لیلة القدر

عموی نازنینی چون حسن جان

به نام او و به یاد دوست

با سلام

دو شب مونده به نیمه ماه خوب شعبان حدود ساعت دو صبح بود که سرفه امونم رو برید و برای اینکه خانواده از صدای سرفه های من بیدار نشن سوار ماشین شدم و راه افتادم سمت داروخانه شبانه روزی محل واه خرید دیفن هیدرامین یا اکسپکتورانت یا.....

از اونجایی که از اول شب تب و لرز داشتم و حالم خوش نبود تا اون ساعت بعد از نیمه شب ، برام خیلی طولانی گذشته بود و فکرمیکردم تموم عالم و آدم الان باید تو خونه هاشون در حال استراحت باشن و نهایتا متدینین در حال عبادت.

از پیچ کوچه که گذشتم یه دفعه خشکم زد.....

تو محله ما الحمدلله چیزی که فراوونه مسجده و بخصوص حسینیه. تو بیشتر شهادت ها دسته عزاداری راه میافته و خلاصه تو مراسم های مذهبی به فضل اهل بیت علیهم السلام محله پر جنب و جوشیه....

اون موقع بعد نیمه شب دیدم کلی جوون دارن خیابون و جلوی مسجد رو تزیین میکنن و بعدش که پیچیدم توی خیابون اصلی. موضوع سرفه کردنم رو کاملا فراموش کرده بودم و مست و مبهوت غیرت جوونای ایرانی شده بودم که به عشق صاحبمون و آقامون حضرت حجت ارواحنا له الفداه با چه حرارتی ...

دیوار و داربست و درخت مبهوت رنگ عوض کردن و پوشیدن لباسهای شاد خوشون بودند.

تهرون همون شهری که با اومدن نسیمی در هوایش همه آلودگی هاش بار سفر رو میبنده....

تهرون همون شهری که جشن میلاد آقامون رو همونهایی داغ کردند که در جشن راهیابی تیم ملی فوتبال .....

تهرون شهر فرشته هایی که جونشون رو تو سینی دو دستی تقدیم ولی میکنن.......

تهرون که با اومدن نسیمی اینطور پاکیزه میشه..... اگه آقامون بیاد ............

جشن میلاد امید اهل بیت علیهم السلام مبارک

به نقل از وبلاگ دوسیب آلبالو