نفی شهادت حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) توسط مولوی عبدالحمید

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

در ایام سالروز شهادت بی بی فاطمه زهرا (سلام الله علیها

نفی شهادت حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) توسط مولوی عبدالحمید

 

فاطميه بايد عاشورائي برگزار شود. مقام معظم رهبري

از كلمات عبدالحميد معلوم مي شود اعلام شهادت يك حركت استراتژيك براي نظام بوده است و بايد مواظب آن باشيم هر چند در بيان اين مطلب هم كاملا اشتباه كرده است چرا كه اولين بار تعطيلي شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها در سال 1368 توسط مقام معظم رهبري انجام شد ولي به دليل حواس جمع نبودن مردم اين تعطيلي برداشته شد. اي عزاداران فاطمي به هوش باشيد.

اعلام شهادت واقعا خواري است در چشم دشمنان دين چرا كه در مقابل سؤالات پيروان خود نمي توانند پاسخگو باشند و اين موضوعي كاملا مستند كه در منابع خود آنان نيز آمده است و از مديريت محترم سايت تقاضا داريم در اين ايام و در ذيل اين خبر اسناد شهادت را منتشر نمايد.

با سلام یکی نیست به این آقای مولوی یگوید که : شما چرا مساله را محدود به این چند سال می بینی ؟ یعنی به نظر شما اصلا حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) به شهادت نرسیدن ؟ چطور میشه حضرت به اون سرعت بعد از پدر .. ؟ داستان شهادت حضرت محسن را چی میگید ؟ دفن شبانه را چطور ؟ داستان مخفی بودن قبر ؟ هزار تا چیز دیگه هم هست بماند اما چند نکته :
1_ بی شک همانگونه که مقام معظم رهبری بارها بخصوص عیدغدیر امسال فرمودند بحث وحدت به هیچ وجه به معنای فراموش کردن غدیر و امامت و ... نیست بلکه مانیز به تاسی از حضرت امیر ( سلام الله علیه ) بایستی بادیگران رفتار کنیم و این به معنای فراموشی اصل ماجراها نیست . ( قابل توجه مسولین و منادیان وحدت )

2_ هیچ گاه دل شما : آقای مولوی برای وحدت مسلمین بیشتر از فرزند پیامبر که به قول خودتان پرورش یافته مکتب و دامان پیامبر است ، نسوزد ! راستی ایرادخطبه حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) در مسجدپیامبر و بیانات کاملا دقیق و دلائلی که حضرت آورده اند ( آنهم در آن زمان و در حضور همه ) به نظرتان منافی وحدت نیست ؟

3_ اگر کسانی در شیعه بدنبال وحدت هستند باید رفتار حضرات معصومین ملاک عملشان باشد و کاتولیک تر از پاپ نباشند !!!

4_ با همه این تفاصیل عزیزان را اول خواندن خطبه حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) در مسجد در این آدرس :
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=14336
و سپس بیانات رهبر معظم انقلاب به مناسبت غدیر در این آدرس :
http://leader.ir/langs/fa/index.php?p=bayanat&id=6190

دعوت میکنم

راستی داشت یادم می رفت آقای مولوی و دیگر عزیزان بدانند که در داستان حضرت زهرا و ائمه ( علیهم السلام ) فرقی بین جناحهای سیاسی نیست اگر چه برخی استقلالی و برخی پرسپولیسی هستیم اما به وقتش همه تیم ملی را تشویق میکنیم !!!

مورد حضرت زهرا عليهاالسلام تعبير به « مقتولة » و « شهيدة » داريم . در روایتی حضرت موسى بن جعفر عليه‏السلام می فرمایند :
« ان فاطمة صدّيقة شهيدة » (كافى ، جلد 1 صفحه 457) .
تعبير مهم نيست ، اصل اذعان به اين داستان است كه خود اهل سنّت روايت كرده‏اند . علّت شهادت حضرت
صدّيقه عليهاالسلام چه بود ، و ايشان عليهاالسلام چگونه از دنيا رفتند .
« وكان سبب وفاتها ان قنفذا مولى عمر لكزها بنعل السيف بأمره فأسقطت محسنا فمرضت من ذلك مرضا شديدا » (دلائل الإمامه ، صفحه 134) .
سبب از دنيا رفتن حضرت عليهاالسلام اين بود كه قنفذ (غلام عمر) به دستور اربابش با قسمت انتهايى غلاف شمشير كه از جنس فلز است به شدّت به سينه حضرت زهرا عليهاالسلام كوبيد و در نتيجه محسن عليه‏السلام سقط شد و حضرت عليهاالسلام به شدّت مريض شدند .
در روايت ديگر كه ذهبى نقل مى‏كند ، آمده :
« ان عمر رفس فاطمة حتّى اسقطت بمحسن » (ميزان الاعتدال ، جلد 1 صفحه 139) .
خود خليفه با لگد به سينه حضرت فاطمه عليهاالسلام زد كه منجر به سقط جنين‏شان شد .

اگر بخواهيم شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها را انكار كنيم، بايد وجود حضرت زهرا و وجود كساني به نام عمر و ابوبكر و قنفذ را انكار كنيم. چون شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها مساوي با تاريخ است. و انكار شهات آن حضرت يعني انكار كلّ تاريخ. اگر اعتقاد عبد الحميد معتبر باشد بايد خيلي اميرالمؤمنين و غدير و ولايت و امامت و همه را انكار كنيم. اينكه ایشان چه اعتقادي دارد براي شيعه مهم نيست. مهم اينجاست كه در شيعه دستهاي ناپاكي پيدا مي‌شود كه آب را در آسياب دشمن مي‌ريزد.

اللهم خص انت اول ظالم بالعن منی و...

لعنت خدابرقاتلین حضرت فاطمه باد

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)

بیانات آیت الله فاضل لنکرانی راببینید . ایشان می گویند : وحدتی که امام و آقای بروجردی قائل بودند به معنی جلوگیری از این کار ها نیست .

عبدالحمید آقامون میادش.. اون وقت نشونت میده شهادت بود یا وفات...منتظر باش

وحدت به معناي ناديده گرفتن حقايق تاريخي نيست. بلكه به معناي پذيرفتن اشتباهات از سوي دو طرف و همچنين تاكيد بر روي مشتركات است. از دنيا رفتن يك بانوي جوان هجده ساله در كشاكش تنش‌هاي سياسي و برخوردهاي ناگوار چه معنايي جز شهادت دارد؟

"اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و اخر تابع له علی ذلک"

بس تجربه كرديم در اين دير مكافات
با آل علي هر كه در افتاد ور افتاد

من توی زاهدان زندگی میکنم . جدیدن وهابی ها خیلی پر رو شدن ........ از مسئولین خواهش میکنم جلوشونو بگیرن . دهه ی اول سی دی و بروشور میدادن توی شهر با موضوع از وفات تا افسانه ی شهادت . به خدا دارن به شیعه ضربه وارد میکنن . تا کی میخواین این وحدت یه طرفه رو ادامه بدین ؟ یه کاری انجام بدین ...

زندگی بی فاطمه رنج آور است //مرگ از این زندگانی بهتر است//گریه کن ای آسمان تنها شدیم//خسته ودرمانده و بی زهرا شدیم//ای تو شیعه با علی کن زمزمه**

با سلام
هر وقت شخصيت هاي به اصطلاح علمي اهل عامه كه حتي نسبت به منابع مورد قبول خودشان هم اطلاعات جامعی ندارند نسبت به بحث شهادت متعرض میشوند،به این فکر میکنم که این همه ترس بابت چیست؟ آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است؟؟؟

بنده یه سری اسلاید دارم مربوط به کتب اهل سنت راجع به جریانی که ایشان (عبدالحمید)ازآن بی خبر است . البته تا انجائی که بنده میدانم آنها از همه چیز با خیرند اما اگر ............... امیدوارم منظورم را بفهمید
بگو به شما .......... به شهادت رسیدند یا فوت کردند مهم این است که آن کسی که بخاً بخاً گفت بیعتش را فراموش کرد البته باز برای این هم بهانه ای دارند . بقول قرآن هرکسی با آنچه دوست دارد محشور می شود . حالا من چطوری این اسلایدها را بفرستم ؟

این حرف ها خریدار نداره ، این ها باید بیایند و ببینند در شام غریبان فاطمه زهرا در شهر ها چه خبر بود

یکی ازهمین آقایون در مناظره با آقای حسینی قزوینی در خصوص مسئله شهادت حضرت زهرا به شدت کم آورده بود

خدا قاتلین حضرت زهرا و پیروان امروزشان را با هم لعنت کند

ای خدا ظهور حضرت مهدی را برسان
و تقاص سیلی که به حضرت زهرا زده ان بکیرد

شهادت حضرت زهرا را توسط نفرین شدگان از زبان حضرت زهرا ، به همه شیعیان آن حضرت تسلیت میگویم
لعن الله قاتلیک یا زهراء

آیا این شخص و گفته هایش آنقدر اهمیت دارند که خواسته باشیم در مورد اواظهار نظر کنیم....
نحن نحتاج بدعاک یا ابا صالح المهدی

همه آدمها عقل دارن و شايسته نيست به كسي اعتقاد داشت كه متهم به ظلم در حق حضرت فاطمه زهرا (س)است

سلام
نميخواستم اينجا چيزي بنويسم چون ميدونم فايده اي نداره اما وقتي قسمت نظرات رو خوندم به شوق اومدم كه من هم مطلبي بنويسم دوستان من هم در زاهدان زندگي ميكنم و همشهري همين آقاي مولوي هستم كاش يكي بياد به حرف دل شيعيان غزيب اين شهر گوش كنه بخدا اشك ادم درمياد البته جاي تعجبي نيست آخه همه اهل بيت پيامبر هم غريب بودن خب اينها هم شيعه همونهان

بنیانگذار وهابیت و اهانت به اهل بیت علیهم السلام 2

بنام خدای فاطمه

 

 

با عذرخواهی از حضرت حجت و

از شما شیعیان غیور

بخاطر نقل این مطالب شنیع و خباثت آمیز و چندش آور و تکان دهنده و کثیف....

 

دوستان عزیز!

بخوانید و پاسخ های معقول و منطقی و آتشین و غیرت آمیز خود را برایمان بفرستید...

 

 

یاعلی

 

 

 

ادامه نوشته

بنیانگذار وهابیت و اهانت به اهل بیت علیهم السلام 1

بنام خدای فاطمه

 

 

با عذرخواهی از حضرت حجت و

از شما شیعیان غیور

بخاطر نقل این مطالب شنیع و خباثت آمیز و چندش آور و تکان دهنده و کثیف....

 

دوستان عزیز!

بخوانید و پاسخ های معقول و منطقی و آتشین و غیرت آمیز خود را برایمان بفرستید...

 

 

یاعلی

 

 

 

ادامه نوشته

نکته...فقط جهت اطلاع!

بسم الله الرحمن الرحیم.

شریعتی شیعه نیست !!!

 علمای مختلف و بزرگواری در مورد این شخصیت ارائه نظرکرده اند.از آن جمله شهید مطهری متفکربزرگ معاصرما می باشد.ایشان درنامه ای خطاب به حضرت امام که پس از مرگ شریعتی و قبل از پیروزی انقلاب نگارش یافته است،چنین می نویسد:« عجباً! می خواهند با اندیشه هایی که چکیده افکار"ماسینیون" مستشار وزارت مستعمرات فرانسه در شمال آفریقا و سرپرست مبلغان مسیحی در مصر و افکار "گوریچ" یهودی ماتریالیست و اندیشه های"ژان پل سارتر" اگزیستالیست ضد خدا وعقاید دو رکهایم جامعه شناس ضد مذهب است ، اسلام نوین بسازند! پس و علی الاسلام السلام. به خدا قسم ، اگر روزی مصلحت اقتضا کند که اندیشه های این شخص [دکتر شریعتی]حلاجی شود و ریشه هایش به دست آید وبااندیشه های اسلامی مقایسه شود،صدها مطلب به دست آیدکه برضدّ اصول اسلام است و به علاوه بی پایگی آنه روشن می شود»(1)

 همچنین علامه ابوالفضائل مصباح یزدی از مخالفان افکار ایشان می باشد و علامه بزرگ قرن ،مفسر عظیم الشأن آیت الله طباطبایی هم با علامه مصباح هم عقیده می باشد برای اطلاع بیشتر می توانید به کتاب مصباح دوستان مراجعه کنید از همه مهمتر بزرگ مرد تارخ شیعه ، احیاء کننده ی اسلام ناب محمدی امام خمینی(ره) ایشان را اصلا مسلمان نمی دانست .

جناب سید حمید روحانی که الان هم در قید حیات می باشند و از مورخین بنام انقلاب هستند در کتاب خود که در مورد انقلاب نوشته است می گوید: رفته بودم نزد امام گفتم:ای کاش در پیام تسلیت در مورد شریعتی یک کلمه مرحومی شما می نوشتید ، این که تأییدی نمی شود ، ایشان نقل می کند که امام فرمودند: اگر اورامُسلِم می دانستم می نوشتم.

 

 

نکاتی خواندنی در مورد حرم امام رضا(علیه السلام)

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

نکته1
در سال 203 و به قولى 202 هجرى قمرى که حضرت رضا علیه السلام در طوس به شهادت رسیدند بدن مطهر آن امام همام را در باغ حمید بن قحطبه و در کنار قبر هارون خلیفه عباسى به خاک سپردند و نخستین بناى حرم مطهر همان بقعه هارون الرشید است که بعدها حرم را روى دیوارهاى قدیمى آن بنا نهادند و از آن به بعد طوس به مشهد الرضا تغییر نام یافت.

 نکته2
در سال 400 هجرى قمرى به دستور سلطان محمود غزنوى بناى بقعه و حرم تجدید بنا و مناره‎اى بر آن افزوده شد و پس از آن در زمان‎هاى مختلف اقداماتى به مرور صورت گرفته است .

 نکته3
سنگ مرقد نخستین که برای مشخص نمودن مدفن امام بر زمین نصب شده، سنگ بنای ساخت ضریح هم بوده است. آنچه مسلم است تا قرن هشتم هجری قمری ضریحی بر مضجع شریف نصب نبوده است.

نکته4
در ابتدا حرم مطهر به صورت بنایی ساده، با مصالح ویژه آن دوران بنا شده بود، چنانکه بقعه مطهر تنها یک در ورودی ساده در پیش روی مبارک داشت و دارای تزئیناتی مختصر به سبک آن زمان بود.

 نکته 5
مشهور است که از زمان صفویان گذاشتن ضریح بر مرقد امام مرسوم شده است و برخی احتمال دادند که ساخت ضریح از عصر تیموریان متداول گشته است.

نکته6
28 هزار لامپ در حرم امام رضا علیه السلام روشن می‎باشد، که اکنون علاوه بر 28 هزار شعله برق، شش هزار لوستر نیز در ابعاد مختلف و با قدمت‎های طولانی مورد استفاده قرار گرفته است.

نکته7
ضریح اول، ضریحی چوبی بوده، با تسمه‎های فلزی و پوششی از صفحات طلا و نقره. این ضریح در زمان شاه طهماسب صفوی یعنی سال 957 هجری قمری ساخته و بر روی صندوق چوبی مضجع منور نصب می‎شود. در سال 1311 همزمان با تعویض صندوق به دلیل فرسودگی پایه‎ها ضریح برچیده شده، پوشش طلا و نقره و جواهرات آن از چوب‎ها جدا و به خزانه آستان قدس منتقل می‎شود.

 نکته8
ضریح دوم، ضریحی بوده فولادی مرصع، معروف به ضریح نگین نشان. این ضریح در سال 1160 به دستور شاهرخ فرزند رضا قلی میرزا نوه نادرشاه ساخته و به وقف بر فراز مرقد شریف نصب می‎شود. ضریح فولادی یا ضریح نگین نشان سقف نداشته، پنجره‎ها و شبکه‎های چهار طرف آن دارای گوی و ماسوره‎هایی بوده است که با نگین‎های کوچک یاقوت و زمرّد تزیین یافته و تعداد آنها به 2000 بالغ می‎شده است. به دلیل وضعیت ویژه این ضریح ذیلاً به عین کتیبه آن اشاره می‎شود. «نیاز رحمت ایزد مستعان، و تراب اقدام زوّار این آستان ملک پاسبان، سبط سلطان نادر شاه الحسینی الموسوی الصفوی، بهادرخان به وقف و نصب این ضریح و قبه‎های مرصع چهار گوشه ضریح مقدس مبارک موفق گردید. ( سنه 1160قمری) »

 نکته9
در زمان تولیت میرزا سعیدخان برای مصون ماندن نذورات داخل ضریح دوم ، شبکه و پوشش طلایی روی ضریح منور قرار می‎گیرد، و بدین ترتیب سقف آن پوشش می‎یابد. این ضریح به دلیل وقف دائمی بودن تا قبل از شروع عملیات جایگزینی و نصب اخیر ضریح مطهر جدید یعنی پنجمین ضریح بر مضجع شریف و زیر ضریح پیشین قرار داشت. ضمن عملیات اخیر محل نصب این ضریح تغییر یافت و به قسمت تحتانی حرم مطهر منتقل گردید.

نکته10
در عصر پادشاهی فتحعلی شاه قاجار ضریحی فولادی و ساده به ابعاد (3×4) و ارتفاع 2 متر ساخته و روی ضریح نگین نشان (ضریح دوم) نصب می‎شود که در اصل ضریح سوم محسوب می‎شود.

 نکته11

سقف ضریح سوم با چوب‎های طلاکوب پوشش داشته و در سمت پایین ضریح در کوچک مرصعی قرار داشته است. به دلیل کوچکی و غیر مناسب بودن این ضریح پس از مدتی برداشته شده و به جای آن ضریح چهارم نصب می‎گردد. در حال حاضر این ضریح در موزه مرکزی آستان قدس رضوی در معرض تماشای بینندگان قرار دارد.

نکته12
ضریح چهارم ضریح ملمع یا ضریح طلا و نقره، معروف به شیر و شکر است، این ضریح در سال 1338 بر روی ضریح نگین نشان یا ضریح دوم نصب می‎گردد.

 نکته13
طراحی ضریح چهارم توسط مرحوم استاد حافظیان انجام یافته و تحت نظارت ایشان کار اجرا و قلمزنی توسط مرحوم استاد هنرمند حاج محمد تقی ذو فن اصفهانی انجام گرفت.

نکته14
ضریح چهارم دارای 05/4 متر طول و 06/3 متر عرض و 90/3 ارتفاع و 14دهانه به نشان چهارده معصوم بوده است. اضافه بر بهره‎برداری از طلا و نقره و جواهرات .

 نکته 15
پایه‎ها، ستون‎ها، کتیبه‎های سیمین با نقش‎های مختلفی در نهایت مهارت قلمزنی شده بود. بین هر دو زاویه از پنجره‎های ضریح مقدس یک صفحه بیضی شکل از طلا، که مجموعاً به هیجده عدد می‎رسید و هر یک به وزن تقریبی پنجاه مثقال بود احادیثی درباره فضیلت زیارت حضرت رضا علیه السلام به خط حاج شیخ احمد زنجانی معصومی کتیبه نوشته شده است .

نکته 16
بر روی هر یک از دهانه‎های ضریح مقدس، از سمت پیش روی مبارک اسمی از اسمای چهارده معصوم علیهم السلام بر صفحه‎ای فیروزه نشان از طلا و به خط ثلث و به قلم مرحوم حاج شیخ احمد زنجانی معصومی مکتوب بود. در بالای صفحات بیضی شکل، کتیبه‎ای از نقره به طور برجسته، سوره مبارکه هل اتی را به قلم همان کاتب در برداشت.

نکته 17
در چهار گوشه ضریح چهار خوشه انگور به عنوان نمادی از نحوه شهادت حضرت قرار داشت. بالای کتیبه سوره مبارکه «یس» و بر لب ضریح چهل و چهار برگ از نقره ملمع بین چهل و چهار گلدان ملمع نصب شده بود که بر روی صفحه مدور و محدب هر یک از آنها اسمی از اسمای حسنی الهی به طور برجسته و به خط ثلث و به رنگ سفید در زمینه لاجوردی مکتوب بود.

 نکته 18
پس از گذشت بیش از چهل سال از نصب ضریح پیشین موجباتی همچون فرسودگی، و سست شدن پایه‎ها و ساختار ضریح و ساییدگی پوشش و روکش‎های نقره‎ای و طلایی آن، ساخت و نصب پنجمین ضریح را ضروری می‎نمود.

 نکته 19
به دستور مقام معظم تولیت آستان قدس رضوی حضرت آیة الله واعظ طبسی، از سال 1372 مطالعات و بررسی‎های مقدماتی ساخت ضریح آغاز گردید، و به دنبال آن طرح‎های متعددی از طرف هنرمندان نامی کشور ارایه شد و نهایتاً توفیق طراحی ضریح نصیب استاد برجسته نگارگری کشور جناب آقای فرشچیان گردید.

 نکته20
به منظور ساختن آخرین ضریح نخست بر اساس طرح موجود پایه‎ها و ساختار ضریح که ترکیبی از کار آهنگری و نجاری است توسط واحدهای مربوطه در آستان قدس رضوی در نهایت استحکام انجام گرفت و ساختاری مرکب از آهن و فولاد و چوب گردو برای نصب روکش‎ها و پوشش طلا و نقره ساخته شد.

 نکته21
با آماده شدن طرح استاد فرشچیان کار قلمزنی و زرگری و به عبارت دیگر اجرای طرح که اساس کار ساخت ضریح و صورت پذیری آنست از تاریخ 12/11/75 تحت نظارت عالیه هنری استاد فرشچیان شروع شد و از میان چند نفر از هنرمندان قلمزن همچنان توفیق کار قلمرنی ضریح مطهر، نصیب استاد خدادادزاده اصفهانی گردید.

نکته 22
پس از چهار سال با کار بی وقفه روزانه و بعضاً شبانه و همچنین با کار متوسط روزانه شش نفر در کمال ظرافت و امتیاز هنری و در نهایت صلابت و استحکام کار قلمزنی پایان یافت و ضریح برای حمل و نصب آماده گردید. از ویژگی‎های ضریح مطهر جدید، ضخامت پوشش نقره‎ای آن است که حتی بعضاً به بیش از سه میلیمتر می‎رسد.

 نکته 23
عملیات اجرایی برچیده شدن ضریح پیشین و نصب پنجمین ضریح از شامگاه روز شنبه 21/10/79، پس از مراسم غبارروبی آغاز گردید، و با هماهنگی کامل نیروهای فنی - تخصصی مورد نیاز به طور متوسط روزانه هفتاد نفر در سازمانی منظم و منسجم با تقسیم کار و تعیین مسئولیت هر یک از بخش‎های عملیاتی و مدیران مربوطه طبق جدول زمان‎بندی شده، تحت مدیریت جناب آقای مهندس مهدی عزیزیان، مدیر عامل سازمان عمران و توسعه حریم حرم امام رضا علیه السلام به مدت پنجاه روز جریان خود را طی نمود. کار بنای عشق و کعبه مقصود، و فراز آمدن معبد خورشید در فضایی معنوی و شورانگیز آغاز شد.

 نکته 24

محدوریت وقف به نصب بودن ضریح و عدم جواز شرعی انتقال آن از یک سو و از طرف دیگر، وجود موانع و مشکلات جدی فنی و معماری بر سر راه استحکام سازی پایه‎های نصب ضریح جدید موجب گردید تا پس از بررسی و مطالعات زیاد چاره کار به انتقال ضریح به قسمت زیرین حرم مطهر و نصب محاذی اطراف مضجع شریف دیده شود.

 نکته 25
از جمله اقدامات اساسی دیگری که همزمان با نصب ضریح مطهر صورت پذیرفت، بتون ریزی و کف سازی و مفروش نمودن کف حرم مطهر با سنگ‎های مرمر بسیار نفیس همراه با کانال کشی و برقراری سیستم تهویه و هوا دهی زمینی و دیواری است، و نیز مرمت آیینه کاری‎ها و کاشی‎کاری‎ها و کتیبه‎های روضه منوره از جمله دیگر اقداماتی بود که در جریان عملیات نصب ضریح به آن مبادرت شد.

نکته 26
سنگ پلاک پیشین مضجع، که مرکب از 12 قطعه سنگ بود برداشته شده، به موزه مرکزی آستان قدس رضوی انتقال یافت، و به جای آن سنگ نفیس مرمر یکپارچه به طول 20/2 و عرض 10/1 و ارتفاع 90 سانت که در نهایت جلا و صفا و زیبایی حجاری شده بود نصب گردید.

 نکته 27
در اطراف ضریح مطهر به نشانه چهارده معصوم چهارده دهانه به شکل محراب طراحی و اجرا شده است. سیر نقش‎ها و جهت قوس‎های آن یکدیگر را همراهی و تکمیل کرده، و مدار یگانه آنها که نهایتاً به مرکز و نقطه واحدی می‎رسد، تداعی کننده اصل اصیل عرفانی مشاهده وحدت در کثرت و کثرت در وحدت می‎باشد، و نیز وحدانیت ذات باری‎تعالی و قائمیت و بازگشت پذیری کائنات و ممکنات را به او متجلی می‎سازد.

 نکته 28
در هشت لچکی چهار گوش ضریح مطهر، به سبک هنر اصیل ایرانی، از گل آفتابگردان که نمادی از شمس الشموس که یکی از القاب امام رضا علیه السلام است نقش‎هایی تعبیه شده است. در اطراف ضریح مقدس گل‎هایی پنج و هشت برگی به نشانه خمسه طیبه و هشتمین امام طراحی و اجرا شده است.

نکته 29
دو سوره مبارکه «یس» و «هل اتی»، در بالای ضریح مطهر به صورت کتیبه دور تا دور ضریح نوشته شده است. طول کتیبه بالایی یعنی سوره مبارکه «یس» دارای 66/17 و عرض 18 سانتیمتر و طول کتیبه «هل اتی» 76/16 و عرض آن 14 سانت می‎باشد، هر دو کتیبه و دیگر خطوط بیرونی و داخلی ضریح مطهر که مشتمل بر آیاتی از کلام الله مجید و اسمای حسنی الهی و نام‎های حجج خداوندی است، در کمال قوت و استحکام توسط خوشنویس نامی جناب آقای موحد نوشته شده است.

نکته30
برای اولین بار پوشش داخلی ضریح مطهر، سقف و دیوارهای آن با نقش و نگارها و کتابت اسماء الهی، با خاتم‎کاری یه طرز بسیار بدیع و زیبا تزیین یافته است. طراحی نقوش داخل ضریح مطهر، توسط استاد فرشچیان انجام یافته، و اجرا و یا خاتم‎کاری توسط استاد هنرمند کشتی آرای شیرازی و همکارانشان صورت پذیرفته است.

نکته31
ضریح مطهر جدید حدود 12 تن وزن داشته، ضخامت پوشش نقره‎ای و طلایی آن و اتصال روکش‎های بدون پیچ یکی از ویژگی‎های این ضریح است. طول ضریح 78/4 و عرض آن 37/3 و ارتفاع آن با محاسبه سنگ پایه 96/3 متر می‎باشد.

 نکته32
حرم مطهر مجموعه‎ای است تقریباً مدور، که مرکز آن مضجع منور امام ابوالحسن الرضا علیه السلام قرار دارد. همچنین حرم مطهر که گنبد درخشان و طلایی برفراز آن قرار دارد، تقریباً در مرکز بناهای آستان مقدس واقع شده، و از نقطه نظر معماری و هنری بسیار بدیع و استوار، و زیبا و دل انگیز است.

 نکته33
سالانه در این حرم مطهر بیش از 700 هزار مُهر نماز مورد استفاده و جایگزین مُهرهای شکسته و کثیف می‎شود.

 نکته34
نام‎های حرم مقدس امام رضا علیه السلام به ترتیب ذیل می‎باشد:

آستان ملائک پاسبان - ارض اقدس - بقعة مبارکه - حرم مطهر - روضة رضویه - روضة مقدسه - روضة منوره - عتبة عالیه - قبلة هفتم - کعبة آمال - مرقد ملکوتی - مرقد منور - مضجع شریف - معین الضعفاء.

 نکته 35
سقف حرم دارای دو پوشش است، پوشش اول: که از زیر مشهود است، به صورت مقعر و مقرنس بوده، ارتفاع آن از سطح حرم تا نقطه پایانی سقف 80/18 متر می‎باشد، و پوشش دوم: همان لایه خارجی گنبد مطلی است.

نکته 36
حرم مطهر تقریباً به شکل مربع بوده، و مساحت آن پس از توسعه‎یی که پس از انقلاب اسلامی انجام شد، به 139 متر مربع بالغ شده است، سطح حرم با سنگ مرمر مفروش گردیده، و تمام ازاره دور حرم با کاشی‎های ممتاز و ظریف چینی مانند، با رنگ‎های بسیار دلپذیر، مشهور به کاشی‎های سنجری مزین شده است، بر روی این کاشی‎ها آیات قرآن و احادیث معصومین علیهم السلام با خط رقاع و ثلث، همراه با نقش‎های اسلیمی نوشته و تزئین یافته است.

 نکته 37
از طریق چهار صفه یا ممر حرم مطهر، با رواق‎های اطراف اتصال یافته، و زائرین از طریق آنها حضور حضرت تشرف حاصل می‎نمایند. پیش از این، در ضلع جنوبی حرم مطهر (پیش روی مبارک)، دو محراب بسیار نفیس و ممتاز از جنس کاشی چینی نصب بوده، که پس از توسعه به لحاظ قدمت و نفاست، به موزه آستان قدس منتقل شده است.

 نکته 38
حرم مطهر در اوایل قرن ششم یعنی دوران سلطان سنجر سلجوقی، با کاشی‎های بسیار نفیس تزیین یافته، و وجود تاریخ 612 هجری قمری، که بیانگر دوران سلطنت سلطان محمد خوارزم‎شاه می‎باشد، گویای اقدامات و فعالیت‎هایی است، که در این زمان، در زمینه توسعه و مرمت ابنیه حرم مطهر انجام یافته است.

نکته 39
حرم پاک امام، اضافه بر جلال معنوی و جذبه روحانی، و زیبایی و شکوه معماری، مزین به برخی از نفایس و مآثر ارزشمند است، تعدادی از هدایای بزرگان و حکمرانان گذشته، در قاب‎هایی تعبیه شده، در مکان‎هایی از حرم مطهر، در برابر دید زائران قرار دارد. این جواهرات و نفایس که در هشت قاب چیده شده، شامل 104 قلم اشیای مختلف است. قدیمی‎ترین آنها سلیمانیه‎هایی است، با دور نقره، مربوط به 550 سال قبل، و دیگر شمشیری جواهر نشان و خنجر الماس نشان، و مروارید و تسبیح و انگشترهایی از الماس و برلیان درشت.

 نکته40
گنبد حرم از آجر ساخته شده، و سپس روی آن را با الواح مسی، که روکشی از طلا دارد پوشانده‎اند، تذهیب این گنبد برای آخرین بار در سال 1010 تا 1016، در زمان شاه عباس صورت گرفته، و به طوری که از گفته‎های محققان بر می‎آید، رویه و سطح این گنبد پیش از آن کاشی‎کاری بوده است.

 

 

شکلکی برای مرگ

 

 

 

 

 

 

 

اشعار جلیل صفر بیگی

 

 

 

 

ادامه نوشته

انجیل به روایت جلیل

 

 

 

 

 

رباعی های زیبایی از جلیل صفربیگی

 

 

 

ادامه نوشته

سلام به اهالی محله شعر

.

.

.

.

.

.

.

.

 

ادامه نوشته

غزلیاتی حیرت انگیز از شاعران اردبیل

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

غزلیاتی حیرت انگیز به زبان آذری

از مفاخر شعر و ادب دارالارشاد ««اردبیل»»

 

 

بخوانید و لذت ببرید.

 

 

 

 

 

 

 

ادامه نوشته

اشعار عاشقانه از جناب غلامرضا طریقی

بسم الله الرحمن الرحیم

این اشعار از   وبلاگ جناب طریقی   برداشت شده است.

بخوانید ولذت ببرید.

یاعلی

ادامه نوشته

فرموده ای از آیت الحق سید هاشم رضوی

 

 

 

عارف ربانی 

 مرحوم آیت الحق حاج سید هاشم رضوی(رحمت الله علیه)

 از شاگردان مرحوم آیت الله قاضی(قدس الله نفسه)

  که در سال ۱۳۷۰ در سن ۹۹ سالگی به لقاء الله پیوست ،

اوائل انقلاب اسلامی ایران فرموده بودند :

 

اطرافیان آقای خمینی  ۲   گروه هستند!

 یک گروه آخرتشان به دنیا می چربد

و یک گروه دنیایشان به آخرتشان می چربد ...!

 آن گروه که آخرتشان مقدم به دنیا است ، دور و بر آقای خامنه ای جمع هستند

ولی

 آنان که دنیاشان به آخرت مقدم است

از دور و برامام و بعد هم آیت الله خامنه ای جدا می شوند...! 

 

 

 

 

یاعلی

 

 

 

 

آنکه ارادتی به نایب مهدی ندارد هیچگاه جزء منتظران فرج مهدی نیست.

شک نکنید!

 

 

 

پیشنهادی که هیچگاه قبول نمی شود!!!!

 

 

 

کاش می شد برای برگشتن حضرت آقا به تهران

مراسم استقبال از حضرت ماه ترتیب داد

تا معلوم شود جوانان تهرانی چشم وچراغ همه بامعرفتهای عالمند!!!

کاش می شد به پای مولا سر ناقابل ریخت

تا معلوم شود چرا فرمودند ری تفاوتی با کربلا ندارد....!!!

 

 

 

یاعلی

هو مدد

 

 

شهید زیر شکنجه ساواک فریاد زد:

دشمن خمینی کافر است!

و شهید زیر شکنجه تبلیغات طاغوت فریاد میزند:

دشمن خامنه ای       منافق است!!!

 

 

 

 

بر منافق لعنت

بر منکر ولایت لعنت

بر دشمن سیدعلی لعنت

 

 

 

بيانات حضرت آقا در ديدار طلاب خارجى حوزه‌ى علميه‌ى قم‌

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌
و الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى‌القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه فى الأرضين‌.
السّلام عليك يا فاطمة يا بنت موسى‌بن‌جعفر ايّتها المعصومة سلام اللَّه عليك و على ابائك الطّيّبين الطّاهرين المعصومين‌.

 

 


 خيلى خوشوقتم از اينكه امروز اين توفيق را پيدا كردم كه در جمع شما طلاب و فضلاى عزيز غير ايرانى، همچنين در كنار مدرسان و اساتيد و مديران اين مجموعه، اين دقايق باارزش را داشته باشم. طلاب و فضلاى غير ايرانى بدانند كه آنها در ايران اسلامى غريبه نيستند. شما حتّى مهمان هم نيستيد، شما صاحبخانه‌ايد. شما فرزندان عزيز من هستيد. ما مقدم اين پروانه‌هاى عاشق را كه به شوق فراگيرى معارف اسلام ناب به اين ديار سفر كرده‌اند، گرامى ميداريم. ما وظيفه‌ى خودمان ميدانيم كه شما عزيزان را در حد توان خودمان، از آنچه كه از معارف اسلام ناب و معارف اهل‌بيت (عليهم‌السّلام) در اختيار ماست، برخوردار كنيم.

 اولين درسى كه انقلاب اسلامى و نظام مبارك جمهورى اسلامى به ما داد، اين بود كه ما نگاهمان را از حصار و چهارديوارى ملت ايران منعطف كنيم به عرصه‌ى وسيع امت اسلامى. امام بزرگوار ما به ما تعليم كرد كه نگاه ما بايد به ساحت عظيم امت باشد. درست است كه كشور ايران در دوران طاغوت در زير فشار استبداد و استعمار به جان آمده بود و له ميشد و بايد نجات داده ميشد، اما فشار اساسى و تهاجم اساسى، تهاجم تاريخى به امت اسلام بود. امت بزرگ اسلامى كه در يكى از حساس‌ترين نقاط جغرافيائى عالم استقرار داشته است، بر اثر دخالت قدرتهاى بزرگ، طمع‌ورزى دولتهاى بزرگ و مقتدر، تجاوز و تعدى استكبار در طول چند قرن، دچار ضعف، انكسار، عقب ماندگى، استعمار زدگى، فقر - هم فقر مادى، هم فقر علمى - شده بود. انقلاب اسلامى نگاهش به دنياى اسلام بود؛ نگاهش به برداشتن دست ظالم و متجاوز استكبار از روى سر امت اسلامى و از زندگى امت اسلامى بود. لذا وقتى انقلاب در ايران پيروز شد، ملتهاى مسلمان در شرق و غرب عالم احساس كردند كه در زندگى آنها نسيم تازه‌اى وزيد، هوا عوض شد؛ احساس كردند گشايشى در كارهاشان پيدا شد؛ لذا در آفريقا، در آسيا، در همه‌ى مناطقى كه مسلمانها زندگى ميكردند، مسلمانان احساس كردند كه با پيروزى انقلاب اسلامى و تشكيل نظام اسلامى، راه تازه‌اى در مقابل آنها گشوده شد. اين را ما از امام آموختيم و اين خط روشنِ نظام جمهورى اسلامى از آغاز تا امروز بوده است.

 بخشى از كار بزرگ، همين كارى است كه شما داريد انجام ميدهيد. شما از نزديك به صد كشور در اينجا جمع شده‌ايد تا با معارف اسلام ناب نجاتبخش آشنا شويد. هدف اين نيست كه ما انقلاب را به شكل متعارف در عرف سياسى و قاموس سياسى به اين كشور و آن كشور صادر كنيم؛ انقلاب چيزى نيست كه با ابزارهاى سياسى بشود آن را صادر كرد يا با ابزارهاى نظامى و امنيتى بشود آن را پيش برد؛ اين غلط است؛ ما از اول، اين راه را بستيم.

 مسئله‌ى جمهورى اسلامى، مسئله‌ى بازتوليد معارف والاى اسلامى است، تا مسلمانها احساس هويت كنند، احساس شخصيت اسلامى كنند، با تعاليم اسلام كه نجاتبخش بشريت است، آشنا شوند؛ بدانند اين معنايش چيست كه خداوند متعال ميفرمايد: پيغمبر را فرستاديم «و يضع عنهم اصرهم و الأغلال الّتى كانت عليهم»؛(1) اين غلها و زنجيرهائى كه در محيط شرك‌آلود به پاى انسانها بسته است و اسلام ميخواهد اينها را بگشايد، چيست؟ امت اسلامى بر اثر غفلت، مدتهاى طولانى اين حقايق را از ياد برده بود. امت اسلامى ميتواند آزاد باشد، پيشرفته باشد، عالم باشد، عزيز باشد، مقتدر باشد؛ اينها به بركت تعاليم اسلامى به‌دست‌آمدنى است. استكبار و دستگاه‌هاى استعمارى در طول دويست سال سعى كردند اين مفاهيم را از ياد مسلمانها ببرند؛ آنها را از هويت خودشان غافل كنند تا بتوانند دست تجاوز را به محيط سياسى آنها، به محيط اقتصادى آنها، به فرهنگ بومى آنها دراز كنند و تطاول كنند. انقلاب اينها را به ياد امت اسلامى آورد.

 شما امروز اين فرصت بزرگ را در جمهورى اسلامى، در عاصمه‌ى علمى قم، در جامعه‌ى مبارك «المصطفى» داريد كه با اين معارف آشنا شويد؛ «ليتفقّهوا فى الدّين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم»؛(2) خود شما بتوانيد نورافكنى شويد كه فضا را روشن ميكند. امروز دنياى اسلام به اين نياز دارد.

 البته شما در اينجا در غربت زندگى ميكنيد. اگرچه اينجا خانه‌ى شماست، اما از اهل خود، خويشان خود، خانواده‌ى خود دوريد. سختى‌هائى داريد، مشكلاتى داريد؛ خودتان، همسرانتان، خانواده‌هاتان مشكلاتى دارند؛ اما ايستادگى كنيد. خداوند متعال در اول بعثت پيغمبر چند خط اساسى را جلوى پاى رسول گرامى خود گذاشت كه با توجه به اين چند خط و چند جهتگيرى مهم، پيغمبر اكرم بتواند اين بار سنگينِ بى‌نظير را تحمل كند. يكى از اين خطوط، صبر بود؛ «و لربّك فاصبر». «بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم. يا ايّها المدّثّر. قم فأنذر. و ربّك فكبّر. و ثيابك فطهّر. و الرّجز فاهجر. و لاتمنن تستكثر. و لربّك فاصبر».(3) خداوند متعال خط صبر را جلوى پيغمبر گذاشت. بايد صبر كرد. صبر يعنى پايدارى، يعنى خسته نشدن، يعنى مغلوب مشكلات نشدن. مشكلات گوناگون بر سر راه همه‌ى ما هست؛ بايد مغلوب نشويم. اين درس را هم امام بزرگوار ما در عمل به ما تعليم كرد؛ صبر كرد. آن روزى كه در اين شهر قم فرياد امام بلند شد، جز جمع طلبه‌اى در پيرامون او، كسى ياور او نبود؛ غريب بود. امام در وطن خود غريب بود، در شهر خود غريب بود؛ اما ايستادگى كرد. انواع و اقسام فشارها - فشارهاى مادى و معنوى - بر آن مرد بزرگ وارد آمد، اما ايستاد - «المؤمن كالجبل الرّاسخ لا تحرّكه العواصف» - هيچكدام از اين تندبادها نتوانست آن اراده‌ى پولادين، آن عزم راسخ را تكان دهد؛ ايستاد. وقتى در قله چشمه‌اى ميجوشد، دامنه‌ها هم سيراب ميشوند. صبر او از او سرريز شد، ديگران هم صبر كردن را ياد گرفتند؛ لذا ديگران هم صبر كردند. ملت بزرگ ايران هم با اين صبر توانست بر اين همه توطئه فائق بيايد.

 شما ميدانيد از اول پيروزى جمهورى اسلامى ايران تا امروز چقدر توطئه، چقدر خنجرهاى پنهانىِ زهرآلود عليه اين ملت، عليه اين نظام به كار گرفته شده است؟ يك قلم توطئه عليه ما، يك جنگ هشت ساله بود. هشت سال عليه ما جنگ را تحميل كردند. يك قلم توطئه بر ضد جمهورى اسلامى، تحريم سى ساله است. امروز سر و صدا و جنجال تحريم را بلند ميكنند. تحريم مال امروز نيست؛ جمهورى اسلامى سى سال است كه تحريم اقتصادى است. صبر اين ملت، ايستادگى اين ملت، بر همه‌ى اين خباثتها، عداوتها و كارشكنى‌ها فائق آمد. امروز به توفيق الهى، بإذن اللَّه تعالى، جمهورى اسلامى در قله‌ى اقتدار سياسى و امنيتى خود قرار دارد.

 صبر را، ايستادگى و پايدارى را فراموش نكنيد؛ اين يك قلم مهم در برنامه‌ى زندگى هر انسانى است كه داراى هدف والاست. شماها ذخيره‌هاى اسلاميد، شماها سرمايه‌ى عظيمى براى اسلاميد. اينجا خوب فرا بگيريد؛ در فضاى انقلاب و نظام جمهورى اسلامى خوب تنفس كنيد و به اميد خدا در زمان لازم در ميان ملت خودتان برگرديد و با ابزار علم، با سلاح حلم و اخلاق و تواضع و مهر و محبت به مردم، اين حقايق را منتقل كنيد.

 هدف حضور شما در اينجا، هدف سياسى نيست؛ هدف علمى است، هدف تربيتى است؛ بسيار شفاف و روشن. علم همه جا خريدار دارد. سخن نيك و معرفت روشن همه جا خريدار دارد. امام على‌بن‌موسى‌الرّضا (عليه الصّلاة و السّلام) به يكى از ياران خود فرمود: «رحم اللَّه عبدا احيا امرنا»؛ رحمت خدا بر آن كسى كه امر ما را، مطلب ما را زنده كند. اين راوى ميگويد: «فقلت له كيف يحيى امركم»؛ چه جورى ميشود كه امر شما، مطلب شما، موضوع مورد اهتمام شما زنده شود؟ «قال يتعلّم علومنا و يعلّمها النّاس»؛ علوم ما را فرا بگيرند، معارف اهل‌بيت را فرا بگيرند، آن را به مردم، به دلهاى مشتاق، به ذهنهاى جستجوگر منتقل كنند. «فانّ النّاس لو علموا محاسن كلامنا لاتّبعونا».(4)

 براى گسترش معارف اهل‌بيت هيچ لازم نيست شما به اين در و آن در بزنيد؛ هيچ نيازى ندارد به بداخلاقى كردن و متعرض اين و آن شدن؛ همين اندازه كافى است كه معارف اهل‌بيت را درست فرا بگيريم، آن را به ديگران منتقل كنيم. اين معارف توحيدى، اين معارف انسان‌شناسى، اين معارف فراگير نسبت به مسائل زندگى بشر، خود جذاب است، دلها را جذب ميكند، آنها را دنبال راه ائمه به راه مى‌اندازد. اينجا يك فرصت بزرگى است براى شما. از مليتهاى مختلف، از كشورهاى مختلف در اينجا جمع شده‌ايد. هر يك از شما اين فرصت را دارد كه با برادران مسلمان خود و فرهنگهاى بومى آنها در اين محيط آشنا شود.

 شما از قاره‌ى اروپا با شرق آسيا در اينجا ميتوانيد ارتباط برقرار كنيد. شما از آفريقا با كشورهاى خاورميانه ميتوانيد ارتباط برقرار كنيد. گلچينهاى ملتها در اينجا جمع شده‌اند. با يكديگر آشنا شويد، يكديگر را بشناسيد. فرهنگهاى يكديگر را، آرزوهاى يكديگر را، اهداف بلندى را كه ميتوان در برادران ملتهاى گوناگون سراغ گرفت، اينها را از يكديگر ياد بگيريد؛ مسلمان يك جامعيتى پيدا ميكند. اين خيلى فرصت بزرگى است براى شما؛ اين فرصت در جاى ديگرى پيش نمى‌آيد. يك هسته‌ى بين‌الملل علمىِ اسلامى در اينجا تشكيل شده است. با نشستن شماها در كنار هم، تنفس شماها در فضاى واحد، آشنائى شما با يكديگر، يك هسته‌ى اوليه‌ى جامعه‌ى بين‌الملل علمىِ اسلامى در اينجا تشكيل ميشود؛ از اين فرصت حداكثر استفاده را بكنيد.

 شما جوانيد. بزرگترين سرمايه‌ى جوان، دل پاك و نورانى اوست. عزيزان من! از اين دل نورانى استفاده كنيد. رابطه‌تان را با خداى متعال مستحكم كنيد. اگر جوان كه آمادگى دارد، بتواند با خشوع، با ذكر، با تضرع، با توسل، دل خود را با خداى متعال آشنا كند، همان چيزى خواهد شد كه مصداق «نورٌ على نور» است؛ نور معرفت الهى به دلهاى شما خواهد تابيد. از گناه دورى كردن، با خدا انس گرفتن، نماز را مغتنم شمردن، جزو كارهاى مهم است.

 يكى از بزرگترين نعمتهاى خدا نماز است. نماز به ما اين فرصت را ميدهد كه هر روزى چند بار ناگزير با خداى خودمان حرف بزنيم، با خداى متعال تخاطب كنيم، از او كمك بخواهيم، به او عرض نياز كنيم، سرسپردگى خودمان به ساحت ربوبى را با اين تضرع و با اين نياز تقويت كنيم. بزرگان به نماز خيلى اهميت ميدادند. نماز در اختيار همه است. غالباً قدر نماز و اهميت نماز را نميدانيم. فقط اين نيست كه بايد يك اسقاط تكليفى كرد؛ نه، يك فرصت بزرگى است كه بايد از آن استفاده كرد. فرمود نماز مثل چشمه‌ى آبى است درِ خانه‌ى شما، كه روزى پنج بار شما در اين چشمه‌ى آب شستشو ميكنيد. اين شستشو ميتواند براى دلهاى جوان آثار ماندگارى داشته باشد. با طهارت و تقواست كه ميتوان سخن نافذ و تأثيرگذار را از خداى متعال هديه گرفت.

 يك علت اينكه امام بزرگوار ما يك كلمه‌اش در اين فضاى عظيم عمومى كشور، در شدت و محنت، در همه‌ى حالات اثر شگفت‌آورى ميگذاشت، معنويت او بود، صفاى باطن او بود، ارتباط و اتصال او به خدا بود، اشكهاى نيمه شب او بود. فرزند امام - مرحوم حاج سيد احمد - همان وقت در زمان حيات امام به من گفت: نيمه شب كه امام بلند ميشود، از بس گريه ميكند، اين دستمالهاى معمولى براى پاك كردن اشكش كفاف نميدهد؛ مجبور است اشك چشمش را با حوله پاك كند؛ اينقدر اشك ميريزد. آن مرد پولادين، آن مردى كه حوادث و لطماتى به سمت او سرازير ميشد كه يك ملت را تكان ميداد و او را تكان نميداد، آن مردى كه عظمت و هيمنه‌ى قدرتهاى جهانى در نظر او هيچ و پوچ بود، آن مرد در مقابل عظمت الهى، در حال دعا و استغاثه، آنجور اشك ميريخت. اينها خيلى قيمت دارد. اين فرصتها را قدر بدانيد.

 من بار ديگر عرض ميكنم امروز خرسند شدم كه با شما عزيزان ملاقات كردم. بايد صميمانه تشكر كنم از جناب آقاى اعرافى و مسئولين «جامعة المصطفى» و دست‌اندركاران مختلف و مدرسين و همه‌ى كسانى كه در اين حركت عظيم نقش ايفاء كردند. ان‌شاءاللَّه خداوند همه‌ى آنها را، همه‌ى شما را، همه‌ى كسانى را كه در اين راه كمكى كرده‌اند، مشمول لطف و عنايت خود بفرمايد.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‌

1) اعراف: 157
2) توبه: 122
3) مدثر: 1 - 7
4) بحارالانوار، ج 2، ص 30

 

بيانات حضرت آقا در ديدار هزاران نفر از بسيجيان استان قم‌

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌
و الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى‌القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه فى الأرضين‌. السّلام عليك يا سيّدتى و يا مولاتى يا فاطمة المعصومة يا بنت موسى‌بن‌جعفر سلام اللَّه و سلام ملائكته و عباده المنتجبين عليك و على ابائك المطهّرين‌.

 

 

 



 جمع بسيجيان عزيز، دلهاى گرم، بامعرفت، اراده‌هاى استوار و عزمهاى راسخ در اين مركز مقدس، در حضور روح مطهر بانوى بزرگوار و معصوم - دختر موسى‌بن‌جعفر - خود يك شاخص، يك علامت و يك پرچم براى نشان دادن عظمت و رو به پيشرفت بودن نظام اسلامى است.

 اگر ما براى زنده بودن، فعال بودن، بااراده بودن، هدف‌دار بودن، رو به جلو بودن اين نظام هيچ دليل ديگرى نميداشتيم جز حضور ميليونها جوانِ پرشورِ مؤمنِ صادقِ بابصيرت در سراسر كشور زير عنوان بسيج، همين كافى بود براى اينكه نشان بدهد اين نظام و اين حركت عظيم ملت ايران در برابر پيچيده‌ترين توطئه‌ها و خطرناك‌ترين حركتهاى دشمن آسيب‌ناپذير است. البته اين شعار نيست؛ يك حرف متكى به استدلال منطقى است.

 بسيج يكى از آيات قدرت الهى است كه خداى متعال به آن بنده‌ى صالح، به آن مرد بزرگ، به آن شخصيت كم‌نظير يا بى‌نظير تاريخ اسلام بعد از ائمه (عليهم‌السّلام) عطا كرد. فكر پردازش بسيج عمومى، بسيج مستضعفين كه امام بزرگوار آن را مطرح كرد و عمل كرد و با همه‌ى توان پشت سر اين فكر ايستاد، اين نهال را آبيارى كرد تا تبديل شد به شجره‌ى طيبه‌اى كه «تؤتى اكلها كلّ حين باذن ربّها»،(1) يكى از الطاف الهى نسبت به آن مرد بزرگ و آن بنده‌ى صالح و آن عبد خاشع پروردگار بود. چشم بابصيرت امام اين نشانه‌هاى قدرت و اعانت الهى را ميديد. عيب ماها اين است كه گاهى كمكهاى الهى را لمس ميكنيم، اما آنها را درست نمى‌بينيم؛ تشخيص نميدهيم كه اين چه كمك بزرگى است كه خدا دارد به ما ميكند؛ اما او ميديد.

 در يك قضيه‌اى كه من مكرر اين را نقل كردم، ايشان به من فرمود كه از اول انقلاب تا امروز - آن روز حدود سال 1365 بود - همه جا دست قدرتى را مشاهده ميكنيم كه دارد ما را كمك ميكند و جلو ميبرد. او اين دست قدرت را ميديد. نگاه امام به ملت ايران با نگاه ديگران فرق داشت. همان روز اگر ميخواستيم قضاوت بسيارى از نخبگان علمىِ دينى و غير دينى و سياسى و غيره را درباره‌ى ملت ايران مشاهده كنيم، ميديدم قضاوتها قضاوتهاى عجيب و غريبى است. بعضى اين ملت را باايمان نميدانستند، بعضى داراى صداقت نميدانستند، بعضى به نيرو و به وفاى آنها شك ميكردند - كه ما اينها را شنيديم، از خيلى‌ها شنيديم - اما امام در سال 1341 در همين شهر قم، آن وقتى كه هنوز هيچ خبرى از اين اجتماعات عظيم نبود، در همين مسجد اعظم گفت اگر ما به مردم فراخوان بدهيم، اين صحراى قم را از جمعيت پر ميكنند؛ لبيك ميگويند. نگاه او به مردم، يك چنين نگاهى بود؛ مردم را شناخت. آن عنصر باارزشِ اكسيرگونه‌اى كه مسها را طلا ميكند، اين را در جان و دل مردم كشف كرد و آن را به كار گرفت. لذا با اين موانع بزرگى كه در سر راه وجود داشت، انقلاب پيروز شد. هيچ تحليلگرى باور نميكرد كه اين اتفاق در اينجا بيفتد. او تكيه‌ى به خدا كرد، توكل به خدا كرد، وارد عمل شد، با دل مردم تماس برقرار كرد و مردم به صحنه آمدند و اين حركت عظيم اتفاق افتاد؛ بعد هم مسئله‌ى بسيج را مطرح كرد.

 شما ميوه‌هاى شيرين و كامبخش آن درخت طيب و طاهرى هستيد كه امام بزرگوار با دست خود در اين زمين غرس كرد. اين ثمردهى همچنان ادامه خواهد داشت؛ همچنان كه فرمود: «ا لم تر كيف ضرب اللَّه مثلا كلمة طيّبة كشجرة طيّبة اصلها ثابت و فرعها فى السّماء. تؤتى اكلها كلّ حين باذن ربّها».(2) وقتى سرزمين مستعد و آماده است، بذر پاكيزه است، آن گياه و روئيدنى تمام‌شدنى نيست؛ يعنى هيچ عاملى نميتواند به آن صدمه بزند. بسيج، يك چنين درخت طيب و طاهرى است.

 بسيج امتحانهاى زيادى هم داده است. در دوران جنگ تحميلى، نسل جوانانِ قبل از شما كارهاى بزرگى در ميدان جنگ كردند. ما شكفتن گلهاى معطر استعداد را در وجود اين جوانها ديديم. جوان بيست و دو ساله، بيست و سه ساله، مثل يك فرمانده متبحر و كارآزموده عده‌ها را جمع ميكرد، راهنمائى ميكرد، هدايت ميكرد، در جاى خود به كار ميگرفت و پيروز ميشد؛ اينها عادى نيست. در دوران جنگ، بسيج نقش خود را ايفاء كرد. هم ارتش، هم سپاه قبول داشتند و اعتراف ميكردند كه حضور بسيج در همه‌ى بخشهاى مختلف اين جبهه‌ى طولانى و پرمشقت، يك حضور تعيين كننده است.

 جنگ تحميلى تمام شد؛ سطحى‌نگرها خيال ميكردند بسيج هم تمام شد؛ اما بسيج ماند، چون مجاهدت باقى بود، چون ميدان مجاهدت ادامه داشت. هر جا مجاهدت هست، در آنجا حضور بسيج هست؛ مجاهدت در ميدان علم، مجاهدت در ميدان سياست، مجاهدت در ميدان فعاليتهاى اجتماعى، مجاهدت در ميدان وسيع و عرصه‌ى عظيم بين‌المللى. اين مجاهدتها ادامه دارد و همچنان ادامه خواهد داشت.

 معناى بسيج، توأم كردن ايمان و عمل است؛ عمل مجاهدانه، نه صرفاً عمل شخصى. از نظر اسلام، ايمان مجرد از عمل، يك حداقل است. ايمان كامل و ايمان حقيقى آن ايمانى است كه با جهاد در ميدان عمل همراه باشد. «و الّذين امنوا و هاجروا و جاهدوا فى سبيل اللَّه و الّذين آووا و نصروا اولئك هم المؤمنون حقّا»؛(3) مؤمن حقيقى آن كسى است كه ايمان را با جهاد و هجرت و نصرت همراه ميكند. تشخص بسيجى به اين است. اين فكر غلط و انحرافى كه ما ايمان را منهاى عمل و منهاى جهاد، براى تقرب الى اللَّه كافى بدانيم، اين آيه و آيات زيادى آن را رد ميكنند. بسيج، قائم به همين است كه ايمان همراه با عمل، آن هم عمل مجاهدانه باشد. پس جهاد عرصه‌هاى مختلفى دارد كه عرض شد.

 تا امروز بسيج رشد داشته است. پيشرفت بسيج در ابعاد مختلف، همان پيشرفتى است كه مورد انتظار هر كسى است كه بسيج را ميشناخت؛ هم رشد كمّى داشته است، هم رشد كيفى و معنوى، هم ايستادگى در مقابل مزاحمها و معارضهاى مؤثر در دل انسان و تكان‌دهنده‌ى دل انسان؛ يعنى وسوسه‌ها. بسيج در اين زمينه‌ها امتحان خود را داده است.

 آنچه كه براى همه‌ى ما، براى همه‌ى بسيجيان عزيز، براى جوانها در هر نقطه‌اى از اين عرصه‌ى عظيم كه مشغول كار هستند، بايد به عنوان شاخص مطرح باشد، عبارت است از اين سه عنصر: بصيرت، اخلاص، عمل بهنگام و به اندازه. اين سه عنصر را هميشه با يكديگر توأم كنيد و در نظر داشته باشيد. اين عناصر سه‌گانه بايد براى ما شاخص باشد؛ بصيرت، اخلاص، عمل بهنگام و به اندازه.

 آنچه كه راه را مشخص ميكند، بصيرت است. اين سردار محترم و گرامى(4) خيلى درست گفتند كه بسيجيان در قبال پيچيدگى اوضاع توانسته‌اند در ذهن خود و فكر خود و شخصيت خود پيچيدگى ايجاد كنند و بشناسند؛ قضاياى سال 88 اين را نشان داد. ممكن بود خيلى‌ها اشتباه كنند و خيلى‌ها هم اشتباه كردند؛ اگرچه اكثر آن كسانى كه اشتباه كرده بودند، به فاصله‌ى كمى اشتباه را تصحيح كردند؛ اما حركت عظيم بسيج، اين شاخص بصيرت و اين پرچم بصيرت را براى خود حفظ كرد؛ اشتباه نكرد؛ همان طور كه اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) فرموده بود: «لا يعرف الحقّ بالرّجال»؛ با چهره‌ها نميشود حق را تشخيص داد. يك چهره‌ى موجه محترم است، مورد قبول است، مورد تكريم است؛ اما او نميتواند شاخص حق باشد. گاهى چهره‌ى موجهى مثل بعضى از صحابه‌ى پيغمبر راه را عوضى ميروند، اشتباه ميكنند. بايد حق را شناخت، بايد راه را تشخيص داد تا بفهميم اين شخص حق است يا باطل. هر كه از اين راه رفت، حق است؛ هر كه از راه حق نرفت، مردود است. حق را بايد شناخت. جماعت جوانِ مؤمنِ گردآمده‌ى در زير سقف بسيج و پرچم بسيج، اين بصيرت را نشان دادند؛ نشان دادند بابصيرتند. بصيرت، عنصر اول است. در آينده هم بايد همين جور باشد. قدرت تحليل بايد پيدا كرد، قدرت تشخيص بايد پيدا كرد. امام - كسى كه پدر همه‌ى اين جريان بود، حق حيات به گردن جامعه و اين حركت عظيم داشت - فرمودند اگر من از اسلام جدا شوم، مردم از من رو برخواهند گرداند. شاخص، اسلام است؛ شاخص، اشخاص نيستند؛ اين حرف امام (رضوان اللَّه عليه) است. او به ما ياد داد كه راه را تشخيص بدهيم، حركت صحيح را تشخيص بدهيم، نقشه‌ى دشمن را بفهميم و بخوانيم تا بتوانيم بفهميم كدام كار در جهت دشمن و در خط دشمن است و كدام كار در ضد اوست. پس بصيرت، عنصر اول است. بصيرت را نبايد فراموش كرد.

 عنصر دوم، اخلاص است. فرمود اگر كسى در ميدان جهاد فى‌سبيل‌اللَّه دنبال يك خواسته‌ى شخصى برود، دنبال غنيمت برود و كشته شود، شهيد فى‌سبيل‌اللَّه نيست. شرط شهادت و شرط مجاهد فى‌سبيل‌اللَّه بودن اين است كه حركت او فى‌سبيل‌اللَّه باشد، للَّه باشد؛ يعنى اخلاص داشته باشد. انگيزه‌هاى شخصى، انگيزه‌هاى گروهى، انگيزه‌هاى فاميلى، رودربايستى‌هاى رفاقتى اگر در حركت ما تأثير گذاشت، اين اخلاص را مشوب ميكند، مشكل درست ميكند. بى‌اخلاصى، يك جائى خودش را نشان خواهد داد.

 عنصر سوم، عمل بهنگام و به اندازه است. لحظه‌ها را بايد شناخت. اگر چنانچه انسان وقت‌شناس نباشد، نداند كدام كار را در كجا بايد انجام داد، ممكن است خطاهاى بزرگى از انسان سر بزند. خوب، جوانان بسيجى ما - از پسرها و دخترها - در بخشهاى مختلف مشغول تلاش هستند؛ تلاش فكرى، تلاش علمى، تلاش سياسى، تلاش اجتماعى؛ همه‌ى اينها وقتى براى خدا و براى انجام وظيفه باشد، مجاهدت و جهاد فى‌سبيل‌اللَّه است. بسيجى آن كسى است كه اين كارها را انجام ميدهد. در همه‌ى اينها بايد آن خط روشن و صحيح را در نظر گرفت؛ يعنى خط انقلاب، خط حفظ نظام، خط احياى دين. اگر بخواهيم اين سه عنصر را تأمين كنيم، بايد در درون خودمان با خودمان مجاهدت كنيم؛ يعنى جهاد اكبر. جهاد با نفس تلاشى است كه امروز همه‌ى ما به آن احتياج داريم.

 آنچه كه براى فهم درست قضايا لازم است، از جمله اين است كه ببينيم دشمن چه خطى را دارد دنبال ميكند. امروز يكى از خطوط اصلى كار دشمن - كه از عناصر مهم جنگ نرم به حساب مى‌آيد - اين است كه واقعيات را دگرگون جلوه دهد، حوادث گوناگون را دگرگون جلوه دهد. خود تبليغاتى كه دشمن در اين زمينه انجام ميدهد، نشانه‌ى ضعف اوست. دشمن هر جا كه در ميدان واقعيت دچار مشكل ميشود و كم مى‌آورد، بر حجم تبليغات مى‌افزايد. امروز اگر كسى كارهاى دشمن را در عرصه‌ى عظيم شيوه‌هاى تبليغاتى ملاحظه كند؛ از وسائل اينترنتى گرفته تا وسائل صوتى و تصويرى، تا بلندگوهائى كه در جاهاى مختلف دارند - در داخل هم دارند - مى‌بيند يك قلم عمده اين است كه حوادث كشور را دگرگون جلوه دهند؛ وضع كشور را مأيوس‌كننده، نااميد كننده، رو به زوال، رو به انحطاط، رو به بن‌بست نشان دهند. تلاش زياد آنها در اين زمينه، خود نشانه‌ى ضعف آنها در ميدان واقعيت است.

 دشمن در همه‌ى دوران سى ساله، اين تلاش را داشت؛ البته امروز بيشتر است. امروز چون مسئولين كشور و دولتى كه بر سر كار است، شعارهاى انقلاب را پررنگ‌تر و جدى‌تر مطرح ميكند؛ خط امام، خط انقلاب، خط كار براى مردم، امروز كاملاً برجسته و پررنگ است؛ مسئولين احساس ميكنند با مردمند، از جنس مردمند، مردم هم اين را احساس ميكنند، بنابراين تبليغات بيشتر است. امروز اگر به تبليغات دشمن نگاه كنيد، مى‌بينيد اگر در مسائل اقتصادى اظهارنظر ميكنند، همه‌ى حرفشان اين است كه بن‌بست است، گره ناگشودنى است، اشكالات فراوان است، فردا چنين خواهد شد. يك عده‌اى هم اين مسائل را باور ميكنند و همانها را در داخل تكرار ميكنند. قبل از شروع انتخابات و آن قضاياى فتنه، بعضى از كسانى كه بعداً امتحان خودشان را در فتنه دادند، به ما مراجعه ميكردند كه آقا سال آينده، سال سختى است - يعنى همان سال 88 - از لحاظ اقتصادى چنين است، چنان است؛ فضا را تنگ، تاريك، مشكل، غير قابل عبور جلوه ميدادند؛ مسئولين را يك جور ميخواستند دلسرد كنند، مردم را يك جور. اين تبليغات نشانه‌ى اين است كه آنها از اين حركت عظيم و پرشتابِ مسئولين و مردم عقب ماندند. پس اگر چنانچه اين جهتگيرى دشمن دانسته شد، نگاه انسان به واقعيت، نگاه درستى خواهد شد؛ نگاه نافذى خواهد شد.

 يا در زمينه‌ى سياست خارجى، سياست بين‌المللى، در بعضى از همين مطبوعات خودمان هم شما ديديد؛ در اظهارات سال گذشته‌ى بعضى از اصحاب فتنه هم مشاهده كرديد؛ هى تكرار ميكردند كه آقا ما در دنيا ذليل شديم، جمهورى اسلامى در دنيا بى‌آبرو شده، بى‌ارزش شده، چه شده، چه شده. امروز وقتى به واقعيت نگاه ميكنيم، مى‌بينيم روزبه‌روز آبروى جمهورى اسلامى در ميان ملتهاى گوناگون دنيا - مسلمان و غير مسلمان - افزايش پيدا كرده است. دشمنان ملت ايران اين را ميدانند، ميفهمند، احساس ميكنند؛ البته كتمان ميكنند.

 همين قضيه‌ى سفر لبنان رئيس جمهور را چرا بايد دست‌كم گرفت؟ حادثه‌ى مهمى بود. براى هر كشورى، بخصوص براى سران استكبار اگر چنين چيزى اتفاق مى‌افتاد، فصل بسيار گسترده‌اى در تبليغات و در استنتاجهاى سياسى براى آن ميگشودند. يك ملتى كه با ما هم همسايه نيست، همه‌شان هم مسلمان نيستند؛ تركيبى از مسلمان و مسيحى، و مسلمانها هم تركيبى از شيعه و اهل سنت؛ اين ملت با اين تركيب گوناگون و متنوع، اينجور يكپارچه بيايند از رئيس جمهور ملت ايران استقبال كنند، اظهار علاقه كنند؛ اين چيز كم‌نظيرى است، چيز بى‌نظيرى است؛ براى هيچ كشورى در دنيا چنين چيزى پيش نمى‌آيد. رئيس جمهور كدام كشورى وقتى به يك كشور ديگر برود، چنين حوادثى برايش پيش مى‌آيد؟ مخصوص لبنان هم نيست. امروز اگر مسئولين برجسته‌ى كشور ما به مصر هم بروند، اگر بگذارند، همين قضاياست؛ سودان هم بروند، بگذارند، همين قضاياست؛ به هر كشور اسلامى كه بروند، اگر ميدان را باز كنند، همين قضاياست. اين، عظمت ملت ايران را نشان ميدهد. اين را شماها كرديد. اين افتخار مال شماست. اگر دولتى بود كه از مردم منقطع بود، اگر دولتى بود كه ميليونها جوان پرانگيزه از او حمايت نميكردند، چنين اتفاقى نمى‌افتاد؛ اين مال شما جوانهاست. اما خوب، تبليغات دشمن را ملاحظه كنيد؛ درست نقطه‌ى مقابل اين است. آنجائى كه مجبور باشند به زبان بياورند، واقعيت را وارونه تفسير ميكنند؛ آنجائى هم كه مجبور نباشند، كتمان ميكنند و اصل واقعيت را ميپوشانند.

 عين همين قضيه در مورد خود بسيج صدق ميكند. دشمن در يك برهه‌اى - كه امروز هم دنباله‌هايش كم و بيش هست - در تبليغات گوناگون جهانى، عليه بسيج متمركز شد. آنچه توانستند، گفتند. بسيج را بمباران تبليغاتى كردند، براى اينكه او را از چشم مردم بيندازند، اما نتوانستند؛ «يحقّ اللَّه الحقّ بكلماته».(5) خداى متعال نميگذارد اين حقيقت روشن پنهان بماند؛ لذا بسيج بحمداللَّه روزبه‌روز آبرويش در كشور ما بيشتر شده است. در سرتاسر كشور، جوانها در بخشهاى مختلف، به بسيج به چشم يك هويت درخشنده‌ى باعظمتِ مظهر عزم و اراده نگاه ميكنند؛ اين را شما بسيجى‌ها بايستى تقويت كنيد؛ اين را با توجه به همان سه عنصرى كه گفته شد - عنصر بصيرت، عنصر اخلاص، عنصر عمل بهنگام و به اندازه - تقويت كنيد. افراط نبايد باشد، تفريط هم نبايد باشد. توجه كنيد كه افراط هم همان اندازه ضرر ميزند كه تفريط. عمل نكردن يقيناً مضر است، عمل افراط‌‌آميز هم به همان اندازه مضر است؛ مراقب باشيد. شور انقلابى را اندكى نبايد كاهش داد. انگيزه‌ى انقلابى بايد روزبه‌روز در دلهاى من و شما افزايش پيدا كند. اين كوه‌هاى گوناگون مشكلاتى كه بر سر راه مستضعفين عالم قرار دارد، جز با قدرت عزم و اراده‌ى پولادين مؤمن برداشته نخواهد شد. هدف فقط سر و سامان دادن به وضع كشور نيست. دنياى اسلام، بلكه جامعه‌ى بشريت نيازمند كمك به آنها از سوى اسلام و امت اسلامى است.

 مشكلات زيادى در سر راه هست؛ عزم و اراده لازم است، نگاه به دوردست لازم است. اين عزم و اراده بايد باقى بماند، اين شور انقلابى بايد روزبه‌روز افزايش پيدا كند. توسل و توجه به پروردگار، تمسك به اولياى الهى، راه عبادت، راه خشوع، راه تفكر بايستى به روى ما هميشه باز باشد؛ خودمان را از اين راه تقويت كنيم. اين شور انقلابى بايد باقى باشد، اما مواظب باشيد اين شور و هيجان انقلابىِ باارزش در جاى خود مصرف شود - نابجا مصرف نشود - اين احتياج به تأمل، تفكر، آگاهى و بصيرت دارد.

 شك نكنيد كه فرداى ملت ايران و امت اسلامى از امروز بمراتب بهتر است. همان مقدارى كه فاصله‌ى بين سى سال پيشِ ملت ايران و امروز است - يعنى اول انقلاب تا امروز - ببينيد ملت ايران در همه‌ى عرصه‌هاى سياسى و علمى و اجتماعى و غيره چقدر پيشرفت كرده است؛ بدانيد فاصله‌ى بين پيشرفتِ سالهاى آينده با امروز، از اين هم بيشتر خواهد بود. ملت روزبه‌روز پيشرفت خواهد كرد. حركت ملت ايران در همه‌ى عرصه‌ها حركت توقف ناپذيرى است و ان‌شاءاللَّه بر خط درست و صراط مستقيم هدايت الهى و اسلامى و قرآنى پيش خواهد رفت. آينده‌ى ملت ايران، آينده‌ى روشنى است؛ و اين بر دنياى اسلام و بر امت اسلامى اثر خواهد گذاشت و ان‌شاءاللَّه ملتهاى مسلمان را روزبه‌روز بيدارتر خواهد كرد.

 اميدواريم خداوند متعال فرج ولى‌عصر (ارواحنا فداه) را نزديك بفرمايد؛ ما را از ياران آن بزرگوار در حضورش و در غيبتش قرار بدهد و قلب مقدس آن بزرگوار را از ما راضى كند. پروردگارا! دعاى آن بزرگوار را شامل حال همه‌ى ملت ايران و بخصوص جمع عزيز بسيجيان بفرما.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‌
1) ابراهيم: 25
2) ابراهيم: 24 و 25
3) انفال: 74
4) سردار جبارى (فرمانده سپاه على‌بن‌ابى‌طالب قم)
5) يونس: 82

 

 

 

 

 

 

 

شعری از خانم فاطمه نانیزاد

تقدیم به آستان حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام

همچون نسیم صبح و سحرگاه می رود
هر كس میان صحن حرم راه می‌رود

از هر چه غصه دارد وغم می شود رها
هر سائلی به خدمت این شاه می‌رود

وقتی فرشته‌های حرم بال می‌زنند
از سینه‌های شعله زده آه می‌رود

اینجا بهشت روی زمین فرشته‌هاست
از كوی تو فرشته به اكراه می‌رود

خورشید در طواف حرم، وه! چه دیدنیست
هر شب به پای‌بوسی آن ماه می‌رود

باب‌الجواد راه ورودی به قلب توست
حاجت رواست هركه از این راه می‌رود

 

 

 

 

بیانات بسیار مهم مقام معظم رهبری در دیدار با حوزویان

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌

الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى‌القاسم محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه فى الأرضين‌.
السّلام عليك ايّتها السّيّدة يا فاطمة المعصومة يا بنت موسى‌بن‌جعفر عليك و على ابائك الطّيّبين الطّاهرين المعصومين افضل الصّلاة و السّلام‌.

 



تقارن اين ديدار بسيار باعظمت ما، كه حضور برجسته‌ى اساتيد، بزرگان، فضلا و آحاد طلاب عزيز حوزه‌ى علميه‌ى قم به آن عظمت بخشيده است، با ميلاد مسعود حضرت على‌بن‌موسى‌الرضا (عليه الاف التّحيّة و الثّناء) و همچنين ولادت خواهر بزرگوار ايشان، حضرت فاطمه‌ى معصومه (سلام اللَّه عليها) ما را به ياد حركت عظيم و مبارك اين برادر و خواهر و هجرت پرمعناى اين دو بزرگوار مى‌اندازد؛ كه بدون ترديد در تاريخ ملت ايران و تاريخ تشيع، يك حركت سازنده و تأثيرگذار بوده است.
 بدون ترديد نقش حضرت معصومه (سلام اللَّه عليها) در قم شدن قم و عظمت‌ يافتن اين شهر عريقِ مذهبىِ تاريخى، يك نقش ما لا كلام فيه است. اين بانوى بزرگوار، اين دختر جوانِ تربيت‌شده‌ى دامان اهل‌بيت پيغمبر، با حركت خود در جمع ياران و اصحاب و دوستان ائمه (عليهم‌السّلام) و عبور از شهرهاى مختلف و پاشيدن بذر معرفت و ولايت در طول مسير در ميان مردم و بعد رسيدن به اين منطقه و فرود آمدن در قم، موجب شده است كه اين شهر به عنوان پايگاه اصلى معارف اهل‌بيت (عليهم‌السّلام) در آن دوره‌ى ظلمانى و تاريكِ حكومت جباران بدرخشد و پايگاهى بشود كه انوار علم و انوار معارف اهل‌بيت را به سراسر دنياى اسلام از شرق و غرب منتقل كند.

 امروز هم مركز معرفتى دنياى اسلام، شهر قم است. امروز هم مثل همان دوران، قم قلب فعال و متحركى است كه ميتواند و ميبايد خون معرفت و بصيرت و بيدارى و آگاهى را در سرتاسر پيكر امت اسلامى پمپاژ كند. در آن روز، اولين كتابهاى فقه و معارف شيعه و پيروان اهل‌بيت (عليهم‌السّلام) از قم صادر شد. كتابهاى اساسى مورد اعتماد و اتكاى فقيهان و عالمان و محدثان در شهر قم به وسيله‌ى حوزه‌ى قم به وجود آمد. كتاب «نوادر الحكمه»ى محمد بن احمد بن يحيى، كتاب «بصائر الدرجات» صفار، كتاب «الشرايع» على بن بابويه قمى، كتاب «محاسن» برقى، كتب احمد بن محمد بن عيسى و ده‌ها و صدها كتاب ديگر در اين پايگاه معرفتى به وجود آمد و توليد شد. شخصيتهائى در اينجا پرورش يافتند كه وقتى به اقطار عالم اسلامى سفر ميكردند، محفل آنها محفل فيض بود. شيخ صدوق (رضوان اللَّه عليه) كه جزو نسل سومى‌ها و چهارمى‌هاى اين  حركت عظيم است، وقتى به بغداد رفت - كه بغداد مركز شيعه و مركز حديث بود - در پاى منبر او علما و فضلا و بزرگانى جمع شدند و از او استفاده كردند. لذا ملاحظه ميكنيد كه شيخ صدوق، شيخ و استاد مفيد (رضوان اللَّه عليهما) است. بنابراين قم شد مركز.

امروز هم قم مركز است. در اينجا در طول سالهاى متمادى، ده‌ها هزار پروانه‌ى عاشق، گرد شمع معارف اهل‌بيت حركت ميكنند، علم مى‌آموزند، معرفت مى‌آموزند، با مشكلاتِ بسيار دست و پنجه نرم ميكنند، هدفهاى عالى و معنوى را در نظر ميگيرند و بدون توجه به اين مشكلات پيش ميروند. شايد در دنيا كمتر شهرى سراغ داريم، شايد هم سراغ نداريم كه اين تعداد عظيم، انسانهاى دنبال فراگيرى دانش دين و معرفت و معنويت و سلوك جمعى، از زن و مرد مشغول تلاش و كار باشند و شب و روز مجاهدت معنوى و علمى و فرهنگى كنند. اين حوزه‌ى امروز قم است، با اين موقعيت ممتاز جهانى؛ آن هم سابقه‌ى قم است، كه اولين حوزه‌ى اساسىِ مهم تشيع در اين شهر تشكيل شده است و بزرگانى از قبيل شيخ كلينى و شيخ صدوق و ديگران بهره‌مندان از اين چشمه‌ى فيض بوده‌اند، كه آثار آنها نگهدارنده‌ى معارف اهل‌بيت (عليهم‌السلام) در طول قرنهاى متمادى بوده است.

 خوب، حوزه‌هاى علميه - بخصوص حوزه‌ى علميه‌ى قم - در هيچ دوره‌اى از تاريخ خود، به قدر امروز مورد توجه افكار جهانى و انظار جهانى قرار نداشته‌اند؛ به قدر امروز مؤثر در سياستهاى جهانى و شايد مؤثر در سرنوشت جهانى و بين‌المللى نبودند. حوزه‌ى قم هرگز به قدر امروز دوست و دشمن نداشته است. شما ملتزمان حوزه‌ى علميه‌ى قم، امروز از هميشه‌ى اين تاريخ، دوستان بيشترى داريد؛ دشمنان بيشتر و خطرناك‌ترى هم داريد. امروز حوزه‌ى علميه‌ى قم - كه در قله‌ى حوزه‌هاى علميه قرار گرفته است - يك چنين موقعيت حساسى را داراست.

 در اينجا يك مغالطه‌اى هست كه بايد به آن اشاره كنم. ممكن است بعضى بگويند اگر حوزه‌هاى علميه وارد مسائل جهانى، مسائل سياسى، مسائل چالشى نميشدند، اينقدر دشمن نميداشتند و محترم‌تر از امروز بودند. اين مغالطه است. هيچ جمعى، هيچ نهادى، هيچ مجموعه‌ى باارزشى به خاطر انزوا و كناره‌گيرى و گوشه‌نشينى و خنثى حركت كردن، هرگز در افكار عمومى احترام‌برانگيز نبوده است، بعد از اين هم نخواهد بود. احترام به مجامع و نهادهاى بى‌تفاوت و تنزه‌طلب كه دامن از مسائل چالشى برميچينند، يك احترام صورى است؛ يك احترامِ در معنا و در عمق خود بى‌احترامى است؛ مثل احترام به اشياء است، كه احترام حقيقى محسوب نميشود؛ مثل احترام به تصاوير و تماثيل و صورتهاست؛ احترام محسوب نميشود. گاهى اين احترام، اهانت‌آميز هم هست؛ همراه با تحقير باطنىِ آن كسى است كه تظاهر به احترام ميكند. آن موجودى كه زنده است، فعال است، منشأ اثر است، احترام برمى‌انگيزد؛ هم در دل دوستان خود، و هم حتّى در دل دشمنان خود. دشمنى ميكنند، اما او را تعظيم ميكنند و براى او احترام قائلند.

 اولاً حاشيه‌نشين شدن حوزه‌ى علميه‌ى قم و هر حوزه‌ى علميه‌ى ديگرى به حذف شدن مى‌انجامد. وارد جريانات اجتماع و سياست و مسائل چالشى نبودن، بتدريج به حاشيه رفتن و فراموش شدن و منزوى شدن مى‌انجامد. لذا روحانيت شيعه با كليت خود، با قطع نظر از استثناهاى فردى و مقطعى، هميشه در متن حوادث حضور داشته است. براى همين است كه روحانيت شيعه از يك نفوذ و عمقى در جامعه برخوردار است كه هيچ مجموعه‌ى روحانى ديگرى در عالم - چه اسلامى و چه غير اسلامى - از اين عمق و از اين نفوذ برخوردار نيست.

 ثانياً اگر روحانيت ميخواست در حاشيه و در پياده‌رو حركت كند و منزوى شود، دين آسيب ميديد. روحانيت سرباز دين است، خادم دين است، از خود منهاى دين حيثيتى ندارد. اگر روحانيت از مسائل اساسى - كه نمونه‌ى برجسته‌ى آن، انقلاب عظيم اسلامى است - كناره ميگرفت و در مقابل آن بى‌تفاوت ميماند، بدون ترديد دين آسيب ميديد؛ و روحانيت هدفش حفظ دين است.

 ثالثاً اگر حضور در صحنه موجب تحريك دشمنى‌هاست، اين دشمنى‌ها در يك جمع‌بندى نهائى مايه‌ى خير است. آن دشمنى‌هاست كه غيرتها و انگيزه‌ها را تحريك ميكند و فرصتهائى براى موجود زنده مى‌آفريند. هر جا به مجموعه‌ى روحانيت يا به دين يك خصومت‌ورزى و كين‌ورزى‌اى انجام گرفت، در مقابل، حركتى سازنده از سوى بيداران و آگاهان انجام گرفت. يك وقتى در جمعى گفتم كه نوشتن يك كتاب به وسيله‌ى يك نويسنده‌ى متعصب ضد شيعه، موجب به وجود آمدن چندين كتاب منبع بزرگ شيعى شد. در همين شهر قم اگر كتاب «اسرار هزار ساله» از سوى يك فرد منحرف كه تركيبى از تفكرات سكولاريستى و گرايشهاى وهابيگرى داشت، منتشر نميشد، امام بزرگوار ما نميرفت درس خود را مدتى تعطيل كند و كتاب «كشف الاسرار» را بنويسد؛ كه در اين كتاب، اهميت حكومت اسلامى و ولايت فقيه، نخستين جوانه‌هايش مشاهده ميشود. بازتوليد اين تفكر مهم فقهى و شيعى در ```كتاب «كشف الاسرار» امام بزرگوار محسوس است. اگر تحرك گرايشهاى چپ و ماركسيستى و حزب توده در دهه‌ى 20 و اوائل دهه‌ى 30 نميبود، كتاب ماندگارى مثل «اصول فلسفه و روش رئاليسم» توليد نميشد و به وجود نمى‌آمد. بنابراين، اين دشمنى‌ها به ضرر ما تمام نشده است. هر جا خصومت‌ورزى انجام گرفت، موجود بيدار و آگاه - يعنى حوزه‌ى علميه - از خود واكنشى نشان داد و فرصتى آفريد. دشمنى‌ها فرصت‌آفرينند؛ آن وقتى كه ما بيدار باشيم، آن وقتى كه ما زنده باشيم، آن وقتى كه ما غافل نباشيم.

 در همان دوران رضاخانى، آن حركت خصمانه‌اى كه با روحانيت شد، موجب شد مرجع تقليدى مثل مرحوم سيد ابوالحسن اصفهانى (رضوان اللَّه تعالى عليه) اجازه‌ى صرف وجوهات را در توليد نشريه‌هاى دينى و مجلات دينى بدهد؛ كه اين يك چيز بى‌سابقه‌اى بود، در آن روز هم چيز عجيبى بود. بنابراين نشريه‌ى دينى با پول وجوهات و با سهم امام به راه افتاد؛ مجامع دينى با اتكاى به سهم امام به وجود آمد. يعنى شخصيتى مثل سيد اصفهانى (رضوان اللَّه تعالى عليه) برخلاف آنچه كه برخى تصور ميكردند و ميكنند، به فكر مسائل فرهنگى كشور ما و دنياى شيعه و كشور شيعه است و صرف سهم امام را در يك چنين كارى مجاز ميشمرد؛ اينها فرصتهاست. دشمنى‌ها يك چنين فرصتهاى بزرگى را به وجود مى‌آورند.

 رابعاً با بى‌طرف ماندن روحانيت در مسائل چالشىِ اساسى، موجب نميشود كه دشمن روحانيت و دشمن دين هم بى‌طرف و ساكت بماند؛ «و من نام لم‌ينم عنه».(1) اگر روحانيت شيعه در مقابل حوادث خصمانه‌اى كه براى او پيش مى‌آيد، احساس مسئوليت نكند، وارد ميدان نشود، ظرفيت خود را بروز ندهد، كار بزرگى را كه بر عهده‌ى اوست، انجام ندهد، اين موجب نميشود كه دشمن، دشمنى خود را متوقف كند؛ بعكس، هر وقت آنها در ما احساس ضعف كردند، جلو آمدند؛ هر وقت احساس انفعال كردند، به فعاليت خودشان افزودند و پيش آمدند. غربى‌ها ظرفيت عظيم فكر شيعه براى مواجهه‌ى با ظلم جهانى و استكبار جهانى را از مدتها پيش فهميده‌اند؛ از قضاياى عراق، از قضاياى تنباكو؛ لذا آنها ساكت‌بشو نيستند؛ آنها به تجاوز خود، به پيشروى خود ادامه ميدهند. سكوت و بى‌طرفى علما و روحانيون و حوزه‌هاى علميه به هيچ وجه نميتواند دشمنى دشمن را متوقف كند. بنابراين حركت حوزه‌هاى علميه، بى‌طرف نماندن حوزه‌هاى علميه در قبال حوادث جهانى، در قبال مسائل چالشىِ ملى و بين‌المللى يك ضرورتى است كه نميشود از آن غافل شد.

 بعد از پيروزى انقلاب اسلامى دو عنوان و دو مفهوم غلط و انحرافى به وسيله‌ى كسانى كه هم با روحانيت بد بودند، هم با انقلاب دشمن بودند، در ذهنها مطرح شد. البته به اين حرفها پاسخ داده شده است؛ هم قولاً، هم عملاً؛ اما «رگ رگ است اين آب شيرين و آب شور». بايد هميشه متوجه بود، هميشه بيدار بود.

 اين دو مفهوم غلط و در واقع دو تهمت را دشمن به عنوان تاكتيك مطرح كرده است: يكى طرح مسئله‌ى حكومت آخوندى است. ميگويند در ايران حكومت آخوندى، حكومت روحانى بر سر كار است. اين را نوشتند، گفتند، ترويج كردند، تكرار كردند. ديگرى طرح موضوع آخوند حكومتى است؛ تقسيم آخوند به حكومتى و غير حكومتى. هدفشان از طرح اين دو مفهوم انحرافى و غلط اين بود كه اولاً نظام اسلامى را از پشتوانه‌ى عظيم فكرى و نظرى و استدلالى و علمى علماى دين محروم كنند؛ ثانياً روحانيت مسئول را، روحانيت انقلابى را، روحانيت حاضر در صحنه را كه در مقابل دشمنى‌ها سينه سپر كرده است، به خيال خودشان منزوى كنند، بدنام كنند. يعنى آخوند يك نوعش حكومتى است، كه اين بد است، منفى است، ضد ارزش است؛ يك نوعش غير حكومتى است، كه اين مثبت است، اين منزه است.

 نسبت روحانيت با نظام اسلامى، نسبت روشنى است. نسبت روحانيت و حوزه‌هاى علميه با نظام اسلامى، نسبت حمايت و نصيحت است. اين را توضيح خواهم داد. حمايت در كنار نصيحت، دفاع در كنار اصلاح. آن دو مفهوم غلط، حقيقتاً انحرافى و خصمانه است؛ به دليل اينكه اولاً حكومت آخوندى و نسبت دادن جمهورى اسلامى به اين مفهوم، حرف دروغى است. جمهورى اسلامى حكومت ارزشهاست، حكومت اسلام است، حكومت شرع است، حكومت فقه است، نه حكومت افراد روحانى. روحانى بودن كافى نيست براى اينكه كسى سلطه‌ى حكومتى پيدا كند. جمهورى اسلامى با حكومتهاى روحانى‌اى كه در دنيا ميشناسيم، در گذشته هم بوده است، امروز هم در نقطه‌هائى از دنيا هست، ماهيتاً متفاوت است. حكومت جمهورى اسلامى، حكومت ارزشهاى دينى است. ممكن است يك روحانى ارزشهائى را حائز باشد كه از بسيارى از روحانى‌ها برتر باشد؛ او مقدم است؛ اما روحانى بودن هم موجب نميشود كه از كسى سلب صلاحيت شود. نه به تنهائى روحانى بودن صلاحيت‌آور است، نه روحانى بودن موجب سلب صلاحيت است. حكومت دين است، نه حكومت يك صنف خاص و يك مجموعه‌ى خاص. تقسيم روحانى به حكومتى و غير حكومتى و ارزش و ضد ارزش قلمداد كردن اينها هم يك غلط فاحش است. رفتن به سمت حكومت و رفتن به سمت هر چيزى غير از حكومت، اگر براى دنيا شد، بد است؛ اگر براى هواى نفس شد، بد است؛ مخصوص رفتن به سمت حكومت نيست. ما به سمت هر هدفى حركت كنيم كه مقصودمان هواى نفس باشد، مقصودمان منافع شخصى باشد، اين ضد ارزش است؛ اين همان مصداق دخول در دنياست كه فرمود: «الفقهاء امناء الرّسل ما لم يدخلوا فى الدّنيا»؛(2) اين مخصوص رفتن به سمت حكومت نيست. اگر هدف، دنياست، مردود است؛ حكومت و غيرحكومت ندارد؛ اما اگر رفتن به سمت حكومت با هدف معنوى است، با هدف الهى است، اين از برترين مصاديق امر به معروف و نهى از منكر است؛ از برترين مصاديق مجاهدت است؛ اين قبول مسئوليتهاى سنگين است، يا دفاع از مسئولان صاحب صلاحيت است. اگر روحانىِ حكومتى به آن كسى گفته ميشود كه براى اداى دين خود، براى اداى مسئوليت شرعى خود، براى خاطر خدا از نظام اسلامى حمايت ميكند يا از مسئولينى حمايت ميكند، اين ارزش است، اين ضد ارزش نيست؛ نداشتن اين حالت، ضد ارزش است. پس هيچكدام از اين دو مفهوم - نه مفهوم حكومت روحانى و حكومت آخوندى، و نه مفهوم آخوند حكومتى، روحانى حكومتى - مفاهيم درستى نيست. طرح اينها پس از انقلاب و تشكيل نظام اسلامى، يك طرح مغالطه‌آميز است؛ اين مفاهيم متعلق به فرهنگ اين انقلاب نيست.

 اما متقابلاً دو حقيقت و دو مفهوم ديگر وجود دارد كه آنها مفاهيم ارزشى و ارزش‌آفرين است. يك مفهوم اين است كه نظام به لحاظ نظرى و علمى محتاج علماى دين و حوزه‌هاى علميه و مستظهر به تلاش علمى آنهاست. نظام متكى به حوزه‌هاى علميه است؛ متكى به علما، برجستگان و صاحب‌نظران دينى است. يك مفهوم ديگر هم اين است كه حوزه و روحانيت نسبت به نظام دينى بى‌تفاوت نيست. هيچ روحانى‌اى، هيچ عالم دينى، هيچ خادم اسلامى نميتواند نسبت به نظامى كه بر اساس اسلام پديد آمده است، با انگيزه‌ى اسلام حركت كرده است و كار ميكند، بى‌تفاوت باشد؛ نميتواند خود را بيگانه به حساب بياورد. اين هم يك حقيقت ديگر است.

 آن حقيقت اول كه گفتيم نظام مستظهر به حوزه‌هاى علميه است، به خاطر اين است كه نظريه‌پردازى سياسى و نظريه‌پردازى در همه‌ى جريانهاى اداره‌ى يك ملت و يك كشور در نظام اسلامى به عهده‌ى علماى دين است. آن كسانى ميتوانند در باب نظام اقتصادى، در باب مديريت، در باب مسائل جنگ و صلح، در باب مسائل تربيتى و مسائل فراوان ديگر نظر اسلام را ارائه بدهند كه متخصص دينى باشند و دين را بشناسند. اگر جاى اين نظريه‌پردازى پر نشد، اگر علماى دين اين كار را نكردند، نظريه‌هاى غربى، نظريه‌هاى غيردينى، نظريه‌هاى مادى جاى آنها را پر خواهد كرد. هيچ نظامى، هيچ مجموعه‌اى در خلأ نميتواند مديريت كند؛ يك نظام مديريتى ديگرى، يك نظام اقتصادى ديگرى، يك نظام سياسى ديگرى كه ساخته و پرداخته‌ى اذهان مادى است، مى‌آيد جايگزين ميشود؛ همچنان كه در آن مواردى كه اين خلأها محسوس شد و وجود داشت، اين اتفاق افتاد.

 اينكه بنده درباره‌ى علوم انسانى در دانشگاه‌ها و خطر اين دانشهاى ذاتاً مسموم هشدار دادم - هم به دانشگاه‌ها، هم به مسئولان - به خاطر همين است. اين علوم انسانى‌اى كه امروز رائج است، محتواهائى دارد كه ماهيتاً معارض و مخالف با حركت اسلامى و نظام اسلامى است؛ متكى بر جهان‌بينى ديگرى است؛ حرف ديگرى دارد، هدف ديگرى دارد. وقتى اينها رائج شد، مديران بر اساس آنها تربيت ميشوند؛ همين مديران مى‌آيند در رأس دانشگاه، در رأس اقتصاد كشور، در رأس مسائل سياسى داخلى، خارجى، امنيت، غيره و غيره قرار ميگيرند. حوزه‌هاى علميه و علماى دين پشتوانه‌هائى هستند كه موظفند نظريات اسلامى را در اين زمينه از متون الهى بيرون بكشند، مشخص كنند، آنها را در اختيار بگذارند، براى برنامه‌ريزى، براى زمينه‌سازى‌هاى گوناگون. پس نظام اسلامى پشتوانه‌اش علماى دين و علماى صاحب‌نظر و نظريات اسلامى است؛ لذا نظام موظف به حمايت از حوزه‌هاى علميه است، چون تكيه‌گاه اوست.

 علاوه‌ى بر اينها كه نظام اسلامى براى اداره‌ى ملت و كشور نيازمند به حوزه‌هاست، يك نكته‌ى ديگر هم وجود دارد و آن اين است كه امروز شبهه‌هائى مطرح ميشود كه آماج آن شبهه‌ها نظام است. شبهات دينى، شبهات سياسى، شبهات اعتقادى و معرفتى در متن جامعه تزريق ميشود - بخصوص در ميان جوانان - هدفش فقط اين است كه يكى را از يك فكرى منتقل كند به يك فكر ديگرى؛ هدفش اين است كه پشتوانه‌هاى انسانى نظام را از بين ببرد؛ مبانى اصلى نظام را در ذهنها مخدوش كند؛ دشمنى با نظام است. لذا برطرف كردن اين شبهه‌ها، مواجهه‌ى با اين شبهه‌ها، پاك كردن اين غبارها از ذهنيت جامعه - كه به وسيله‌ى علماى دين انجام ميگيرد - اين هم يك پشتيبانى ديگر، يك پشتوانه‌ى ديگر براى نظام اسلامى است. پس نظام اسلامى از جهات مختلف متكى به علماى دين و نظريه‌پردازان و محققان و دانشمندان حوزه‌هاى علميه است.

 از آن طرف، حوزه‌هاى علميه هم نميتوانند بى‌تفاوت بمانند. حوزه‌ى علميه، بخصوص حوزه‌ى علميه‌ى قم مادر اين نظام است؛ به وجود آورنده و مولد اين انقلاب و اين حركت عظيم است. يك مادر چگونه ميتواند از زاده‌ى خود، از فرزند خود غافل بماند، نسبت به او بى‌تفاوت باشد، در هنگام لازم از او دفاع نكند؟ ممكن نيست. بنابراين نسبت بين حوزه‌هاى علميه و نظام جمهورى اسلامى، نسبت حمايت متقابل است. نظام از حوزه‌ها حمايت ميكند، حوزه‌ها از نظام حمايت ميكنند؛ همكارى ميكنند، به يكديگر كمك ميكنند.

 يك مسئله‌اى در اينجا مطرح است، من هم مطرح ميكنم؛ بعد هم چند تا مسئله‌ى ديگر از مسائل مهم حوزه را ان‌شاءاللَّه مطرح خواهم كرد. اين مسئله عبارت است از مسئله‌ى استقلال حوزه‌ها. آيا حمايت نظام اسلامى از حوزه‌هاى علميه ميتواند به استقلال حوزه‌هاى علميه خللى و لطمه‌اى وارد كند يا نه؟ آيا اين كار مجاز است يا نه؟ اين بحث مهمى است. اولاً حوزه‌هاى علميه هميشه در طول تاريخ مستقل بودند؛ نه فقط در دوران حكومتهاى معارض با تشيع، بلكه حتّى در دوران حكومتهاى شيعى. يعنى آن وقتى كه صفويه در رأس كار قرار گرفتند و علماى بزرگى مثل محقق كركى و پدر شيخ بهائى و بزرگان زيادى به ايران آمدند و در مناصب گوناگون دينى قرار گرفتند، هرگز اين علما و شاگردان و تربيت شدگان آنها مقهور سياست صفويه نشدند و در اختيار آنها قرار نگرفتند. بله، كمك ميكردند، همكارى ميكردند، از آنها تعريف و تجليل ميكردند؛ اما در قبضه‌ى آنها نبودند، به اختيار آنها نبودند. در بخشى از دوران قاجاريه هم همين جور بود. كاشف‌الغطاء (رضوان اللَّه تعالى عليه) آن عالم بزرگ به ايران آمد و كتاب «كشف الغطاء» را نوشت. ايشان در اين كتاب - هم در مقدمه، هم در بحث جهاد به مناسبت جنگهاى روس و ايران - تجليل زيادى از فتحعلى‌شاه ميكند؛ اما كاشف‌الغطاء آدمى نبود كه توى مشت فتحعلى‌شاه و امثال فتحعلى‌شاه قرار بگيرد؛ آنها مستقل بودند. ميرزاى قمى در منزل خود در قم مورد احترام و تجليل پادشاه زمان خودش قرار ميگيرد؛ اما زير بار خواسته‌ى او نميرود. آنها اصرار داشتند آنچه را كه ميخواهند، ميرزا فتوا بدهد؛ اما ميرزا قبول نكرد، زير بار نرفت. ميرزاى قمى رساله‌اى دارد به نام «رساله‌ى عباسيه» كه نظر فقهى خودش را در باب جهاد بيان كرده است. اين رساله چند سال قبل از اين براى اول‌بار چاپ و منتشر شد. از ايشان جورى سؤال ميكنند كه مثلاً وكالتى بدهد، نيابتى بدهد كه بتوانند از طرف او جهاد كنند - به گمانم اين موضوع در «جامع الشتات» هم آمده باشد - اما ايشان زير بار نميرود و قبول نميكند. روحانيت شيعه هميشه اينجور بوده، هميشه مستقل بوده، هرگز در قبضه‌ى قدرتها قرار نگرفته است؛ امروز هم همين جور است، بعد از اين هم بايد همين جور باشد و به توفيق الهى همين جور خواهد بود.

 اما در اينجا هم مراقب باشيد يك مغالطه‌ى ديگرى به وجود نيايد؛ استقلال حوزه‌ها به معناى عدم حمايت نظام از حوزه و حوزه از نظام تلقى نشود؛ يك عده‌اى اين را ميخواهند. بعضى‌ها ميخواهند به عنوان استقلال و به نام استقلال، رابطه‌ى حوزه را با نظام قطع كنند؛ اين نميشود. وابستگى غير از حمايت است، غير از همكارى است. نظام به حوزه مديون است؛ بايد به حوزه‌ها كمك كند. البته معيشت طلاب به صورت سنت معمول و بسيار پرمعنا و پررمز و راز بايد به وسيله‌ى مردم اداره شود؛ مردم بيايند وجوهات شرعى‌شان را بدهند؛ اين اعتقاد من است.

انسان هرچه به اعماق اين عادت و سنت ديرين كه شايد از صد سال، صد و پنجاه سال قبل در ميان حوزه‌هاى ما رائج است، دقت ميكند، آن را مهمتر، پرمعناتر، پررمز و رازتر مشاهده ميكند. راز ارتباط مستحكم مردم با حوزه‌ها همين است كه احساس خويشاوندى ميكنند. مردم توقع زيادى هم از روحانى ندارند، اما خودشان را به پشتيبانى مالى حوزه‌ها و روحانيون متعهد ميدانند؛ و همين درست است.
 
اما مسائل حوزه‌ها فقط مسئله‌ى معيشت نيست. در حوزه‌ها هزينه‌هائى وجود دارد كه جز با كمك بيت‌المال مسلمين و كمك دولتها امكان ندارد آن هزينه‌ها تحقق پيدا كند. دولتها موظفند اين هزينه‌ها را بدهند، دخالتى هم نبايد بكنند. بسيارى از مدارس مهم در شهرهاى گوناگون به وسيله‌ى امراء و سلاطين و بزرگان ساخته شده. در مشهد سه مدرسه بغل هم ساخته شده - مدرسه‌ى نواب و باقريه و حاج حسن  - هر سه هم در زمان يكى از سلاطين صفويه و به امر او يا به امر امراى او ساخته شده بود؛ اشكالى ندارد. مدرسه‌ى باقريه، محل تدريس محقق سبزوارى - ملا محمدباقر سبزوارى، صاحب «ذخيره» و «كفايه» - به وسيله‌ى آنها ساخته شده؛ اين اشكالى ندارد. بايد هزينه كنند، دخالت هم نبايد بكنند. حوزه پشتيبانى‌هاى گوناگون را از سوى نظام ميپذيرد، با عزت و با مناعت. اين پشتيبانى‌هائى كه امروز نظام از حوزه‌هاى علميه ميكند و بايد هم بكند و بايد هم بيشتر بشود، اينها وظائفى است كه دارد. فقط هم پشتيبانى مادى نيست. امروز بحمداللَّه مهمترين و عمومى‌ترين تريبونهاى ملى در اختيار فضلاى حوزه‌هاى علميه، در اختيار مراجع معظم است؛ اينها حمايت است، اينها حمايتهاى نظام است. نظام اسلامى بايد اين حمايتها را بكند، به دليل همان پيوندى كه گفته شد. پس اين مسئله‌ى دخالت و استقلال را نبايستى با آن حقايقى كه در اين باب وجود دارد، مخلوط كرد.

 حقيقت اين است كه اين دو جريان عظيم - يعنى جريان نظام اسلامى و در دل آن، جريان حوزه‌هاى علميه - دو جريانى هستند كه به هم مرتبطند، به هم متصلند، سرنوشت آنها يكى است؛ اين را همه بدانند. امروز سرنوشت روحانيت و سرنوشت اسلام در اين سرزمين، وابسته و گره خورده‌ى به سرنوشت نظام اسلامى است. نظام اسلامى اندك لطمه‌اى ببيند، يقيناً خسارت آن براى روحانيت و اهل دين و علماى دين از همه‌ى آحاد مردم بيشتر خواهد بود. البته نظام زنده است، نظام سرپاست، نظام قوى است و با اطمينان كامل عرض ميكنم نظام بر همه‌ى چالشهائى كه در مقابلش قرار دارد، فائق و پيروز خواهد شد.

 مسئله‌ى مهم ديگرى كه مطرح است و در آن باب بايد سخن روشن به ميان بيايد، مسئله‌ى تحول در حوزه‌هاست. چند سال است كه مسئله‌ى تحول در حوزه‌هاى علميه، بخصوص در حوزه‌ى مباركه‌ى علميه‌ى قم مطرح است. اين تحول يعنى چه؟ حوزه ميخواهد چه كار كند كه اسمش تحول باشد؟ اگر تحول را به معناى تغيير خطوط اصلى حوزه‌ها بدانيم - مثل تغيير متد اجتهاد - قطعاً اين يك انحراف است. تحول است، اما تحول به سمت سقوط. شيوه‌ى اجتهادى كه امروز در حوزه‌هاى علميه رائج است و علماى دين به آن متكى هستند، يكى از قوى‌ترين و منطقى‌ترين شيوه‌هاى اجتهاد است؛ اجتهاد متكى به يقين و علم، با اتكاى به وحى؛ يعنى از ظن به دور است و استنباط ما استنباط علمى و يقينى است. اين ظنون خاصه‌اى هم كه وجود دارد، همه‌ى اينها حجيتش بايد يقينى و قطعى باشد. حتّى اعتبار اصول عمليه‌اى كه ما در فقه از آن استفاده ميكنيم، بايد اعتبار جزمى و قطعى باشد. تا وقتى كه از دليل قطعى به معتبر بودن اين اصل عملى - استصحاب يا برائت يا اشتغال، هر كدام در مجارى خودشان - جزم پيدا نكنيم، نميتوانيم از اين اصل استفاده كنيم. بنابراين يا بى‌واسطه يا بواسطه، همه‌ى شيوه‌هاى استنباط ما در فقه منتهى ميشود به قطع و يقين.

 اجتهاد در شيعه به معناى تكيه به ظنون غير معتبر نيست؛ همينى كه قدماى ما اصطلاح اجتهاد به رأى، اجتهاد متكى به ظنون غير معتبر، مثل قياس، مثل استحسان و امثال اينها را به كار بردند و كتابها نوشتند؛ «الرّدّ على اصحاب الاجتهاد فى احكام». اسماعيل بن ابوسهل نوبختى، سيد مرتضى در «ذريعه»، شيخ در «عدةالاصول» و ديگران و ديگران اين اجتهاد متكى به ظنون غير معتبر را رد كردند. اين اجتهاد مردود است. امروز هم تحت هر نامى كسانى به اينجور اجتهادها روى بياورند، مردود است. اينكه حالا دنيا اين را از ما نمى‌پسندد، اين حرف فقهى در دنيا خريدار ندارد، يا اين را صريحاً بگويند يا نگويند، اما در دلشان اين باشد و اينها را به يك استنباط غلطى بكشاند، اين مردود است. متأسفانه در مواردى در گوشه و كنار ديده شده كه براى اينكه عرف دنياى متمدن - كه عمدتاً مادى است - رعايت شود، در استنباط احكام شرعی دخل و تصرف شده است! حتّى بدتر از اين، براى اينكه گاهى دل قدرتهاى مادى به دست بيايد - نه حالا عرف دنياى مادى رائج، بلكه عرف قدرتهاى مادى و استكبارى رعايت شود - فتوا داده شده: تلاش صلح‌آميز هسته‌اى جمهورى اسلامى به دليل اينكه موجب سوء ظن قدرتهاى بزرگ است، ممنوع است! خوب، غلط كردند سوءظن دارند.

 اگر اجتهاد با همان شيوه‌ى درست و صحيح خود كه تكيه‌ى به كتاب و سنت است، و با آن متد معقولِ صحيحِ منطقىِ حساب شده‌ى پخته انجام بگيرد، بسيار خوب است. اجتهادها ولو نتائج مختلفى هم داشته باشد، موجب بالندگى است، موجب پيشرفت است. مجتهدين ما، فقهاى ما در طول تاريخ فقاهت ما در مسائل گوناگون نظرات مختلفى ايراد كردند. شاگرد بر عليه نظر استاد، باز شاگرد او بر عليه نظر او حرفهائى زده‌اند، مطالبى گفته‌اند؛ هيچ اشكالى ندارد؛ اين موجب بالندگى و پيشرفت است. اين اجتهاد بايد در حوزه تقويت شود. اجتهاد مخصوص فقه هم نيست؛ در علوم عقلى، در فلسفه، در كلام، اجتهاد كسانى كه فنان اين فنون هستند، امر لازمى است. اگر اين اجتهاد نباشد، خواهيم شد آب راكد.

 امروز حوزه نبايد در صحنه‌هاى متعدد فلسفى و فقهى و كلامى در دنيا غائب باشد. اين همه سؤال در دنيا و در مسائل گوناگون مطرح است؛ پاسخ حوزه چيست؟ نه بايد غائب باشد، نه بايد منفعل باشد؛ هر دو ضرر دارد. فكر نو لازم است، پاسخ به نيازهاى نوبه‌نو لازم است كه دارد مثل سيل در دنيا مطرح ميشود؛ بايد شما برايش جواب فراهم كنيد. جواب شما بايد ناظر باشد به اين نياز، و نيز ناظر باشد به پاسخهائى كه مكاتب و فرقه‌هاى گوناگون ميدهند. اگر از جوابهاى آنها غافل باشيد، پاسخ شما نميتواند كار خودش را انجام دهد. بايد پاسخ قوى، منطقى و قانع كننده بياوريد وسط. بايد پاسخها در دنيا مطرح شود. دائم بايستى صادرات قم - همان طور كه عرض كرديم، اين قلب معرفتى دنياى اسلام - پمپاژ بشود. امروز خوشبختانه وسائل ارتباطىِ سريع در اختيار همه هست. شما ميتوانيد اينجا اقدامى بكنيد، در آن طرف دنيا در همان ساعت از شما بشنوند و استفاده كنند.

 در زمينه‌هاى گوناگون، امروز نياز وجود دارد؛ هم براى نظام اسلامى، هم در سطح كشور، هم در سطح جهان. تبيين معرفت‌شناسى اسلام، تفكر اقتصادى و سياسى اسلام، مفاهيم فقهى و حقوقى‌اى كه پايه‌هاى آن تفكر اقتصادى و سياسى را تشكيل ميدهد، نظام تعليم و تربيت، مفاهيم اخلاقى و معنوى، غيره، غيره، همه‌ى اينها بايد دقيق، علمى، قانع كننده و ناظر به انديشه‌هاى رائج جهان آماده و فراهم شود؛ اين كار حوزه‌هاست. با اجتهاد، اين كار عملى است. اگر ما اين كار را نكنيم، به دست خودمان كمك كرده‌ايم به حذف دين از صحنه‌ى زندگى بشر؛ به دست خودمان كمك كرده‌ايم به انزواى روحانيت. اين، معنى تحول است. اين حركت نوبه‌نوى اجتهادى، اساس تحول است.

 حالا در زمينه‌هاى ديگر هم من عرض خواهم كرد آن چيزى كه تحول هست، آن چيزى كه تحول نيست؛ يا به تعبير بهتر، آن تحولى كه صحيح است، آن تحولى كه غلط است. عرض من هميشه اين بوده و هست - قبلاً هم در جلسات متعدد با فضلاى حوزه اين را مطرح كرده‌ايم - كه تحول و دگرگونى يك امر قهرى است؛ پيش مى‌آيد. امروز در اطراف مجموعه‌هاى گوناگون صنفى و ملى و غيره در و دروازه و حصار وجود ندارد؛ منتها اين تحول و تغيير را يا مديريت ميكنيم، آن را هدايت ميكنيم، يا نه، رها ميكنيم. اگر رها كرديم، باخته‌ايم. بزرگان حوزه، مراجع تقليد، انديشمندان، دانشمندان و فضلا بايد دامنها را به كمر بزنند، همت كنند، اين تحول را برنامه‌ريزى كنند، هدايت كنند، مديريت كنند. بنابراين معناى اساسى تحول اين است: حركت نوبه‌نوى محتوائى.

 ممكن است يك معناى غلطى از تحول اراده بشود و فهم بشود، كه حتماً بايد از آن پرهيز كرد. تحول به معناى رها كردن شيوه‌هاى سنتىِ بسيار كارآمد حوزه در تعليم و تعلم و تبديل اين شيوه‌ها به شيوه‌هاى رائج دانشگاهىِ امروز نيست؛ اينچنين تحول و تغيير و دگرگونى‌اى غلط اندر غلط است؛ اين عقبگرد است.

 امروز شيوه‌هاى گوناگون سنتىِ قديمى ما دارد در دنيا شناخته ميشود؛ بعضى يا از روى تقليد يا از روى ابتكار دارند همين شيوه‌ها را رائج ميكنند. ما شيوه‌هاى دانشگاهى خودمان را كه برگرفته و نسخه‌نويسى‌شده‌ى از شيوه‌هاى قديمى غربى است، بياوريم در حوزه حاكم كنيم؛ نه، ما اين را تحول نميدانيم. اگر چنين دگرگونى‌اى رخ بدهد، قطعاً ارتجاع و عقبگرد است؛ اين را قبول نداريم. ما در حوزه‌ى علميه شيوه‌هاى بسيار خوبى رائج داريم، از قديم معمول بوده؛ شيوه‌ى انتخاب آزادانه‌ى استاد به وسيله‌ى طلبه. طلبه وارد حوزه كه ميشد و ميشود، ميگردد استاد مورد قبول و مورد علاقه‌ى خودش را پيدا ميكند، به درس او ميرود. اساس كار طلبگى، فكر كردن و دقت كردن و مطالعه كردن است، نه حفظ كردن. حفظ‌محورى، همان چيزى است كه امروز بلاى تعليم و تربيت جديد ماست و ما مدتهاست كه داريم با آن مقابله و مبارزه ميكنيم و هنوز هم روبه‌راه نشده است و بايد روبه‌راه شود. در حوزه، اساس سنتى ما بر پايه‌ى فكر كردن است. طلبه درس را كه ميخواند، اولاً قبلاً پيش‌مطالعه ميكند، ذهنش را آماده ميكند تا از استاد حرف نو بشنود. بعد از درس، آن درس را با يك زميلى، رفيقى مباحثه ميكند؛ يك بار به او درس ميگويد، يك بار او به انسان درس ميگويد؛ لذا در ذهن جايگزين ميشود. در بعضى از حوزه‌ها مثل نجف، تقرير درس استاد معمول بود - در قم كمتر وجود داشت يا نداشت و خيلى بندرت بود - طلبه‌ى فاضلى بعد از درس استاد مى‌نشست، همان درسى را كه استاد گفته بود، براى بعضى از طلابى كه احتياج داشتند، دوباره ميگفت. ببينيد اين كار چقدر در عمق بخشيدن به علم و سواد و معلومات محصل و طالب علم تأثير ميگذارد. اين سنتها را نبايد از دست داد؛ اينها حيف است.

 احترام به استاد هم يك مسئله است. يكى از سنتهاى رائج حوزه‌هاى علميه، تواضع شاگرد در مقابل استاد بود؛ احترام به استاد. «آداب المتعلمين» مينوشتند، كه متعلم در مقابل معلم چه وظائفى دارد و معلم چه حقوقى بر او دارد؛ همچنان كه متقابلاً متعلم بر معلم حقوقى دارد. اينكه استاد بيايد بگويد و برود، نه؛ حرف شاگرد را ميشنفتند، گوش ميكردند. اينها از قديم معمول بوده است. در همين زمان ما بعضى از بزرگان بودند، الان هم هستند؛ شاگرد بعد از درس، تا خانه‌ى استاد او را همراهى ميكرد؛ بحث ميكرد، صحبت ميكرد، سؤال ميكرد. گعده، گعده‌ى علمى؛ نشست، نشست تحقيقى و سؤال و جواب؛ اينها سنتهاى خوب حوزه‌ى ماست. ديگران ميخواهند اينها را از ما ياد بگيرند، ما بيائيم اينها را تبديل كنيم به روشهاى ديگران كه منسوخ و كهنه است؟! پس اين سنتها بايد باقى بماند و تقويت شود. تحول به معناى تغيير اينها نيست.

 يكى از چيزهائى كه در تحول مثبت حتماً لازم است، اين است كه ما خودمان را و تلاش و فعاليت علمى خودمان را با نيازها منطبق كنيم. يك چيزهائى هست كه مردم ما به آنها احتياج دارند، پاسخش را از ما ميخواهند؛ ما بايد آنها را فراهم كنيم. يك چيزهائى هم هست كه مردم احتياجى به آنها ندارند؛ زياد كار شده، زياد تلاش شده؛ خودمان را سرگرم آنها نكنيم. اينها خيلى مسائل اساسى و مهمى است.

 ما از دانشگاه‌ها ميخواهيم كه فعاليت خودشان را با نيازهاى جامعه تطبيق دهند. با دانشگاه، با اساتيد، با دانشجوها كه مواجه ميشويم، اين را مكرر از اينها ميخواهيم؛ ميگوئيم رشته‌هاى علمى‌تان را بر نيازهاى جامعه منطبق كنيد، ببينيد چه لازم داريم. اين در مورد حوزه‌ها به طريق اولى‌ صادق است.

 مسئله‌ى بعدى، مسئله‌ى نظام رفتارى و اخلاقى حوزه‌هاست؛ كه همين تحول - اگر تحولى انجام ميگيرد - بايد ناظر به اين جهت هم باشد. چند تا سرفصل در اين خصوص وجود دارد كه من اينجا يادداشت كرده‌ام: تكريم اساتيد. نظام رفتارى و اخلاقى ما در حوزه‌ها بايد در اين جهت حركت كند؛ تكريم استاد، تكريم عناصر فاضل، بخصوص تكريم مراجع تقليد. هر كسى آسان به حد مراجع معظم تقليد نميرسد؛ صلاحيتهاى زيادى لازم است. غالباً مراجع قله‌هاى علمى حوزه‌هاى علميه محسوب ميشوند. بنابراين احترام مراجع بايستى محفوظ باشد؛ بايد تكريم شوند.

 مسئله‌ى ديگر در نظام رفتارى و اخلاقى حوزه‌ها، فيض بردن از معنويات است، تهذيب است؛ اين خيلى مهم است. جوان امروز حوزه بيش از گذشته به مسئله‌ى تهذيب نيازمند است. كسانى كه رشته‌هاى رفتارشناسى عمومى را مطالعه ميكنند و كار ميكنند، اين را تأييد ميكنند. امروز در همه‌ى دنيا اينجور است كه وضع نظام مادى و فشار مادى و ماديت، جوانها را بى‌حوصله ميكند؛ جوانها را افسرده ميكند. در يك چنين وضعى، دستگير جوانها، توجه به معنويت و اخلاق است. علت اينكه مى‌بينيد عرفانهاى كاذب رشد پيدا ميكند و يك عده‌اى طرفشان ميروند، همين است؛ نياز هست. جوان ما در حوزه‌ى علميه - جوان طلبه؛ چه دختر، چه پسر - نيازمند تهذيب است. ما قله‌هاى تهذيب داريم. در همين قم، مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى، مرحوم علامه‌ى طباطبائى، مرحوم آقاى بهجت، مرحوم آقاى بهاءالدينى (رضوان اللَّه تعالى عليهم) قله‌هاى تهذيب در حوزه بودند. رفتار اينها، شناخت زندگى اينها، حرفهاى اينها، خودش يكى از شفابخش‌ترين چيزهائى است كه ميتواند انسان را آرام كند؛ به انسان آرامش بدهد، روشنائى بدهد، دلها را نورانى كند. در نجف بزرگانى بودند؛ سلسله‌ى شاگردان مرحوم آخوند ملاحسينقلى تا مرحوم آقاى قاضى و ديگران و ديگران؛ اينها برجستگانند. به نحله‌هاى فكرى و عرفانى اينها هم كارى نداريم. در اينجا مسئله، مسئله‌ى نظرى نيست. بعضى‌ها نحله‌هاى مختلفى هم داشتند. مرحوم سيد مرتضى كشميرى (رضوان اللَّه تعالى عليه) يكى از اساتيد مرحوم حاج ميرزا على آقاى قاضى است؛ اما نحله‌ى فكرى اينها بكلى از هم متفاوت است. ايشان از داشتن يك كتابى بشدت منع ميكند، ايشان به آن كتاب عشق ميورزد؛ منافاتى ندارد. همين بزرگانى كه در مشهد بودند، مردمانى بودند كه ما اينها را به تقوا و طهارت و پاكيزگى شناختيم؛ مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى تهرانى، مرحوم حاج شيخ مجتبى و امثال ايشان؛ اينها هم همين جورند. عمده اين است كه اين دل زنگار گرفته را يك زبان معنوى، يك سخن برخاسته‌ى از دل شفا ببخشد و اين زنگار را برطرف كند. بنابراين ما اينجا بحث عرفانهاى نظرى را نداريم.

 يك مسئله‌ى ديگر در زمينه‌ى نظام رفتارى و اخلاقى حوزه، مسئله‌ى گرايشها و احساسات انقلابى در حوزه است. عزيزان من! فضاى انقلابى در كشور دشمنان عنودى دارد، دشمنان كينه‌ورزى دارد. با حاكميت فضاى انقلابى در كشور مخالفند؛ ميخواهند اين فضا را بشكنند. شما ديديد در يك دوره‌اى شهادت را زير سؤال بردند، جهاد را زير سؤال بردند، شهيد را زير سؤال بردند، نظرات امام را زير سؤال بردند، پيغمبران را زير سؤال بردند! مسئله اين نيست كه فلان زيدى با اين مفاهيم مخالف است؛ مسئله اين است كه اين مخالفت از نظر دشمن بايد در جامعه مطرح شود؛ فضاسازى شود و فضاى انقلابى بشكند. در حوزه‌ى علميه همه بايد به اين مسئله توجه كنند. در متن جامعه اينجور است، طبعاً در حوزه‌هاى علميه هم اينجور است. ميدانند كه شُماى روحانى فقط يك فرد نيستيد؛ مستمع داريد، علاقه‌مند داريد؛ بنابراين در محيط پيرامون خودتان اثر ميگذاريد. ميخواهند فضاى انقلابى را بشكنند، روحانى انقلابى را منزوى كنند. تحقير بسيج، تحقير شهيد، تحقير شهادت، زير سؤال بردن جهاد طولانى اين مردم اگر خداى نكرده در گوشه و كنار حوزه به وجود بيايد، فاجعه است. بزرگان حوزه بايستى مواظب و مراقب باشند و مانع بشوند.

 يك نكته هم خطاب به جوانان پرشور و انقلابى حوزه است، كه متن حوزه غالباً همين جوانهاى پرشور و طلاب انقلابى هستند. عزيزان من! آينده مال شماهاست، اميد آينده‌ى كشور شماها هستيد؛ بايد خيلى مراقبت كنيد. درست است كه جوان طلبه‌ى انقلابى اهل عمل است، اهل فعاليت است، اهل تسويف و امروز به فردا انداختن كار نيست، اما بايد مراقب باشد؛ نبادا حركت انقلابى جورى باشد كه بتوانند تهمت افراطى‌گرى به او بزنند. از افراط و تفريط بايستى پرهيز كرد. جوانهاى انقلابى بدانند؛ همان طور كه كناره‌گيرى و سكوت و بى‌تفاوتى ضربه ميزند، زياده‌روى هم ضربه ميزند؛ مراقب باشيد زياده‌روى نشود. اگر آن چيزى كه گزارش شده است كه به بعضى از مقدسات حوزه، به بعضى از بزرگان حوزه، به بعضى از مراجع يك وقتى مثلاً اهانتى شده باشد، درست باشد، بدانيد اين قطعاً انحراف است، اين خطاست. اقتضاى انقلابيگرى، اينها نيست.  انقلابى بايد بصير باشد، بايد بينا باشد، بايد پيچيدگى‌هاى شرائط زمانه را درك كند. مسئله اينجور ساده نيست كه يكى را رد كنيم، يكى را اثبات كنيم، يكى را قبول كنيم؛ اينجورى نميشود. بايد دقيق باشيد، بايد شور انقلابى را حفظ كنيد، بايد با مشكلات هم بسازيد، بايد از طعن و دق ديگران هم روگردان نشويد، اما بايد خامى هم نكنيد؛ مراقب باشيد. مأيوس نشويد، در صحنه بمانيد؛ اما دقت كنيد و مواظب باشيد رفتار بعضى از كسانى كه به نظر شما جاى اعتراض دارد، شما را عصبانى نكند، شما را از كوره در نبرد. رفتار منطقى و عقلائى يك چيز لازمى است. البته اين را هم به همه توصيه كنيم كه نيروهاى انقلابى را متهم به افراطى‌گرى نكنند؛ بعضى هم اينجورى دوست ميدارند. عنصر انقلابى، جوان انقلابى، طلبه‌ى انقلابى، فاضل انقلابى، مدرس انقلابى در هر سطحى از سطوح را متهم كنند به افراطى‌گرى؛ نه، اين هم انحرافى است كه به دست دشمن انجام ميگيرد؛ واضح است. پس نه از آن طرف، نه از اين طرف.
 
خوب، اينها مسائل مربوط به تحول بود. حالا من از شما سؤال بكنم: آيا اين تحول پيچيده‌ى گسترده‌دامن و همه‌جانبه و ذواضلاع، بدون يك مديريت منسجم امكانپذير است؟ اين همان چيزى است كه ما چندين سال قبل از اين در همين حوزه‌ى علميه با كسانى كه بعضى امروز جزو مراجع معظم هستند و آن روز در جامعه‌ى مدرسين بودند، بعضى از دنيا رفته‌اند - كه رحمت و رضوان خدا بر آنها باد - مطرح كرديم و پذيرفتند. مديريت و تدبير حوزه به وسيله‌ى يك گروه متمركزى كه مورد تأييد مراجع و بزرگان باشند و در مسائل حوزه صاحب‌نظر باشند، يك چيز لازمى است، اجتناب‌ناپذير است؛ بدون اين نميشود. اين كار پيچيده‌ى مهمِ همه‌جانبه، بدون يك مديريت قوى امكانپذير نيست.

 دو نكته‌ى ديگر را هم عرض بكنم و عرايضم را تمام كنم. جلسه‌ى ما خيلى طول كشيد. عذرخواهى ميكنم از شما برادران و خواهران كه با وجود اينكه اين فضا بسيار وسيع است، اما شما متراكم و سخت نشسته‌ايد؛ همچنين برادران يا خواهرانى كه در بيرون هستند، در صحن يا در شبستانهاى مسجد اعظم نشسته‌اند.

 يك مسئله، مسئله‌ى درس فلسفه و رشته‌ى فلسفه است. توجه بكنيد؛ اهميت فقه و عظمت فقه نبايد ما را غافل كند از اهميت درس فلسفه و رشته‌ى فلسفه و علم فلسفه؛ هر كدام از اينها مسئوليتى دارند. رشته‌ى فقه مسئولياتى دارد، فلسفه هم مسئوليتهاى بزرگى بر دوش دارد. پرچم فلسفه‌ى اسلامى دست حوزه‌هاى علميه بوده است و بايد باشد و بماند. اگر شما اين پرچم را زمين بگذاريد، ديگرانى كه احياناً صلاحيت لازم را ندارند، اين پرچم را برميدارند؛ تدريس فلسفه و دانش فلسفه مى‌افتد دست كسانى كه شايد صلاحيتهاى لازم را برايش نداشته باشند. امروز اگر نظام و جامعه‌ى ما از فلسفه محروم بماند، در مقابل اين شبهات گوناگون، اين فلسفه‌هاى وارداتى مختلف، لخت و بى‌دفاع خواهد ماند. آن چيزى كه ميتواند جواب شماها را بدهد، غالباً فقه نيست؛ علوم عقلى است؛ فلسفه و كلام. اينها لازم است. در حوزه، اينها رشته‌هاى مهمی است. رشته‌ى مهم ديگر، تفسير است؛ انس با قرآن، معرفت قرآنى. ما نبايد از تفسير محروم بمانيم. درس تفسير مهم است، درس فلسفه مهم است؛ اينها رشته‌هاى بسيار باارزشى است.

 نكته‌ى آخر در مورد پديده‌ى خواهران طلبه است؛ خيلى پديده‌ى عظيم و مباركى است. هزاران عالم، پژوهشگر، فقيه و فيلسوف در حوزه‌هاى علميه‌ى خواهران تربيت شوند؛ اين چه حركت عظيمى خواهد بود. ببينيد نگاه دنياى مادى نسبت به پديده‌ى زن و جنس زن چه نگاه بدى است، چه نگاه تحقيرآميزى است، چه نگاه منحرفانه‌اى است. حضور دانشمندان اسلامى زن در عرصه‌هاى مختلف -  مثل حضور دانشمندان فرزانه و فهميده‌ى دانشگاهى زن كه متدين و متشرع هستند - اثرات بسيار عظيمى را در دنيا ميگذارد؛ براى انقلاب آبروست. بانوان بايد خوب درس بخوانند. البته هدف نهائى درس‌خواندن بانوان، تنها مجتهد شدن يا فيلسوف شدن نيست - ممكن است عده‌اى علاقه‌اش را داشته باشند، استعدادش را داشته باشند، وقتش را داشته باشند، عده‌اى هم نه - آشنائى با معارف اسلامى و قرآنى است كه ميتواند براى خود آنها و براى ديگران مورد استفاده قرار بگيرد.

 پروردگارا ! آنچه گفتيم و شنيديم، براى خودت و در راه خودت قرار بده. پروردگارا ! به اين گفته‌ها، به اين شنيده‌ها، به اين حركت عظيمى كه در حوزه است، خودت از جانب خود بركت عنايت بفرما. پروردگارا ! كار ما را، گفتار ما را، حركت ما را مشمول توجه و رضاى وليّت قرار بده. قلب مقدس آن حضرت را از ما خشنود كن. روح مطهر امام بزرگوار و شهداى عزيز را كه گشاينده‌ى اين راه هستند، مشمول رحمت و بركت خود بفرما.

 والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‌

ببوسم خاک پاک جمکران را

 

 

 

السلام علیک یا اباصالح

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

لبیک یاخامنه ای