان در بهشت هستند. پس هر كس آن دو را دوست دارد، بهشتى و هر كس دوست داران آنها را هم دوست بدارد، بهشتى است».
نوشتهاند روزى حضرت زهرا (عليهاالسلام) مشغول پختن غذا بود كه پيامبر (صلى الله عليه و آله) به خانه ايشان آمد و با فاطمه (عليهاالسلام) مشغول صحبت شد. على (عليهالسلام) نيز در گوشهاى كنار حسين (عليهالسلام) خوابيده بود.در اين هنگام، حسن (عليهالسلام) بيدار شد و به پيامبر (صلى الله عليه و آله) گفت: «پدر! تشنهام». حضرت او را در آغوش گرفت و كنار شترش كه شيرده بود برد. سپس شير آن را دوشيد و خواست كه به او بنوشاند كه حسين (عليهالسلام) نيز بيدار شد و ابراز تشنگى كرد. پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمود: فرزندم! برادرت از تو بزرگتر است و پيش از تو از من آب خواسته است. نخست به او شير بنوشانم. ولى حسين خردسال (عليهالسلام) نيز، كودكانه درخواست آب كرد. در اين حال، فاطمه (عليهاالسلام) عرض كرد: «پدر! گويا حسن (عليهالسلام) را بيشتر از حسين (عليهالسلام) دوست مىداريد؟ پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمود: خير! هر دوى آنها نزد من يكساناند، ولى اول حسن (عليهالسلام) درخواست آب كرده است. دخترم! من و تو اين دو و آن كسى كه خوابيده (على عليهالسلام) در بهشت در يك مرتبه و در يك جايگاه خواهيم بود.
گاه حسن (عليهالسلام) در حالى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله) خطبه مىخواند، از منبر بالا مىرفت و بر گردن آن حضرت سوار مىشد و پاهاى خود را روى دوش پيامبر (صلى الله عليه و آله) آويزان مىكرد؛ به گونهاى كه برق خلخال پاى او ديده مىشد. پيامبر (صلى الله عليه و آله) همچنان به خطبهاش ادامه مىداد تا اين كه از منبر پايين مىآمد.
2. امير المؤمنين (عليهالسلام)
گاه پيش مىآمد كه امام على (عليهالسلام) دستور مىداد كه امام حسن (عليهالسلام) در حضور وى به قضاوت بپردازد. سپس با ديدن تيزهوشى و تيز بينى امام حسن (عليهالسلام) در مسائل، وى را با پيامبران الهى (عليهالسلام) مىسنجيد و مىفرمود: «اى مردم! پسرم حسن مىداند همان چيزى را كه خدا به سليمان بن داود آموخته بود».
3. امام مجتبى (عليهالسلام) درباره خود
روزى امام حسن (عليهالسلام) وارد مسجد شد. مجلسى شلوغ و پر ازدحام بود. معاويه بالاى منبر نشسته بود و سخن مىپراكند. امام جاى خالى نيافت و ناگزير نزديك پاى معاويه كه بالاى منبر بود، نشست. معاويه با دشنام به على (عليهالسلام) سخنش را آغاز كرد و درباره خلافت خودش سخن راند و گفت: «من از عايشه در شگفتم كه مرا در خور خلافت نديده است و فكر مىكند كه اين جايگاه، حق من نيست.» سپس با حالتى تمسخرآميز گفت: زن را به اين سخنان چه كار؟ خدا از گناهش بگذرد. آرى! پدرِ اين مرد - با اشاره به امام مجتبى (عليهالسلام) - در كار خلافت با من سر ستيز داشت، خدا هم جانش را گرفت.
امام مجتبى (عليهالسلام) فرمود: اى معاويه! آيا از سخنان عايشه تعجب مىكنى؟ معاويه گفت: بله به خدا! امام فرمود: مىخواهى عجيبتر از آن را برايت بگويم؟ گفت: بگو، امام در مقام ترسيم جايگاه خود پاسخ داد: «عجيبتر از آن كه عايشه تو را قبول ندارد، اين است كه من پاى منبر تو و نزد پاى تو بنشينم».
4. امام حسين (عليهالسلام)
پس از شهادت امام مجتبى (عليهالسلام)، امام حسين (عليهالسلام) هر شب جمعه بر مزار او مىرفت و اين گونه با برادر سخن مىگفت: «چگونه سر و بدن خود را خوشبو كنم در حالى كه بدن تو در زير خاك است. چگونه از دنيا بهره گيرم در حالى كه هر آنچه به تو نزديك است نزد من محبوب است. هرگاه كبوترى بانگ زند و باد شمال و جنوب به وزش در آيد، بر تو خواهم گريست. تا وقتى بر درختهاى حجاز شاخهاى جوانه مىزند چشمانم از اشك بر تو خشك نخواهد شد. گريهام طولانى و اشكم جارى است كه تو از من دورى و مزارت نزديك و غريب. ديوارههاى قبر، تو را در بر گرفته كه هر كس زير خاك است غريب است. او كه رفته خوشحال و اينكه مانده غمگين است. غارت زده آن كسى نيست كه دارايىاش را به تاراج بردهاند، غارت زده كسى است كه برادرش را زير خاك پوشاندهاند».
5. امام صادق (عليهالسلام)
امام صادق (عليهالسلام) درباره جايگاه امام مجتبى (عليهالسلام) فرمود: «حسن بن على (عليهالسلام) عابدترين و زاهدترين و برترين فرد روزگار خود بود. هنگامى كه به حج مىرفت با پاى پياده مىرفت و حتى بارها با پاى برهنه از مدينه به سوى مكه روانه مىشد. به هنگام يادِ مرگ و قبر و بر انگيخته شدن در روز رستاخيز و به دست گرفتن نامه اعمال به سختى مىگريست. هرگاه سخن از گذشتن از صراط و عرضه اعمال به خداوند به ميان مىآمد، آن چنان ناله مىزد كه همگان براى حال او نگران مىشدند. وقتى براى نماز به پا مىخاست و در برابر پروردگار مىايستاد، تمام بدنش از ترس خدا مىلرزيد. آن گاه كه ياد بهشت و جهنم مىافتاد نگرانى عجيبى سراپايش را فرا مىگرفت و به سان انسان عقرب گزيده ناله مىكرد و به خود مىپيچيد. از خدا بهشت را مىخواست و از جهنمش دورى مىگزيد. اعمال و رفتار او به گونهاى بود كه هر بينندهاى را به ياد خدا مىانداخت. سخنى راست، درست و شيوا داشت. هرگاه قرآن، مؤمنان را خطاب مىكرد كه «يا أيّها الَّذين آمنوا...» پاسخ مىگفت: «لَبيك اللّهم لَبيك».
6. محمد بن حنفيه
وى پس از شهادت امام حسن مجتبى (عليهالسلام) بر مزار ايشان، حاضر مىشد و با اندوه مىگفت: «خداى تو را رحمت كند، اى ابا محمد! همان گونه كه زندگانى ات سبب سربلندى و افتخار ما بود، شهادتت نيز به همان اندازه سنگين و كمرشكن بود. چه روح بزرگوارى داشتى و چه پر بركت بود آن بدن كه كفن آن را در بر گرفت. آرى! چگونه چنين نباشد كه تو فرزند هدايت بودى و هم پيمان پرهيزكارى. در دامن اسلام پرورش يافته بودى و از سينه ايمان شير نوشيده بودى، تو آن همه پيشينه درخشان و مراتب بزرگ را به نام خود رقم زدى...».
7. عبدالله بن عباس
هرگاه ابن عباس مىديد كه امام حسن يا امام حسين (عليهمالسلام) مىخواهند بر مركب خود سوار شوند، جلو مىرفت و ركاب ايشان را مىگرفت و پارچه روى مركب و لباس امام را مىتكاند و آنان را بدرقه مىكرد. «مدارك بن زياد» با ديدن اين صحنه، او را سرزنش كرد. ولى ابن عباس با تندى گفت: «اى نادان و بى خرد! هيچ مىدانى اينان كيستند؟! اينان فرزندان رسول خدايند! آيا اين نعمت خدا نيست كه بر من ارزانى شده است تا ركاب آن دو بزرگوار را بگيرم و بر مركب سوارشان سازم و لباسشان را مرتب نمايم؟.»
8. انس بن مالك
انس ابن مالك نيز درباره امام حسن (عليهالسلام) گفته است: «كسى به پيامبر (صلى الله عليه و آله) شبيهتر از حسن بن على (عليهالسلام) نبود».
9. عايشه
عايشه مىگفت: «هر كس مىخواهد رسول خدا (صلى الله عليه و آله) را ببيند به اين پسر نگاه كند». او مىگفت: «رسول خدا (صلى الله عليه و آله) را مىديدم كه حسن (عليهالسلام) را به سينه مىچسبانيد و مىفرمود: «بار خدايا! اين پسر من است. او را دوست دارم. تو نيز او را دوست بدار و هر كسى كه او را دوست مىدارد، دوست بدار».
10. ابوهريره
ابوهريره مىگفت: «هرگاه حسن بن على (عليهالسلام) را مىديدم، اشك از ديدگانم سرازير مىشد؛ زيرا روزى او را ديدم كه مىدويد و خود را در دامان رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مىانداخت. در آن حال، رسول خدا او را در آغوش مىفشرد و در دهان حسن (عليهالسلام) مىفرمود: خدايا من او را دوست دارم و نيز هر كه او را دوست بدارد، دوست دارم».
11. سعد بن ابى وقاص
سعد مىگويد: «نزد رسول خدا بودم و حسن و حسين (عليهماالسلام) پيش روى او بازى مىكردند. عرض كردم: اى رسول خدا! آيا اين دو را دوست مىدارى؟ فرمود: چگونه اين دو را دوست نداشته باشم كه اينها گلهاى خوشبوى من در دنيا هستند و من آنها را مىبويم».
12. ابوبكر
ابوبكر درباره امام حسن و امام حسين (عليهماالسلام) گفته است: «حسن و حسين را ديدم، در حالى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نماز مىخواند و آن دو بر پشت پيامبر (صلى الله عليه و آله) سوار شده بودند. رسول خدا آن دو را با دست خود نگه داشت و آنان را به آهستگى بر زمين گذارد كه برخيزند و آنان به راحتى بر زمين ايستادند. وقتى نمازش به پايان رسيد، آن دو را در دامان خود نشانيد و نوازش كرد و فرمود: «اين دو پسر، دو گل خوشبوى من در اين دنيايند».
13. معاويه بن ابى سفيان
امام مجتبى (عليهالسلام) در جنگهاى بسيارى شركت كرده و دلاورىهاى بسيارى از خود نشان داده بود. معاويه درباره دلاورىهاى او مىگفت: «او فرزند كسى است كه به هر كجا مىرفت، مرگ نيز همواره، به دنبالش بود (كنايه از اين كه نترس بود و از مرگ نمىهراسيد)».
وقتى خبر شهادت امام به گوش معاويه رسيد، او از خوشحالى بى اختيار قهقهه زد و سپس تكبير گفت و سجده شكر به جاى آورد؟! حاضران نيز براى خوشايند او پيروى كردند و به خاك افتادند. ولى فاخته همسر معاويه از شادمانى پوچ او تعجب كرد و كلمه استرجاع را بر زبان آورد و گريست.
نوشتهاند وقتى ابن عباس نزد معاويه رفت معاويه از او پرسيد: «ابن عباس! آيا ابو محمد (عليهالسلام) در گذشت؟» گفت: بله خدايش رحمت كند. خبر تكبير گفتن و اظهار شادمانى تو نيز به من رسيد، ولى به خدا سوگند مرگ او جلوى مرگ تو را نخواهد گرفت و كوتاهى عمر او بر عمر تو نخواهد افزود». معاويه سرش را پايين انداخت و دوباره با لحن حق به جانبى گفت: تو از اين پس بزرگ قبيله خود هستى. ولى ابن عباس باز هم او را سر افكنده كرد و گفت: تا زمانى كه حسين بن على (عليهالسلام) زنده است، من هرگز بزرگ قبيلهام نيستم.
14. مروان بن حكم
از جمله خصلتهاى پسنديده امام، بردبارى و شكيبايى بود. اين بردبارى تا جايى بود كه مروان بن حكم - دشمن سرسخت امام - مدّتها پس از شهادت ايشان با حالتى اندوهگين در مورد ايشان سخنانى مبنى بر تأثر از جاى خالى ايشان گفته بود. همگان مىدانستند كه او همواره با امام دشمنى داشت. اما از آنجا كه سعه وجودى آن بزرگوار به حدى بود كه دشمن نيز به تمجيد آن لب مىگشود، در پاسخ آنانى كه به او مىگفتند: تو كه تا ديروز با او دشمن بودى، پاسخ داده بود: «او كسى بود كه بردبارىاش با كوهها سنجيده نمىشد».
پىنوشتها:
1. سوره احزاب (33) آيه 33.
2. بحار الانوار، ج 43، ص 306.
3. ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 27.
4. همان، ص 25.
5. كشف الغمة، ج 2، ص 190.
6. ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 25.
7. همان، ص 24.
8. همان، ص 25؛ بحارالانوار، ج 43، ص 264.
9. بحارالانوار، ج 43، ص 302.
10. سليم بن قيس، اسرار آل محمد (صلى الله عليه و آله)، ص 401.
11. همان، ص 405.
12. مناقب آل ابىطالب (عليهالسلام)، ج 4، ص 10.
13. ميرزا محمد تقى سپهر، ناسخ التواريخ، ج 2، ص 293.
14. بحار الانوار، ج 44، ص 151.
15. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابىطالب، ج 4، ص 50.
16. بحار الانوار، ج 43، ص 331.
17. مروج الذهب، ج 2، ص 3؛ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 200.
18. ابن شهر آشوب، مناقب، ج 3، ص 400.
19. بحار الانوار، ج 43، ص 301.
20. حياة امام الحسن بن على (عليهالسلام)، ج 1، ص 67.
21. على المتقى بن حسام الدين هندى، كنز العمال فى سنن الاقوال و الافعال، ج 7، ص 104.
22. بحار الانوار، ج 43، ص 266.
23. ابن شهر آشوب، مناقب، ج 3، ص 383.
24. محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ج 2، ص 25.
25. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 73.
26. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابىطالب، ج 4، ص 44.
27. مروج الذهب، ج 3، ص 8.
28. ابن قتيبة الدينورى، الامامة و السياسة، ص 197.
29. هاشم معروف الحسينى، ائمة اثنى عشر، ج 1، ص 506.
اي علوي ذات و خدائي صفات
صدر نشين همه کائنات
سيد و سالار شباب بهشت
دست قضا و قلم سرنوشت
زاده طوبي و بهشت برين
نور خدا در ظلمات زمين
نور دل و ديده ختمي ماب
سايه يي از پرتو تو آفتاب
علت غائي همه ممکنات
عمر ابد داد به آب حيات
پاکترين گوهر نسل بشر
جن و ملک بر قدمش سوده سر
صاحب عنوان بشير و نذير
بر فلک وحي سراج منير
آينه پاک که نور خدا
تابد از اين آينه بر ماسوي
باب تو سر سلسله اولياست
چشم پر از نور خدا مرتضي است
مادر تو دخت پيمبر بود
آيه اي از سوره کوثر بود
پرده نشين حرم کبريا
فاطمه آن زهره زهراي ما
عاشق کل حضرت سلطان عشق
خون خدا شاه شهيدان عشق
با تو ز يک گوهر و يک مادر است
ظل خدائي تواش بر سر است
آيه تطهير به شأن شماست
حکم شما امر اولوالامر ماست
سينه سيناي شما طور وحي
نور شما شاخه اي از نور وحي
در رمضان ماه نشاط و سرور
ماه دعا، ماه خدا، ماه نور
نورفشان شد ز دو سو آسمان
در دو افق تافت دو خورشيد جان
وحي خدا از افق ايزدي
نور حسن از افق احمدي
مشگ و گلاب بهم آميختند
در قدح اهل ولا ريختند
اي رمضان از تو شرف يافته
نور تو بر جبهه او تافته
نيمه ماه رمضان عزيز
گيسوي مشگين تو شد مشگ ريز
نور خدا تافت از آن روي ماه
خاصه از آن چشم درشت سياه
سرخي گل عکس گل روي توست
ظلمت شب سايه گيسوي توست
روز که خورشيد درخشان صبح
سر زند از چاک گريبان صبح
سرخي آن نور و پگاه سپيد
روي افق نقش تو آيد پديد
اي رخ تو در رمضان بدر ما
هر سر موي تو شب قدر ما
ديده که بي نور تو شد کور به
سر که نه در پاي تو، در گور به
بعد علي شاخص عترت توئي
وارث ميراث نبوت توئي
مصلحت ملت اسلام و دين
کرد تو را گوشه عزلت نشين
هيچ گذشتي چو گذشت تو نيست
آنکه ز شاهي بکشد، دست کيست
صبر هم از صبر تو بي تاب شد
کوزه شد و زهر شد و آب شد
بعد شهادت نکشيد از تو دست
تير شد و بر تن پاکت نشست
سبزه بر آمد ز گلستان دين
تا رخ سبز شد از زهر کين
ريشه دين گشت همايون درخت
تا ز تو خورد آن جگر لخت لخت
ملت اسلام که پاينده باد
مشعل توحيد که تابنده باد
هر دو رهين خدمات تواند
شکر گزارنده ذات تواند
تا ابد اي خسرو والا مقام
بر تو و بر دين محمد (ص) سلام
کلک «رياضي» که گهر ريز شد
زان نظر مرحمت آميز شد
پیشوای دوم جهان تشیع، اولین ثمره زندگی مشترک علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام در نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجری در «مدینة الرسول» دیده به جهان گشود (1) . وقتی خبر ولادت امام مجتبی به گوش پیامبر گرامی اسلام رسید، شادی و خوشحالی در رخسار مبارک آن حضرت نمایان شد . مردم شادیکنان میآمدند و به پیامبر صلی الله علیه و آله و علی و زهرا علیهما السلام تبریک میگفتند، رسول خدا در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت (2) .
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روز هفتم ولادت، گوسفندی را عقیقه (و قربانی) کرد و در هنگام کشتن گوسفند، این دعا را خواند: «بسم الله عقیقة عن الحسن، اللهم عظمها بعظمه ولحمها بلحمه شعرها بشعره . اللهم اجعلها وقاء لمحمد و آله (3) ; بنام خدا، [این] عقیقهای است از جانب حسن، خدایا! استخوان عقیقه در مقابل استخوان حسن، و گوشتش در برابر گوشت او . خدایا! عقیقه را وسیله حفظ محمد و آل محمد قرار ده .»
سپس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله موهای سر او را تراشید و فاطمه زهرا علیها السلام هموزن آن به مستمندان «درهم» نقره سکهدار انفاق نمود (4) . از این تاریخ آیین عقیقه و صدقه به وزن موهای سر نوزاد مرسوم شد .
حسن بن علی، هفتسال در دوران جدش زندگی کرد و سی سال از همراهی پدرش امیرمؤمنان برخوردار بود . پس از شهادت پدر (در سال 40 هجری) به مدت 10 سال امامت امت را به عهده داشت و در سال 50 هجری با توطئه معاویه بر اثر مسمومیت در سن 48 سالگی به درجه شهادت رسید (5) و در قبرستان «بقیع» در مدینه مدفون گشت .
به بهانه ولادت آن بزرگوار، در این مقال برآنیم که گوشههایی از فضائل و مناقب او را بیان کنیم .
فضائل امام حسن علیه السلام
سیوطی در تاریخ خود مینویسد: «کان الحسن رضی الله عنه له مناقب کثیرة، سیدا حلیما، ذا سکینة ووقار وحشمة، جوادا، ممدوحا (6) ; حسن [بن علی دارای امتیازات اخلاقی و فضائل انسانی فراوان بود، او [شخصیتی ] بزرگوار، بردبار، با وقار، متین، سخاوتمند، و مورد ستایش بود .»
البته سبط اکبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باید چنین باشد، چرا که متقین باید دارای فضائل باشند . امام علی علیه السلام فرمود: «فالمتقون هم اهل الفضائل (7) ; پرهیزگاران، اهل فضائل هستند .»
در ذیل برخی از فضائل آن حضرت را بر میشمریم .
1- محبوب رسول خدا صلی الله علیه و آله
از راههای شناخت عظمت و برتری یک انسان این است که محبوب انسانهای برتر و با فضیلتباشد . در عالم هستی برتر از خاتم پیامبران صلی الله علیه و آله نداریم و حسن بن علی علیهما السلام سخت محبوب پیغمبر گرامی اسلام بود و این محبت و دوستی را در گفتار و کردار خویش ظاهر، و به اصحاب خود
میفهماند . بخاری از ابی بکر نقل میکند که گفت: «رایت النبی صلی الله علیه و آله علی المنبر والحسن بن علی معه وهو یقبل علی الناس مرة وینظر الیه مرة ویقول: ابنی هذا سید (8) ; دیدم نبی اکرم صلی الله علیه و آله را که بر فراز منبر بود، و حسن بن علی هم با او بود . او گاهی به مردم رو میکرد و گاهی به حسن، و میفرمود: این فرزند من [سید و] آقاست .» و میفرمود: «من احب الحسن والحسین فقد احبنی ومن ابغضهما فقد ابغضنی (9) ; هر که حسن و حسین را دوستبدارد، مرا دوست دارد، و هر که با آن دو دشمنی کند با من دشمنی کرده است .»
در این حدیث علاوه بر محبوبیت امام حسن علیه السلام در نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله که خود نشانه فضیلت است، محبت او و برادرش حسین علیه السلام معیار فضیلت و خوبیها قرار داده شده است، چنان که دشمنی آن دو، نشانه مبغوضیت نزد رسول خدا و پلیدی است .
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در جای دیگری فرمود: «هما سیدا شباب اهل الجنة وهما ریحانتی (10) ; آن دو (حسن و حسین) آقای جوانان بهشت و ریحانه من هستند .»
2- عبادت و خوف از خدا
بندگی رمز پیشرفت اولیاء الهی و زمینهساز رسیدن به اوج کمالات و فتح قله سعادت است . با عبادت، انسان محبوب خدا شده و به او تقرب مییابد .
اگر ایوب و داوود و دیگر پیامبران الهی مدال افتخار دارند، به خاطر بندگی خداست که خداوند با عبارت «نعم العبد» (11) آنان را ستوده است . و اگر خضر نبی علم لدنی داشت و پیغمبر اولوالعزمی همچون موسی علیه السلام شاگردی او میکرد و جدایی از او را تلخترین حادثه زندگی میدانست، در اثر بندگی او بود . قرآن کریم نام حضرت خضر را نیاورد بلکه فرمود: «فوجدا عبدا من عبادنا» (12) ; «بندهای از بندگان ما را یافتند .» که نشان دهنده مقام بندگی و عبودیت در پیشگاه خداوند است . و اگر پیامبر خاتم، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله به اوج قله مکاشفه و دریافت آخرین دین الهی دستیازید، بر اثر بندگی بود، از این رو در شبانه روز حداقل ده نوبت عرضه میداریم: «اشهد ان محمدا عبده ورسوله; شهادت میدهم که محمد صلی الله علیه و آله بنده و رسول خداست .» خداوند هدف از آفرینش انسان را بندگی میداند و میفرماید: «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون» (13) ; «من جن و انس را نیافریدم جز برای این که عبادت کنند .»
راستی بندگی چه اکسیری است که در دسترس همگان قرار دارد، ولی اکثر مردم از آن بیخبر و نسبتبه آن بیتوجهاند . در حالی که تمام عزتها، سربلندیها و افتخارها، زیر سایه بندگی است .
امام مجتبی علیه السلام میفرماید: «اذا اردت عزا بلا عشیرة، وهیبة بلا سلطان فاخرج من ذل معصیة الله الی عز طاعة الله (14) ; هرگاه اراده عزتی بدون دار و دسته، و هیبتی بدون سلطنت داشتی، از خواری معصیت الهی بیرون آمده، به سوی عزت طاعتخداوند رو کن .»
از مصادیق کامل بندگان مقرب الهی، امام حسن مجتبی علیه السلام است که در تمام حالات رو به سوی خدا داشت، خود را در محضر او میدید و خوف عظمت الهی سراسر وجود او را پر کرده، و تمام هستی او را فرا گرفته بود .
در ذیل به نمونههایی در این زمینه اشاره میشود:
الف) هنگام وضو:
آن حضرت هنگام وضو گرفتن بدنش میلرزید، و چهرهاش زرد میشد، از او درباره راز این امر سؤال شد، فرمود: «حق علی کل من وقف بین یدی رب العرش ان یصفر لونه و ترتعد مفاصله; (15) بر هر کسی که در پیشگاه خداوند میایستد لازم است که [از عظمت الهی] رنگش زرد و اندامش به لرزه افتد .»
ب) هنگام ورود به مسجد:
وقتی که در آستانه مسجد قرار میگرفت، سر به سوی آسمان بلند میکرد و عرضه میداشت: «الهی ضیفک ببابک یا محسن قد اتاک المسیء، فتجاوز عن قبیح ما عندی بجمیل ما عندک یا کریم (16) ; خدایا میهمانت درب خانهات ایستاده، ای احسان کننده! [بنده] گنهکار به سوی تو آمد، بخوبی آنچه نزد توست، از بدی آنچه نزد من است درگذر . ای [خدای] بخشنده .»
ج) در وقت نماز و در هر حال:
امام صادق علیه السلام میفرماید: «ان الحسن بن علی کان اعبد الناس فی زمانه وازهدهم وافضلهم وکان اذا حجحج ماشیا وربما مشی حافیا وکان اذا ذکر الموت بکی واذا ذکر القبر بکی، واذا ذکر البعث والنشور بکی، واذا ذکر الممر علی الصراط بکی واذا ذکر العرض علی الله تعالی ذکره شهق شهقة یغشی علیه منها وکان اذا قام فی صلاته ترتعد فرائضه بین یدی ربه عزوجل وکان اذا ذکر الجنة والنار اضطرب اضطراب السلیم وسال الله الجنة (17) ; امام حسن علیه السلام عابدترین، زاهدترین و برترین مردم زمان خویش بود، هرگاه حجبجا میآورد پیاده و گاهی پابرهنه بود، همیشه این گونه بود که اگر یادی از مرگ و قبر و قیامت میکرد گریه میکرد . وقتی یادی از گذشتن از صراط میکرد، گریه میکرد، وقتی یادی از عرضه شدن در پیشگاه الهی [برای حساب و کتاب] میکرد، صدای حضرت بلند میشد، تا آنجا که غش میکرد [و بیهوش میافتاد]، و هرگاه برای نماز میایستاد، بند بند وجود او در مقابل خدایش میلرزید و هر وقت از بهشت و جهنم یاد میکرد، مانند مارگزیده میپیچید، و از خداوند بهشت را درخواست میکرد .»
د) بعد از نماز:
در حالات آن حضرت نوشتهاند: «ان الحسن کان اذا فرغ من الفجر لم یتکلم حتی تطلع الشمس (18) ; امام حسن علیه السلام همواره چنین بود که وقتی از نماز صبح فارغ میشد، [باز هم بر سجاده خویش مینشست و عبادت خدا میکرد، ] با هیچ کس [در آن حال ] سخن نمیگفت: تا آنگاه که خورشید طلوع میکرد .»
ه) هنگام خواندن قرآن:
در هنگام قرائت قرآن، وقتی به آیه «یا ایها الذین آمنوا» میرسید، میگفت: «لبیک اللهم لبیک (19) ; اجابت کردم خدایا، اجابت کردم .»
و) هنگام مرگ و شهادت:
آن حضرت هیچگاه خدا را فراموش نکرد و در تمام عمر خویش به یاد محبوب بود . از دوری دوست و خوف و عظمت او اشک میریخت; در نماز، در حال خواندن قرآن، . . . و تا آخرین لحظه، حتی آنگاه که در بستر شهادت قرار گرفت، گریهاش شدت گرفت، عرض کردند: ای پسر رسول خدا! گریه میکنی در حالی که محبوب رسول خدا هستی و رسول خدا درباره تو بسیار تعریف کرد و سخن گفت و تو بیست نوبت پیاده به حج مشرف شدی . فرمود: «انما ابکی لخصلتین; لهول المطلع وفراق الاحبة (20) ; بخاطر دو چیز میگریم; وحشت آنچه در پیش دارم و جدائی دوستان .»
3- علم الهی
مهمترین امتیاز انسان نسبتبه سایر موجودات - حتی ملائکه - دانش و بینش است . در قرآن کریم آمده است: «وعلم آدم الاسماء کلها ثم غرضهم علی الملائکة فقال انبئونی باسماء هؤلاء ان کنتم صادقین قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا» (21) ; علم اسماء [ علم اسرار آفرینش و نامگذاری موجودات] را همگی به آدم آموخت، بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست میگویید، اسامی اینها را به من خبر دهید . عرض کردند: تو منزهی، ما چیزی جز آنچه به ما تعلیم دادهای نمیدانیم .»
برترین علمها، علمی است که مستقیما از ذات الهی به شخصی افاضه شود که به آن علم «لدنی» گفته میشود . خداوند در مورد حضرت خضر علیه السلام میفرماید: «وعلمناه من لدنا علما» (22) ; «علم فراوانی از نزد خود به او آموختهایم .»
امام حسن مجتبی علیه السلام دارای چنین علمی بود . به برخی روایات در این زمینه توجه کنید:
1- عثمان بن عفان درباره علم امام حسن علیه السلام خطاب به شخصی که در نزد او حاضر بود میگوید: «ومن لک بمثل هؤلاء الفتیة اولئک فطموا العلم فطما وحازوا الخیر والحکمة (23) ; کجا میتوانی مثل این جوانها را پیدا کنی؟ آنان [از خاندانی هستند] که کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکی و فضیلتند .»
2- امام علی علیه السلام درباره فرزندش امام حسن علیه السلام بعد از شنیدن سخنان او با ابوسفیان در حالی که کودکی چهارساله بیش نبود، فرمود: «الحمد لله الذی جعل فی آل محمد من ذریة محمد المصطفی نظیر یحیی بن زکریا «وآتیناه الحکم صبیا» (24) ; سپاس خدای را که در میان آل محمد و در نسل پیامبر خدا، کسی را قرار داد که همچون یحیی بن زکریاست [ . که خداوند در مورد او فرمود: ] به وی علم و دانش در کودکی عطا کردیم .»
3- معاویه، به امام حسن مجتبی علیه السلام عرض کرد: شنیدهام رسول خدا مقدار خرمای درخت را میدانست، آیا چیزی از آن علم (الهی) در نزد شما هم وجود دارد؟ شیعیان شما چنین میپندارند که شما به همه چیز; آنچه در زمین است و هر چه در آسمان است آگاهی دارید . حضرت فرمود: «ان رسول الله صلی الله علیه و آله کان یخرص کیلا وانا اخرص عددا (25) ; پیامبر خدا صلی الله علیه و آله [مقدار] وزن و پیمانه [درختخرما] را میگفت و من عدد آن را میگویم .» معاویه گفت: این درختخرما چند عدد خرما دارد؟ حضرت فرمود: چهار هزار و چهار عدد . دانههای خرما را شمردند و دیدند همان مقدار است که حضرت فرموده است .
4- شجاعت و شهامت
از صفات بارز پرواپیشگان و اولیاء خداوند، این است که خدا در نظر آنان بزرگ و غیر او در نظرشان کوچک میباشد . امیرالمؤمنین علی علیه السلام درباره متقین میفرماید: «عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعینهم (26) ; خالق در جان آنان بزرگ است پس غیراو در چشمشان کوچک میباشد .» سر شجاعت اولیای الهی نیز در همین است .
بعضی میپندارند که شجاعت امام حسن علیه السلام کمتر از ائمه دیگر بوده است . برای اینکه نادرستی این پندار روشن شود به نمونههایی از شهامت آن حضرت اشاره میشود:
1- به نقل برخی از مورخان مانند «ابن اثیر» ، «ابن خلدون» ، «سید هاشم معروف الحسنی» و «باقر شریف قرشی» ، امام حسن علیه السلام به همراه برادرش امام حسین علیه السلام در فتح شمال آفریقا با ده هزار رزمنده شرکت کردند (27) .
همچنین به نقل از «طبری» و «ابن اثیر» ، امام حسن علیه السلام و برادرش امام حسین علیه السلام در فتح طبرستان در سال سی هجری در کنار دیگر رزمندگان اسلام حضور داشتند (28) .
ابونعیم اصفهانی مینویسد: امام حسن علیه السلام در فتوحات ایران شرکت داشت و در اصفهان و گرگان کنار رزمندگان اسلام بود (29) .
2- امام مجتبی علیه السلام در جنگ جمل، در رکاب پدر خود امیرالمؤمنین علیه السلام در خط مقدم جبهه میجنگید و از یاران دلاور و شجاع علی علیه السلام سبقت میگرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختی میکرد (30) .
پیش از شروع جنگ نیز، به دستور پدر، همراه عمار یاسر و تنی چند از یاران، وارد کوفه شدند و مردم کوفه را جهتشرکت در این جهاد دعوت کرد (31) .
او وقتی وارد کوفه شد که هنوز «ابوموسی اشعری» ، یکی از مهرههای حکومت عثمان بر سر کار بود و با حکومت عادلانه امیرمؤمنان علیه السلام مخالفت نموده، از جنبش و حرکت مسلمانان در جهت پشتیبانی از مبارزه آن حضرت با پیمان شکنان جلوگیری میکرد . با این حال حسن بن علی علیهما السلام متجاوز از 9 هزار نفر از شهر کوفه به میدان جنگ گسیل داشت (32) .
3- آن حضرت در جنگ صفین، در بسیج عمومی نیروها و گسیل داشتن ارتش امیرمؤمنان علیه السلام برای جنگ با معاویه، نقش مهمی به عهده داشت و با سخنان پرشور و مهیجخویش، مردم کوفه را به جهاد در رکاب علی علیه السلام و سرکوبی خائنان و دشمنان اسلام دعوت نمود (33) .
آمادگی او برای جانبازی در راه حق به قدری بود که امیرمؤمنان، در جنگ صفین از یاران خود خواست که او و برادرش حسین علیه السلام را از پیشتازی در جنگ با دشمن بازدارند، تا نسل پیامبر صلی الله علیه و آله با کشته شدن این دو شخصیت از بین نرود (34) .
آنچه بیان شد، و موارد مشابه آن، نشان از آن دارد که امام حسن مجتبی علیه السلام فردی سختشجاع و با شهامتبوده، هرگز ترس و بیم در وجود او راه نداشته است .
آن حضرت در پیشرفت اسلام از هیچگونه جانبازی دریغ نمیورزید و همواره آماده جهاد و مبارزه در راه خدا بود .
5- معاشرت و اخلاق
امام حسن مجتبی علیه السلام تجسم عالی فضایل انسانی بود . او مقتدای پاکان و صالحان بود و خود بهره بسیار از خلق و خوی رسول خدا صلی الله علیه و آله داشت .
«علامه مجلسی» مینویسد: مردی از شام به تحریک معاویه به امام مجتبی علیه السلام ناسزا گفت . امام مجتبی علیه السلام صبر کرد تا سخن او به پایان رسید، آنگاه به سوی او رفت، تبسمی کرد و به او سلام کرد و سپس فرمود: پیر مرد! فکر میکنم غریب هستی و شاید در اشتباه افتادهای . اگر به چیزی نیازی داری، برآورده کنیم، اگر راهنمایی میخواهی، راهنمائیت کنیم و اگر گرسنهای سیرت کنیم، اگر برهنهای لباست دهیم، و اگر نیازمندی، بینیازت کنیم، اگر جا و مکان نداری، مسکنت دهیم، و میتوانی تا برگشتنت میهمان ما باشی و . . . .
مرد شامی در برابر این خلق عظیم شرمنده شد، گریه کرد و گفت: «اشهد انک خلیفة الله فی ارضه، الله اعلم حیثیجعل رسالته; گواهی میدهم که تو جانشین خدا در زمین هستی، خدا بهتر میداند که رسالتخویش را کجا قرار دهد .» و سپس فرمود: تو و پدرت نزد من مبغوضترین افراد بودید، ولی اکنون محبوبترین افراد در نزدم هستید (35) .
6- سخاوت و فریادرسی از محرومان
در آیین اسلام، ثروتمندان، مسؤولیتسنگینی در برابر مستمندان و تهیدستان اجتماع دارند و به حکم پیوند عمیق معنوی و برادری دینی، باید همواره در تامین نیازمندیهای محرومان کوشا باشند . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و پیشوایان دینی ما، نه تنها سفارشهای مؤکدی در این زمینه نمودهاند، بلکه هر کدام در عصر خود، نمونه برجستهای از انسان دوستی و ضعیفنوازی به شمار میرفتند .
پیشوای دوم شیعیان، در بذل و بخشش و دستگیری از بیچارگان، سر آمد روزگار خویش و آرام بخش دلهای دردمند و نقطه امید درماندگان بود . هیچ آزرده دلی نزد آن حضرت شرح پریشانی نمیکرد، جز آنکه مرهمی بر دل آزرده او مینهاد و گاهی پیش از آن که مستمندی اظهار احتیاج کند و عرق شرم بریزد، احتیاج او را بر طرف میساخت و اجازه نمیداد رنج و مذلتسؤال را بر خود هموار سازد!
آن حضرت دوبار تمامی دارایی خویش را در راه خدا داد، و سه بار تمام اموال خود را با خدا تقسیم کرد و نصف اموال را به مستمندان بخشید (36) .
در اینجا به نمونههایی از انفاقهای آن حضرت اشاره میشود:
1- روزی عثمان در کنار مسجد نشسته بود، مرد فقیری از او کمک مالی خواست، عثمان پنج درهم به وی داد، مرد فقیر گفت: مرا نزد کسی راهنمایی کن که کمک بیشتری نماید . عثمان به امام حسن و امام حسین علیهما السلام اشاره کرد، وی پیش آنها رفت و درخواست کمک نمود . امام مجتبی علیه السلام فرمود: «ان المسالة لا تحل الا فی احدی ثلاث دم مفجع، او دین مقرح، او فقر مدقع (37) ; درخواست کردن از دیگران جایز نیست مگر در سه مورد: دیهای به گردن انسان باشد که از پرداخت آن عاجز است، یا بدهی و دینی کمرشکن داشته باشد که توان ادای آن را ندارد، و یا فقیر و درمانده گردد و دستش به جایی نرسد .» کدامیک از این موارد برای تو پیش آمده است؟ عرض کرد: اتفاقا گرفتاری من یکی از همین سه چیز است .
آنگاه حضرت پنجاه دینار به وی داد و به پیروی از آن حضرت، حسین بن علی علیهما السلام چهل و نه دینار به او عطا کرد .
فقیر هنگام برگشت از کنار عثمان گذشت، عثمان گفت: چه کردی؟ جواب داد: تو کمک کردی ولی هیچ نپرسیدی پول را برای چه منظوری میخواهم؟ اما حسن بن علی در مورد مصرف پول از من سؤال کرد، آنگاه پنجاه دینار عطا فرمود .
عثمان گفت: این خاندان کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکی و فضیلتند . نظیر آنها را کی میتوان یافت (38) ؟
2- این ابی عتیق بدنبال آن حضرت راه افتاد، حضرت با تبسم به او فرمود: حاجتی داری؟ عرض کرد بله، از اسبتخوشم آمده است . حضرت از اسب پایین آمد و آن را به او بخشید (39) .
3- کمک غیرمستقیم: همتبلند و طبع عالی حضرت مجتبی علیه السلام اجازه نمیداد کسی از در خانه او ناامید برگردد وگاه که کمک مستقیم مقدور حضرت نبود، به طور غیر مستقیم در رفع نیازمندیهای افراد کوشش میکرد و با تدبیری خاص گره از مشکلات گرفتاران میگشود .
روزی مرد فقیری به آن بزرگوار مراجعه کرد و درخواست کمک نمود . اتفاقا در آن هنگام امام مجتبی علیه السلام پولی در دست نداشت و از طرف دیگر از اینکه فرد تهیدستی از درخانهاش ناامید برگردد شرمسار بود . از این رو فرمود: آیا حاضری تو را به کاری راهنمایی کنم که به مقصودت برسی؟ گفت: چه کاری؟ فرمود: امروز دختر خلیفه از دنیا رفته و خلیفه عزادار شده، ولی هنوز کسی به او تسلیت نگفته است . نزد خلیفه میروی وبا سخنانی که به تو یاد میدهم، به وی تسلیت میگویی و از این راه به هدف خود میرسی . گفت: چگونه تسلیتبگویم؟ فرمود: وقتی نزد خلیفه رسیدی بگو «الحمد لله الذی سترها بجلوسک علی قبرها ولاهتکها بجلوسها علی قبرک; حمد خدا را که او را با نشستن تو بر قبرش پوشیده داشت و با نشستنش بر قبرت مورد هتک حرمت قرار نداد .» یعنی اگر دخترت پیش از تو از دنیا رفت و در زیر خاک پنهان شد، زیر سایه پدر بود، ولی اگر تو پیش از او از دنیا میرفتی، دخترت پس از مرگ تو در به در میشد و ممکن بود مورد هتک حرمت واقع شود .
مرد فقیر به این ترتیب عمل کرد . این جملههای عاطفی در روان خلیفه اثر عمیقی بر جای نهاد و از حزن و اندوه وی کاست و دستور داد جایزهای به وی بدهند . آنگاه پرسید: این سخن از آن خودت بود؟ گفت: نه، حسن بن علی علیهما السلام آن را به من آموخته است . خلیفه گفت: راست میگویی، او منبع سخنان فصیح و شیرین است .
پینوشتها:
1) محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، (بیروت، داراالاحیاء التراث العربی)، ج44، ص134 و 144 .
2) همان، ج43، ص282 .
3) هاشم معروف الحسنی، سیرة الائمة الاثنی عشر، (قم، منشورات الشریف الرضی) ج1، ص462 .
4) همان، ص257 .
5) بحار الانوار، (پیشین)، ج44، ص134 .
6) - سیوطی، تاریخ الخلفا، (بغداد، مکتبة المثنی، 1383 ه . ق) ص189 .
7) نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 193، ص402 .
8) محمد بن اسماعیل بخاری، الجامع الصحیح، (بیروت، دار احیاء التراث العربی) ج3، ص31 .
9) بحار الانوار، (پیشین)، ج 43، ص 264 .
10) ر . ک: بحار الانوار، ج43، ص262 .
11) ص/30 و 44 .
12) کهف/69 .
13) ذاریات/56 .
14) بحار الانوار، (پیشین)، ج44، ص139 .
15) همان، ج 43، ص 339 .
16) همان .
17) همان، ج43، ص331، روایت 1 .
18) همان، ج43، ص339 .
19) همان، ص331 .
20) همان، ج43، ص332 .
21) بقره/31- 32 .
22) کهف/65 .
23) بحار الانوار، (پیشین)، ج43، ص332- 333، روایت 4 .
24) همان، ج43، ص326، حدیث 6، و ر . ک: مناقب ابن شهرآشوب، ج4، ص6 .
25) همان، ج43، ص329، حدیث 9 .
26) نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 182 .
27) هاشم معروف الحسنی، سیرة الائمة الاثنی عشر، قم منشورات الشریف الرضی، ج2، ص16; حقایق پنهان، ص117 .
28) همان .
29) اخبار اصفهان، ج1، ص43- 47 و حقایق پنهان، ص117 .
30) ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، (قم، مؤسسه انتشارات علامه)، ج4، ص21 .
31) ابن واضح، تاریخ یعقوبی، (نجف، منشورات المکتبة الحیدریه، 1384 ه . ق)، ج2، ص170 .
32) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، (بیروت، دارصادر)، ج3، ص231 .
33) نصربن مزاحم، واقعه صفین، (قم، مکتبة بصیرتی، 1382 ه . ق)، ص113 .
34) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، (قاهره، داراحیاء الکتب العربیة، 1961 م)، ج11، ص25 .
35) بحار الانوار، (پیشین)، ج43، ص344، ذیل روایت 16 .
36) همان، ص339، ذیل روایت 13 و تاریخ یعقوبی (پیشین)، ج2، ص215 .
37) وسائل الشیعه، ج 9، ص 447 .
38) بحار الانوار، (پیشین)، ج43، ص333- 332، حدیث 4 .
39) همان، ص344 .
روح و ريحان محمد سرو بستان علي
زينت آغوش ناز زهره زهرا شده
سبط اکبر، سرور جمع جوانان بهشت
کز ازل فرمان فرمانداري اش امضاء شده
خسرو شيرين زبان و شهد لب شکر سخن
نوبر و نوشين روان و نوگل و زيبا شده
نام نيکويش حسن، خلقش حسن، خويش حسن
حسن سر تا سر، ز پا تا سر، ز سر تا پا شده
آن چه خوبان جهان دارند از حسن و جمال
جمله در وجه حسن بر وجه احسن جا شده
شه شده شهزاد گشته، ره شده رهبر شده
سر شده سردار گشته، مه شده، مولي شده
مجمع اسماء حسني را که «فادعوه بها» ست
مظهر نص «له الاسماء والحسني» شده
لمعه اي از پرتو روي نکويش «والضحي»
تار مويش لام «و الليل اذا يغشي» شده
از نگاه چشم مستش حور حيران در قصور
قهرمان «يعمل الجهر و ما يخفي» شده
بر دم عيسي دميده تا مسيحا دم شده
دست موسي را گرفته تا يد بيضا شده
همچو جدش مصطفي پيشاني نوراني اش
نقش نور «سبح اسم ربک الاعلي» شده
همچو بابش مرتضي چون ماه در شبهاي تار
نور بخش بي چراغان شب يلدا شده
خوان جودش «ربنا انزل علينا مائده»
نان بي من و اذايش «من والسلوي» شده
طاق ابروي خمش، بر آن خم ابر و قسم
در ره معراج ما چون «مسجد الاقصي» شده
نسل پاک احمد و حيدر حسين است و حسن
اين دو دريا بار ديگر باز يک دريا شده
جاي پيغمبر حسن، جاي علي باشد حسين
زين دو نور انوار نيکان جهان انشا شده
هر که در حُسن حَسن حُسن خداوندي نديد
روز ديد از ديدن دادار نابينا شده
ادعیه ی نقل شده از حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام در چهار بخش :
>ادعيه آن حضرت در ثناء الهي و درخواست حوائج از او
>ادعيه آن حضرت در مورد نياز و آنچه به آن ارتباط دارد
>ادعيه آن حضرت در رفع خطرات و بيماريها
>ادعيه آن حضرت در امور متفرقه
جمع آوری گردیده است . که هر کدام از این بخش ها، مشتمل بر چندین دعا می باشد . توجه شما را به این ادعیه ی پرمغز و محتوا ، از حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام ، جلب می نموده و از شما بازدید کننده ی گرامی التماس دعا داریم .
>>>>>ادعيه آن حضرت در ثناء الهي و درخواست حوائج از او
>دعاؤه في التسبيح لله سبحانه في اليوم الرابع من الشهر
سبحان من هو مطلع علي خوازن القلوب، سبحان من هو محصي عدد الذنوب سبحان من لايخفي عليه خافية في السماوات و الارض، سبحان المطلع علي السرائر عالم الخفيات.
سبحان من لايعزب عنه مثقال ذرة في الارض و لا في السماء سبحان من السرائر عنده علانية والبواطن عنده ظواهر سبحان الله و بحمده.
دعاي آن حضرت در تنزيه خداي بزرگ در روز چهارم ماه
پاک و منزه است خدائي که که بر اسرار قلبها آگاه است، پاک و منزه است کسي که شمارش گناهان را مي داند، پاک و منزه است، آنکه چيزي در آسمانها و زمين از ديد او پنهان نيست، پاک و منزه است آگاه بر رازها و داناي بر پنهانيها.
پاک و منزه است آنکه اندک چيز در زمين و آسمان از او پنهان نمي باشد، پاک و منزه، است آنکه رازها برايش آشکار و اسرار برايش هويدا است، پاک و منزه است خداوند و ستايش مخصوص اوست.
>>>>>ادعيه آن حضرت در مورد نياز و آنچه به آن ارتباط دارد
>دعاؤه في قنوت الوتر
اللهم اهدني فيمن هديت، و عافني فيمن عافيت، و تولني فيمن توليت، و بارک لي فيما اعطيت، و قني شر ما قضيت، انک تقضي و لا يقضي عليک، انه لا يذل من واليت، تبارکت ربنا و تعاليت.
>دعاي آن حضرت در قنوت نماز وتر
دعاي آن حضرت در قنوت نماز وتر
پروردگارا! مرا در زمره کساني قرار ده که ايشان را هدايت کرده اي، و سلامت دار به همراه کساني که به آنان سلامتي عطا فرموده اي، و مرا سرپرستي کن در ميان افرادي که ايشان را سرپرستي نموده اي، و در آنچه به من عطا کرده اي برکت عنايت نما، و شر و بدي آنچه مقدر کرده اي را از من دو دار، تو حاکم بوده و کسي بر تو حکم نمي کند، به درستيکه تو هر که را سرپرستي کني ذليل نمي گردد.
>دعاؤه في القنوت
يا من بسلطانه ينتصر المظلوم و بعونه يعتصم المکلوم سبقت مشيتک و تمت کلمتک و انت علي کل شيء قدير و بما تمضيه خبير
يا حاضر کل غيب، و يا عالم کل سر، و ملجاء کل مضطر، ضلت فيک الفهوم، و تقطعت دونک العلوم، انت الله الحي القيوم، الدائم الديموم.
قد تري ما انت به عليم، و فيه حکيم، و عنه حليم، و انت بالتناصر علي کشفه و العون علي کفه غير ضائق، و اليک مرجع کل امر کما عن مشيتک مصدره.
و قد ابنت عن عقود کل قوم، و اخفيت سرائر اخرين، و امضيت ما قضيت، و اخرت ما لافوت عليک فيه، و حملت العقول ما تحملت في غيبک ليهلک من هلک عن بينة و يحيي من حي عن بينة و انک انت السميع العليم، الاحد البصير
و انت اللهم المستعان و عليک التوکل، و انت ولي ما توليت لک الامر کله، تشهد الانفعال و تعلم الاختلال وتري تخاذل اهل الخبال و جنوحهم الي ما جنحوا اليه، من عاجل فان و حطام عقباه حميم ان و قعود من قعد، و ارتداد من ارتد و خلوي من النصار، [1] و انفرادي من الظهار، و بک اعتصم و بحبلک استمسک و عليک اتوکل
اللهم قد تعلم اني ما ذخرت جهدي، و لا منعت و جدي حتي انفل حدي و بقيت وحدي فاتبعت طريق من تقدمني في کف العادية و تسکين الطاغية عن دماء اهل المشايعة [2] و حرست ما حرسه اوليائي من امر اخرتي و دنياي.
فکنت لغيظهم اکظم و بنظامهم انتظم، و لطريقتهم اتسنم، و بميسمهم اتسم، حتي يأتي نصرک و انت ناصر الحق و عونه و ان بعد المدي من المرتاد و نأي الوقت عن افناء الاضداد.
اللهم صل علي محمد و ال محمد و آله و اخرجهم مع النصاب في سرمد العذاب، و اعم عن الرشد و ابصارهم و سکعهم في غمرات لذاتهم، حتي تأخدهم بغتة و هم غافلون و سحرة و هم نائمون بالحق الذي تظهره، و اليد التي تبطش بها، و العلم الذي تبديه، انک کريم عليم.
دعاي آن حضرت در قنوت
اي آنکه با قدرت او مظلوم ياري شده، و با کمک او مجروح التيام مي يابد، فرمانت پيشي گرفته، و امرت پايان پذيرفته، و تو بر هر کار توانا، و بر آنچه مي گذرد دانائي.
اي آنکه در هر پنهاني حاضر و بر هر راز و نهاني آگاهي و پناه هر مضطر و درمانده اي، اوهام در يافتن تو گم گشته، و علوم از رسيدن به کنه تو درمانده اند، و تو خدائي هستي که پايدار و دائمي و جاوداني.
آنچه بدان دانا و در آن حکيم بوده و از آن شکيبا و بردباري، را مي بيني، و تو بر ياري کردن براي برطرف ساختن آن و بر بازداشتن از آن قادري، و بازگشت هر کار به سوي توست، همچنانکه آغاز آن از فرمان تو بوده است.
از تصميمات هر گروهي جدا بوده و راز و نهان ديگران را مخفي مي داري، آن چه حکم کرده اي را اجرا نموده، و آن چه از دسترس تو دور نمي باشد را تأخير مي اندازي، آنچه عقول در مشيت تو بدان قادر بوده اند را به آنها داده اي، تا هر که هلاک مي گردد يا به راه راست هدايت مي شود با دليل و برهان توام بوده، و نزد خداوند عذري نداشته باشند و به درستيکه تو شنوا و دانا، يگانه و بينائي.
پروردگارا! تو ياري کننده بوده و توکل و اعتماد بر توست، و تو شايستگي سرپرستي مخلوقاتت را داري، و تمام جهان در اختيار توست، هر تأثير و تأثري در جهان را شاهد بوده، و به هر تغييري آگاهي، اعراض و روي گرداندن مکاران، و تمايل آنان به دنياي فاني و زينتهاي زودگذر آن - که عقاب الهي را به دنبال خود دارد - و نيز مبارزه نکردن آنان و بازگشتشان از دين، و بدون ياور شدنم، و نداشتن پشتيباني براي خود، را ديده اي، از تو ياري خواسته و به ريسمان محکم تو چنگ زده و بر تو توکل مي نمايم.
پروردگارا! تو مي داني که از هيچ کوششي فروگذار نکرده، و از هيچ عملي دريغ ننموده ام، تا آنگاه که قدرتم کاسته شد، و تنها ماندم، از اينرو راهي را انتخاب کردم که پيشينيان من براي رفع دشمني و ساکن نمودن طغيان و آشوب در جهت جلوگيري از خونريزي شيعيان برگزيده بودند، و آنچه اوليائم از امور دنيا و آخرت حراست کرده اند، را پاسداري نمودم.
از اينرو خشمشان، را تحمل کرده، و روششان را متابعت نموده، و راهشان را پذيرفته، و با نشانه آنان شناخته شده ام، تا آنگاه که ياري تو فرا رسد، و تو ياري کننده حق مي باشي، اگر چه مطلوبمان از ما دور باشد، و زمان براي نابودي دشمنان گذشته باشد.
خداوندا! بر محمد و خاندانش درود فرست، و آنان را به همراه دشمنانت در عذاب الهي ابدي داخل کن، و چشمانشان را از يافتن راه حق کور نما، ايشان را در لذات دنيوي فرو بر، تا مرگ آنان به طور ناگهاني فرا رسد، در حاليکه در غفلت به سر مي برند، يا در آن هنگام که در خواب فرو رفته اند، با حقيقتي که تو آن را ياري کرده و قدرتي که با آن دشمنانت را مجازات مي کني، و علمي که آن را آشکار مي گرداني، به درستيکه تو بزرگوار و دانائي.
[1] اشارة الي قعود اهل الکوفة.
[2] اهل المشايعة: المراد به شيعتهم عليهم السلام.
دعاؤه في الاستسقاء
اللهم هيج لنا السحاب بفتح الابواب بماء عباب و رباب بانصباب و انسکاب.
يا وهاب، اسقنا مغدقة، مطبقة مونقة، فتح اغلاقها و يسر اطباقها، و سهل اطلاقها، و عجل سياقها بالاندية في بطون الاودية بصبوب الماء.
يا فعال اسقنا مطرا قطرا، طلا مطلا مطبقا طبقا، عاملا معما، رهما بهما، رحما [1] رشا مرشا، واسعا کافيا، عاجلا طيبا مريئا مبارکا، سلاطحا بلاطحا يباطح الاباطح مغدودقا مغرورقا.
اسق سهلنا و جبلنا و بدونا و حضرنا، حتي ترخص به اسعارنا، و تبارک لنا في صاعنا و مدنا، ارنا الرزق موجودا، و الغلاء مفقودا، امين رب العالمين.
>دعاي آن حضرت در طلب باران
پروردگارا! ابرها را براي ما با گشودن درهايش براي ريزش آبهاي بسيار فراوان و پي در پي به حرکت درآور.
اي بخشنده! براي ما باران فرو ريز، پي در پي فراگير روياننده، قفلهايش را بگشا، و موانعش را برطرف کن، و ريزش آنرا آسان گردان، و در آمدن آن براي نمناک ساختن دشتها به وسيله ريزش آب تسريع فرما.
اي تلاشگر برايمان باران فرو ريز، باراني قطره قطره، فراوان و بسيار، پي در پي و فراگير، نمناک کننده، وسيع و کافي، سريع و پاکيزه و روياننده، گوارا و مبارک، عريض و گسترده که دشتها را نمناک سازد.
در کوه و دشتمان، و شهر و بيابانمان باران فرو ريز، تا قيمتهايمان را کاهش داده، و در کيل و وزنمان برکت عطا کني، روزيمان را بما بنمايان، و قحطي را معدوم ساز، اي پروردگار جهانيان اجابت فرما.
[1] رجما (خ ل).
دعاؤه عند باب المسجد
روي انه کان عليه السلام: اذا بلغ باب المسجد رفع رأسه و يقول: الهي ضيفک ببابک، يا محسن قد اتاک المسيء فتجاوز عن قبيح ما عندي بجميل ما عندک يا کريم.
>دعاي آن حضرت در کنار درب مسجد
روايت شده که آن حضرت هنگامي که به درب مسجد مي رسيد سر را بلند کرده و مي فرمود:
پروردگارا! ميهمانت کنار در خانه ات ايستاده، اي نيکوکار گناهکار به درگاهت آمده، پس اي بزرگوار در مقابل زيبائيهايي که نزد توست از کار زشت من درگذر.
>>>>>ادعيه آن حضرت در رفع خطرات و بيماريها
>دعاؤه في الاحتجاب
اللهم يا من جعل بين البحرين حاجزا و برزخا و حجرا محجورا يا ذالقوة و السلطان، يا علي المکان، کيف اخاف، و انت املي، و کيف اضام و عليک متکلي.
فغطني من اعدائک [1] بسترک، و افرغ علي من صبرک و اظهرني علي اعدائي بامرک و ايدني بنصرک اليک اللجاء و نحوک الملتجاء، فاجعل لي من امري فرجا و مخرجا
يا کافي اهل الحرم من اصحاب الفيل، و المرسل عليهم طيرا ابابيل، ترميهم بحجارة من سجيل، ارم من عاداني بالتنکيل
اللهم اني اسألک الشفاء من کل داء، و النصر علي الاعداء و التوفيق لما تحب و ترضي
يا اله من في السماء و الارض، و ما بينهما و ما تحت الثري، بک استکفي، و بک استشفي، و بک استعفي، و عليک اتوکل فسيکفيکهم الله و هو السميع العليم.
>دعاي آن حضرت در پوشيده ماندن از خطرات
پروردگارا! اي آنکه بين دو دريا مانع و فاصله قرار دادي، اي داراي نيرو و توانمندي اي آنکه جايگاهش برتر است، چگونه از تو در هراس باشم در حاليکه تو اميدم مي باشي، و چگونه مورد ستم واقع شوم در حاليکه تو پناهم هستي.
پس با پوشش خود مرا از دشمنانت پوشيده دار، و صبر و بردباريت را بر من فرو ريز، و با قدرتت مرا بر دشمنانم ياري گردان، و با ياريت کمک فرما، پناه توئي و اعتماد بر توست، پس در کارم گشايش و فرج مقدر کن.
اي آنکه اهل مکه را در مقابل اصحاب فيل ياري کرده، و پرندگان ابابيل را براي آنان فرستادي، تا ايشان را با سنگهاي آتشين سنگ باران کردند، هر که با من دشمني مي کند را عقوبت کن.
خداوندا! شفاء از هر بيماري، و ياري بر دشمنان، و توفيق بر آنچه خشنودي تو در آنست را از تو مي خواهم.
اي پروردگار هر که در آسمان و زمين و در ميان آنها و در زير زمين است، از تو شفا طلبيده و از تو بخشش مي خواهم، و بر تو توکل مي کنم، و خداوند آنان را کفايت کرده، و او شنوا و داناست.
[1] اعدائي (خ ل).
>دعاؤه في الاحتراز
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم اني اسألک بمکانک و بمعاقد عزک، و سکان سماواتک و انبيائک و رسلک ان تستجيب لي فقد رهقني من امري عسر
اللهم اني اسألک ان تصلي علي محمد و ال محمد و ان تجعل لي من عسري يسرا.
دعاي آن حضرت در دفع شدائد
بنام خداوند بخشنده مهربان، خداوندا به جايگاهت و مکانهاي عزتت و ساکنين آسمانهايت، و پيامبران و رسولانت، از تو مي خواهم که دعايم را اجابت کني، چرا که در سختي قرار گرفته ام.
خدايا! از تو مي خواهم که بر محمد و خاندانش درود فرستي و امر مشکلم را آسان فرمائي.
>دعاؤه اذا احزنه امر
روي انه عليه السلام اذا احزنه امر: خلا في بيت و دعا به:
يا کهيعص يا نور يا قدوس، يا خبير يا الله يا رحمان - ثلاثا.
اغفر لي الذنوب التي تحل بها النقم، و اغفرلي الذنوب التي تغير النعم، و اغفر لي الذنوب لتي تهتک العصم، و اغفر لي الذنوب التي تنزل البلاء، و اغفرلي الذنوب التي تعجل الفناء.
و اغفرلي الذنوب التي تديل الاعداء، و اغفرلي الذنوب التي تقطع الرجاء، و اغفرلي الذنوب التي ترد الدعاء و اغفرلي الذنوب التي تمسک غيث السماء و اغفرلي الذنوب التي تظلم الهواء، و اغفرلي الذنوب التي تکشف الغطاء.
ثم يدعو بما يريد.
دعاي آن حضرت در دفع حزن اندوه
روايت شده: هرگاه آن حضرت محزون مي گرديد در اتاقي قرار گرفته و اين دعا را مي خواند:
اي کهيعص، اي نور، اي پاکيزه، اي دانا، اي خداوند، اي بخشنده - سه بار.
گناهاني که نعمت و عذاب را بر من فرود مي آورد، و گناهاني که نعمت ها را به نقمت مبدل مي سازد، و گناهاني که پرده هاي حيا را مي درد، و گناهاني که بلا را نازل مي کند، و گناهاني که فنا و نابودي را تسريع مي گرداند، را بيامرز.
و گناهاني که دشمنان را مسلط مي سازد، و گناهاني که اميدها را نااميد مي کند و گناهاني که دعا را رد مي کند، و گناهاني که از نزول باران ممانعت بعمل مي آورد، و گناهاني که هوا را تاريک مي کند، و گناهاني که پرده ها را مي درد، را بر من ببخشاي.
آنگاه به آنچه مي خواهد دعا مي کند.
>دعاؤه في دفع کيد الاعداء و رد بأسهم
اللهم اني ادرا بک في نحورهم، و اعوذ بک من شرورهم و استعين بک عليهم فاکفنيهم بما شئت و اني شئت من حولک و قوتک يا ارحم الراحمين.
>دعاي آن حضرت در دفع کيد و دشمنان و شر آنان
دعاي آن حضرت در دفع کيد و دشمنان و شر آنان
پروردگارا! به ياري تو در مقابل دشمنان ايستادگي کرده و از شرور آنان به تو پناه مي آورم، و از تو بر عليه ايشان ياري مي طلبم، به هر چه مي خواهي و هر گونه که مي خواهي مرا بر آنان ياري فرما، اي بهترين ياري کنندگان.
>دعاؤه علي اعدائه
اللهم اني قد دعوت و انذرت و امرت و نهيت، و کانوا عن اجابة الداعي غافلين، و عن نصرته قاعدين و عن طاعته مقصرين، و لاعدائه ناصرين.
اللهم فانزل عليهم رجزک و بأسک و عذابک، الذي لا يرد عن القوم الظالمين.
>دعاي آن حضرت بر عليه دشمنانش
دعاي آن حضرت بر عليه دشمنانش
خداوندا! من آن را به تو خوانده و از مخالفتت بر حذر داشتم، و ايشان را امر و نهي نمودم، اما ايشان از پذيرش دعوتم غافل و از ياريم باز ايستاده، و از اطاعتم کوتاهي کرده و دشمنانم را ياري نمودند.
خدايا! پس عذاب و سخط و عقابت که شامل ستمکاران مي گردد را بر آنان فرو ريز.
>دعاؤه لدفع کيد العدو (لما أتي معاوية)
بسم الله الرحمن الرحيم، بسم الله العظيم الاکبر، اللهم سبحانک يا قيوم، سبحان الحي الذي لا يموت.
اسألک کما امسکت عن دانيال افواه الاسد، و هو في الجب فلا يستطيعون اليه سبيلا الا باذنک اسألک ان تمسک عني امر هذا الرجل، و کل عدوي في مشارق الارض و مغاربها، من الانس و الجن، خذ باذانهم و اسماعهم و ابصارهم و قلوبهم و جوارهم
و اکفني کيدهم بحول منک و قوة و کن لي جارا منهم و من کل جبار عنيد، و من کل شيطان مريد، لايؤمن بيوم الحساب
ان وليي الله الذي نزل الکتاب، و هو يتولي الصالحين، فان تولوا فقل حسبي الله لا اله الا هو عليه توکلت و هو رب العرش العظيم.
>دعاي آن حضرت بر عليه دشمنش، آنگاه که نزد معاويه رفت
دعاي آن حضرت بر عليه دشمنش، آنگاه که نزد معاويه رفت
بنام خداوند بخشنده مهربان، بنام خداوند برتر و والاتر، پروردگارا اي پابرجا تو از هر عيب و نقصي منزه هستي، پاک و منزه است زنده اي که نمي ميرد.
از تو مي خواهم همانگونه که دانيال را درون چاه از گزند شيران نجات دادي، و به او صدمه اي نرساندند، مرا از آزار اين مرد، و هر انسان و جن که در شرق و غرب جهان است در امان داري، و گوشها و چشمها و قلبها و اندامشان را در اختيار بگير.
مرا با نيرو و توانمندي خودت از کيد و مکر آنان در امان دار، و از آنان و از هر ستمگر کينه توز و هر شيطان رانده شده اي، که به روز قيامت ايمان ندارد، در امان دار.
به درستيکه سرپرست من خداوندي است که کتاب را نازل فرمود و نيکوکاران را سرپرستي مي کند پس اگر روي گرداندند بگو خداوند مرا کفايت مي کند، معبودي جز او نبوده، بر او توکل کرده و او پروردگار جهانيان است.
>دعاؤه علي زياد بن أبيه
اللهم خذلنا و لشيعتنا من زياد بن ابيه، و ارنا فيه نکالا عاجلا انک علي کل شي ء قدير.
>دعاي آن حضرت بر عليه ابن زياد
دعاي آن حضرت بر عليه ابن زياد
پروردگارا! انتقام من و شيعيانم را از ابن زياد بگير، و مجازات سريعي را در مورد او به عمل آور و بما نشان ده، به درستيکه تو بر هر کار توانائي.
>دعاؤه علي رجل من بني امية
روي ان رجلا من بني امية اغلظ للحسن عليه السلام کلامه، و تجاوز الحد في السب و الشتم له و لابيه، فقال الحسن عليه السلام:
اللهم غير ما به من النعمة و اجعله انثي ليعتبر به.
فنظر الاموي في نفسه، و قد صار امرأة.
دعاي آن حضرت بر عليه مردي از بني اميه
روايت شده: مردي از بني اميه به آن حضرت کلمات درشتي گفته، و فحش ناسزاي بسياري را به ايشان و پدرش نسبت داد، آن حضرت فرمود:
پروردگارا! نعمتي که به او داده اي را به عذاب مبدل کن، و او را براي عبرت ديگران زن گردان.
آن شخص بخود نظر افکند، ديد به زن مبدل شده است.
>دعاؤه لدفع شر الجار
شکار رجل الي الحسن بن علي عليهماالسلام جارا يؤذيه، فقال له الحسن عليه السلام: اذا صليت المغرب، فصل رکعتين، ثم قل:
يا شديد المحال يا عزيز اذللت بعزتک جميع ما خلقت اکفني شر فلان بما شئت.
و في رواية:
يا شديد القوي، يا شديد المحال يا عزيز، اذللت بعزتک جميع من خلقت، صل علي محمد و آل محمد و اکفني مؤونة فلان بما شئت.
>دعاي آن حضرت در دفع شر همسايه
شخصي نزد آن حضرت از آزار همسايه اش شکايت کرد، آن حضرت فرمود: بعد از نماز مغرب دو رکعت نماز بگزار، و سپس بگو:
اي آنکه کيد و مکرش قوي است، اي پايدار، با قدرتت تمامي مخلوقانت را در اختيار خود قرار داده اي، شر فلان فرد را با هر چه خواهي بگير.
و در روايتي آمده:
اي نيرومند، اي آنکه مکر و کيدش قوي است، اي پايدار، با قدرتت تمامي مخلوقاتت را در اختيار گرفته اي، بر محمد و خاندانش درود فرست و رنج فلان فرد را با هر چه مي خواهي از من دور دار.
>دعاؤه في العوذة لوجع الرجل
عن الباقر عليه السلام قال: کنت عند الحسين بن علي عليهماالسلام اذ اتاه رجل من بني امية من شيعتنا، فقال له: يا ابن رسول الله ما قدرت ان امشي اليک من وجع رجلي، قال: فاين انت من عوذة الحسن بن علي عليهماالسلام؟ قال: يابن رسول الله و ما ذاک؟ قال:
انا فتحنا لک فتحا مبينا، ليغفر لک الله - الي قومه: - و کان الله عزيزا حکيما. [1] .
>دعاي آن حضرت براي درد پا
دعاي آن حضرت براي درد پا
از آن حضرت روايت شده که فرمود: نزد امام حسين عليه السلام بودم که فردي شيعه از بني اميه نزد ايشان آمد و گفت:
اي پسر پيامبر بخاطر درد پا نمي توانم نزد تو بيايم، فرمود: چرا دعاي حضرت امام حسن عليه السلام را نمي خواني فرمود، آن کدامست؟ فرمود:
به درستيکه گشايش و پيروزي آشکاري که براي تو فراهم آورديم، تا خداوند از گناهان گذشته و آينده تو درگذرد - تا آنجا که فرمايد: و خداوند استوار و حکيم است. [2] .
[1] انا فتحنا لک فتحا مبينا - ليغفر لک الله ما تقدم من ذبنک و ما تأخر و يتم نعمته عليک و يهديک صراطا مستقيما و ينصرک الله نصرا عزيزا - هو الذي انزل السکينة في قلوب المؤمنين ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم والله جنود السماوات و الارض و کان الله عليما حکيما - ليدخل المؤمنين و المؤمنات جنات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها و يکفر عنهم سيئاتهم و کان ذلک عند فوزا عظيما - و يعذب المنافقين و المنافقات و المشرکين و المشرکات الظانين بالله ظن السوء عليهم دائرة السوء و غضب الله عليهم و لعنهم و اعد لهم و سأت مصيرا - و لله جنود السماوات و الارض و کان الله عزيزا حکيما - الفتح 1 - 7.
[2] به درستيکه گشايش و پيروزي آشکاري را براي تو فراهم آورديم، تا خداوند از گناهان گذشته و آينده تو درگذرد و نعمت خود را بر تو کامل کرده و تو را به راه راست هدايت نمايد.
و تو را با نصرتي و عزت ياري کند، اوست پروردگاري که آرامش و وقار را بر دلهاي مؤمنان نازل کرد تا بر يقين، و ايمانشان بيفزايد، و ايمانشان را کامل گرداند و لشکريان آسمانها و زمين از آن خداست و خداوند آگاه و حکيم است، براي آنکه خدا مي خواست مردان و زنان مؤمن را تا ابد در بهشت هائي که زير درختانش نهرها جاري است داخل گرداند، و گناهانشان را ببخشد، در حقيقت اين پيروزي بزرگي است و نيز خداوند خواست، تا همه منافقان ومشرکان و آنانکه بخدا بدگمان بودند را عذاب کند، و خداوند بر آنان خشم نمود، و مورد لعنتشان قرار داده و جهنم را بر ايشان آماده ساخت که بدجايگاهي است و لشکريان آسمانها و زمين براي خداست و خداوند پابرجا و حکيم است سوره فتح 1 - 7.
>دعاؤه في العوذة لاصابة العين
عن الحسن عليه السلام: ان دواء الاصابة بالعين ان يقراء:
و ان يکاد الذين کفروا ليزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و يقولون انه لمجنون و ما هو الا ذکر للعالمين.
دعاي آن حضرت در دفع چشم زخم
از آن حضرت روايت شده که فرمود: دواء چشم زخم آن است که بخواني:
و آنگاه که کافران آيات قرآن را شنيدند، نزديک بود با چشمهاي خود تو را چشم زخم زنند، و مي گويند اين شخص ديوانه است، و در حاليکه اين کتاب الهي جز تذکر و پند براي جهانيان چيز ديگري نيست.
>>>>>>ادعيه آن حضرت در امور متفرقه
>دعاؤه في الاستعاذه
اللهم اني اعوذ بک من قلب يعرف و لسان يصف و اعمال تخالف.
>دعاي آن حضرت در پناه بردن به خدا از بعضي از امور
دعاي آن حضرت در پناه بردن به خدا از بعضي از امور
پروردگارا! از قلبي که مي شناسد، و زباني که توصيف مي کند، و اعمالي که مخالفت کرده مي شود، به تو پناه مي برم.
>دعاؤه عند التزام الرکن
روي ان الحسن بن علي بن ابيطالب عليهما السلام التزم الرکن، فقال:
الهي انعمت علي فلم تجدني شاکرا و ابتليتني فلم تجدني صابرا فلا انت سلبت النعمة بترک الشکر و لا انت ادمت الشدة بترک الصبر الهي ما يکون من الکريم الا الکرم.
>دعاي آن حضرت در کنار رکن يماني
دعاي آن حضرت در کنار رکن يماني
روايت شده: امام حسن عليه السلام کنار رکن يماني قرار گرفته و فرمود:
پروردگارا! به من نعمت ارزاني داشتي ولي سپاسگزارم نيافتي، و مرا به ناراحتي دچار ساختي ولي صبور و شکيبايم نديدي، پس نعمتت را به سبب ترک شکر سلب نکرده، و ناراحتي را به سبب ترک صبر و شکيبائي استمرار نمي بخشي، پروردگارا از بزرگوار جز بزرگواري انتظار نمي رود.
>دعاؤه اذا أفطر
عن الکاظم، عن ابيه، عن جده، عن الحسن بن علي عليهما السلام:
ان لکل صائم عند فطوره دعوة مستجابة، فاذا کان اول لقمة فقل:
بسم الله، يا واسع المغفرة اغفرلي.
و في رواية اخري:
بسم الله الرحمن الرحيم، يا واسع المغفرة، اغفرلي.
فانه من قالها عند افطاره غفر له.
>دعاي آن حضرت هنگام افطار
دعاي آن حضرت هنگام افطار
از آن حضرت روايت شده که فرمود: هر روزه دار در زمان افطار يک دعاي مستجاب دارد، در اولين لقمه خود بگويد:
بنام خداي، اي داراي بخشش بسيار، مرا ببخشاي.
و در روايتي آمده:
بنام خداوند بخشنده مهربان، اي داراي بخشش بسيار مرا ببخش.
هر که هنگام افطار اين دعا را بخواند، بخشيده مي شود.
>دعاؤه في ليلة القدر
يا باطنا في ظهوره و يا ظاهر في بطونه يا باطنا ليس يخفي يا ظاهرا ليس يري، يا موصوفا لا يبلغ بکينونته موصوف، و لا حد محدود.
يا غائبا غير مفقود، و يا شاهدا غير مشهود، يطلب فيصاب لم يخل منه السماوات لم يخل منه السماوات و الارض و ما بينهما طرفة عين لا يدرک بکيف و لا يأين باين و لا بحيث.
انت نور النور و رب الارباب، احطت بجميع الامور، سبحان من ليس کمثله شيء، و هو السميع البصير سبحان من هو هکذا و لا هکذا غيره.
>دعاي آن حضرت در شب قدر
دعاي آن حضرت در شب قدر
اي که از شدت ظهور پنهان و در ناپيدائي آشکاري، اي ناپيدائي که هيچ چيز بر تو مخفي نيست، اي آشکاري که ديده نمي شود، اي توصيف شده اي که هيچ توصيف شده اي به ذات تو پي نبرده، و تو را تحديد به مقداري ننمايد.
اي غائبي که هرگز گم نشده اي، و اي شاهدي که مشاهده نمي شوي، اگر جستجو شوي پيدا نشده، و آسمانها و زمين و آنچه در آنهاست لحظه اي از تو خالي نمي باشد، با کيفيتي درک نشده و با مکان تعيين نمي گردي.
نورانيت نور از توست، و پروردگار هر پرورش دهنده اي، و به تمام کارها احاطه داري، پاک و منزه است آنکه چيزي همانند او نيست و او شنوا و بيناست پاک و منزه است آنکه چنين است و همانندي ندارد.
>دعاؤه اذا هنئه بمولود
روي انه ولد للحسن بن علي عليهما السلام مولود، فاتته قريش فقالوا: يهنئک الفارس، فقال عليه السلام: و ما هذا من الکلام، فقولوا:
شکرت الواهب، و بورک لک في الموهوب و بلغ الله به اشده و رزقک بره.
>دعاي آن حضرت در کيفيت تبريک براي ولادت فرزند پسر
دعاي آن حضرت در کيفيت تبريک براي ولادت فرزند پسر
روايت شده: براي آن حضرت فرزند پسري به دنيا آمد، قريش نزد ايشان آمده و گفتند: تو را به خاطر داشتن اسب سوار تبريک مي گوئيم، امام فرمود: اين چه کلامي است بگوييد:
بخشنده را شکر گزارده، و در آنچه به تو داده شده برکت عطا شود، و خداوند او را به نهايت درجه برساند، و از نيکي او تو را بهره مند سازد.
>دعاؤه عند احتضاره لطلب الرحمة من الله تعالي
عن رؤبة من مصقلة قال: لما نزل بالحسن عليه السلام الموت قال: اخرجوا فراشي الي صحن الدار، فاخرجوه، فرفع رأسه الي السماء و قال:
اللهم اني احتسب عندک نفسي، فانها اعز الانفس علي لم اصب بمثلها.
اللهم ارحم صرعتي، و انس في القبر وحدتي.
>دعاي آن حضرت هنگام احتضار براي طلب رحمت الهي
دعاي آن حضرت هنگام احتضار براي طلب رحمت الهي
از رؤبه بن مصقله روايت شده که گفت: آن حضرت هنگام احتضار فرمود: بستر مرا به حياط ببريد، او را بيرون بردند، سر بلند کرد و اين دعا را خواند:
خداوندا! من جانم که عزيزترين چيزها نزد من بوده و همانند آن چيزي را در اختيار ندارم به تو مي سپارم.
خدايا! مرا مورد رحمتت قرار ده، و در تنهايي قبر مونس من باش.
برگرفته از صحيفة الحسن
نوشته ی جواد قيومي اصفهاني
انتشارات :دفتر انتشارات اسلامي
